کرد حکیمی ز نظامی سوال

کرد حکیمی ز نظامی سوال کای بسر گنج معانی مقیم هست در انگشت کمال آن قلم یا نه عصائیست بدست کلیم گفت قلم نیست عصا…

ادامه مطلب

زر طلبان همچو در حلقه بگوش آمدند

زر طلبان همچو در حلقه بگوش آمدند شکر کز آزادگی بنده در آن سلک نیست باغ اگرم نیست هست نخل معانی بسی نخل مرا برگ…

ادامه مطلب

خادمی نااهل خوارزمی که باد

خادمی نااهل خوارزمی که باد هر دو دندانش شکسته همچو دست کوزه کز لطف آبش می چکد تا شکسته تشنگی ما شکست

ادامه مطلب

جستم از یاری نشان آن پسر

جستم از یاری نشان آن پسر کاب حیوانست جویای لبش گفت بیگناهان بجیحونش طلب کان زمان باشد خلاص از مکتبش هر نماز دیگری آیم برون…

ادامه مطلب

باغی است پر از گل معانی

باغی است پر از گل معانی دیوان کمال تازه اش دار شعر دگران چو خار اشتر پیرامن او بجای دیوار تا سنبل و نرگسش نچینند…

ادامه مطلب

آواز حزین سوزنی را

آواز حزین سوزنی را مشنو که کنند عیب بسیار خشک است همین و نیز باریک چون سوزن خار های دیوار

ادامه مطلب

موریئی کان علا دین سازد

موریئی کان علا دین سازد گر کشد رود باشد امر محال چاره آن ز پیر بنایی رفت شرمنده و بکرد سوال پیر گفتا منت دهم…

ادامه مطلب

کمال اشعار اقرانت ز اعجاز

کمال اشعار اقرانت ز اعجاز گرفتم سر بسر وحی است و الهام چو خالی از خیال خاص باشد خیالست اینکه گیرد شهرت عام

ادامه مطلب

ز ما ای صبا با محمد رسان

ز ما ای صبا با محمد رسان خدا را درودی که او را سزاست بگو با درود آنگهش در نهفت که ای ساز معنی ز…

ادامه مطلب

دریاب کمال این سخن نازک و باریک

دریاب کمال این سخن نازک و باریک آزرده مکن خاطرت از کس سر مویی گر با تو برابر زید آن صوفی اقرع یا دست مرا…

ادامه مطلب

جز آه و ناله ندارم به عاشقی هنری

جز آه و ناله ندارم به عاشقی هنری مرا زدست هنرهای خویشتن فریاد زاشک سرخ و رخ و زرد چون زیم بیغم که هر یکی…

ادامه مطلب

بر سر بی‌مو حسام خلوتی را هرکه زد

بر سر بی‌مو حسام خلوتی را هرکه زد حق به دست اوست گر فریاد و افغان می‌کند چون سرش زیر کلاه بخیه از گرمی بسوخت…

ادامه مطلب

از جناب رفیع داودی

از جناب رفیع داودی گه سلیمانش آستان بوسید بطریق معامله سوی شیخ مدتی شد که تحفه رسید بار دیگر ز جامه دران امید میتوان صوف…

ادامه مطلب

منشی چرخ را وترا ای فرید عصر

منشی چرخ را وترا ای فرید عصر با آنکه هر دو نجم گرفتند طارمی باشد تفاوتی ز زمین تا بآسمان زان نجم تا بر تنت…

ادامه مطلب

کردم از سید راگوی سوالی که ترا

کردم از سید راگوی سوالی که ترا هست جز رای و جز اندیشه سودای دگر گفت صد رای دگر با تو بگویم لیکن که من…

ادامه مطلب

ز ضعف و صحت تن یار صرف خواندن از من

ز ضعف و صحت تن یار صرف خواندن از من سوال کرد ز لفظی که آن فصیح بود نظر بجانب قدش فکندم و گفتم الف…

ادامه مطلب

حمیدک همی گفت با دوستان

حمیدک همی گفت با دوستان که ماموش مه پیکر و دوست روست چو ما گربه ایم ای عزیزان چه عیب که ما موش را دوست…

ادامه مطلب

چو آید بر دلم اندوه بی وقت

چو آید بر دلم اندوه بی وقت ز دور دون صباحا او رواحا صلاح کار نقل است و می لعل لعل الله یرزقنی صلاحا

ادامه مطلب

با فقاعی گفتم از روی مزاح

با فقاعی گفتم از روی مزاح بد معامل نیستم من ای خسیس وجه شربتها که دادی نسیه ام گر فراموشت شود بر یخ نویس

ادامه مطلب

مطبخ بی برگ مرا در سفر

مطبخ بی برگ مرا در سفر نیست بحق نمک اوماج خشک همچو ستونی که بود خیمه را میگذرانیم بکوماج خشک

ادامه مطلب

کسی کز عشق دولتمند گردد

کسی کز عشق دولتمند گردد بیفزاید هزاران اعتبارش نه بینی کو تعتش بلبل مست یکی مرغیست و میخوانی هزارش

ادامه مطلب

ز شعر خویش جز وی و کلاهی

ز شعر خویش جز وی و کلاهی که هریک به قالبی و بی بهایند بدان حضرت فرستادم به تحفه اگر چه صدر عالی را نشاید…

