منطق العشاق رکنالدین اوحدی مراغهای
نامهٔ دهم از زبان معشوق به عاشق
نامهٔ دهم از زبان معشوق به عاشق زهی! از جام مهرت مست گشته ز کوباکوب هجران پست گشته بسی در عشق گرم و سرد دیدی…
غزل دوم
غزل دوم تومینالی و کس را زان خبر نه وزان زاری ترا خود درد سر نه دل اندر مهر من بستی و آنگاه ز من…
خلاصهٔ سخن
خلاصهٔ سخن چه خوش باشد! سخن در پرده گفتن بیندیشیدن و پرورده گفتن سخن باید که بر بنیاد باشد که چون بیاصل رانی باد باشد…
تمامی سخن دوم
تمامی سخن سیزدهم اگر نتوان به دیر و زود کردن بباید چارهٔ بهبود کردن حریف چستی، اندر عشق چست آی چو دیر از کار میآیی،…
نامهٔ دوم از زبان عاشق به معشوق
نامهٔ دوم از زبان عاشق به معشوق تو ای مهجور سر گردان، کدامی؟ کسی نامت نمیداند، چه نامی؟ چه مرغی وز کجایی؟ چیست حالت؟ که…
غزل جهارم
غزل جهارم مشو عاشق، که جانت را بسوزد غم عشق استخوانت را بسوزد تو آتش میزنی در خرمن خویش ندانی این و آنت را بسوزد…
خلاصهٔ سخن سوم
خلاصهٔ سخن سوم برای او چه باشی اشک ریزان؟ که باشد دایم از مهرت گریزان اگر یارت جفا جوید وفا کن چو با او بر…
تمامی سخن
تمامی سخن دل عاشق بدان فکرت چو برخاست زبان خامه را پاسخ بیاراست رقم زد بر بیاض نامه چون زر بدین سان نکتهای تازه و…