ادامه مطلب

حسام کچل را یکی پیر راه

حسام کچل را یکی پیر راه کلاهی به بخشید و گفت آه آه فتاد از سر سیز ما این کلاه بجایی که هرگز نروید براه

ادامه مطلب

ترک دنیای دون بگیر کمال

ترک دنیای دون بگیر کمال تا جهانیت مرد دین خوانند هر که در بند ریش و دستارست خاص و عامش بهیج نستانند چون کلاه ار…

ادامه مطلب

این خیمه سرداق کمال است

این خیمه سرداق کمال است نقصان ز طناب او گسسته گرد در او ز صبح تا شام اصحاب کمال حلقه بسته زیرا که درو مقیم…

ادامه مطلب

میزند بنگ صاف مرشد خاف

میزند بنگ صاف مرشد خاف غافل از ذوق باده غیبی است گر چه آن شیخ کالنبی گویند کالنبی نیست شیخ کبنی است

ادامه مطلب

قطعه مدح تو گردید ترک شد مکتوب

قطعه مدح تو گردید ترک شد مکتوب عفو فرما ز دعاگو که قلم دیر کشید ورنه آن گفته چون آب روان بود چنان که ببوسید…

ادامه مطلب

ز بنده خسرو فخار اجازتی می‌خواست

ز بنده خسرو فخار اجازتی می‌خواست که در غزل ببرم نام آن دلارا را رقیب گفت زنم مشت و بشکنم زنخش مزن به جان تو…

ادامه مطلب

حافظ نیکخوان نیک نویس

حافظ نیکخوان نیک نویس هرکه حق گویدت شنو سخنش چنگ را بیش بر کنار مزن بسر خود که بر زمین نزنش

ادامه مطلب

پیش چنگ دلخراشت صوفیانرا حافظا

پیش چنگ دلخراشت صوفیانرا حافظا نعره ها باید به وقت نقش بنمودن زدن اردشیری تو اگر در مجلسی آرند چنگ مردم مجلس ترا خواهند فرمودن…

ادامه مطلب

با اکبر مسگر به دکان گفتم من

با اکبر مسگر به دکان گفتم من زانگشت سیه شد به تنت پیراهن گفتا که ز عشق روی احمد سوخت بر آتش دل پیرهن پاره…

ادامه مطلب

مرا یار از شکارستان مشگین

مرا یار از شکارستان مشگین در آهو بره مشگین فرستاد چو افتادند دور از لاله و گل بصحرای عدمشان رخت افتاد گر آهو برگان را…

ادامه مطلب

کیسه مکن پر زر و سیم ای پسر

کیسه مکن پر زر و سیم ای پسر کیسه برانند درین رهگذر کیسه تهی باش و بیاسا کمال هر که تهی کیسه تر آسوده تر

ادامه مطلب

زفاقه ره پر محنت و عذاب سفر

زفاقه ره پر محنت و عذاب سفر طباع مردم دانا بغایت است ملول که از ملال به بیتی نمی کنند شروع که تا نخست به…

ادامه مطلب

حافظ بربط نواز چنگ ساز

حافظ بربط نواز چنگ ساز بامنت از بی نوایی جنگ چیست از برای سوختن از زیر دیگ گفته هیزم ندارم چنگ چیست

ادامه مطلب

پهلوان فقاعی ار ناگاه

پهلوان فقاعی ار ناگاه زیر یخ رفت و داد جان و نفیس پسرش را بگو بگور پدرش برد الله مضجعه بنویس

ادامه مطلب

ای طالب معانی در شاعری ز هر در

ای طالب معانی در شاعری ز هر در در حجره معاذی چون آیی و نشینی از بس تواضع او را کوچک دل شناسی لیکن برادر…

ادامه مطلب

ما ز تشریف میر عبدالله

ما ز تشریف میر عبدالله نیک اسوده و قوی شادیم نیست ما را ز صحبتش گله ای لیکن از گوش او بفریادیم

ادامه مطلب

طبع من هر چه بسازد بسر خوان سخن

طبع من هر چه بسازد بسر خوان سخن قسمت تست اگر بد سازد بنده در هر غزلی کرد ادا قول کمال تا بتصنیف ترا معتقد…

ادامه مطلب

ذاکر حق که دل روشنت از بیداریست

ذاکر حق که دل روشنت از بیداریست همدم صبح سحر خیز و خنک جان و تنت گر تو در ذکری و فکری شده زانسان مشغول…

ادامه مطلب

حاجی کل از بر ما گر چه سوی قبله رفت

حاجی کل از بر ما گر چه سوی قبله رفت نیست ازو حاشا و کلا عازم بیت الحرام طاس بنگان را چو بازاری شنید اندر…

ادامه مطلب

پنج بیت قطعه ات کز گنج آمد فزون

پنج بیت قطعه ات کز گنج آمد فزون من چه گویم چون نظامی را جوابش حد نبود تو سخن کردی روانه نزد من من بنده…

ادامه مطلب

ای زه نم کلک شکر بار تو

ای زه نم کلک شکر بار تو تازه و تر باغ سخن را نهال تا شده روشن ز تو آب سخن سرد شده بر دا…

ادامه مطلب

مرا هست اکثر غزل هفت بیت

مرا هست اکثر غزل هفت بیت چو گفتار سلمان نرفته زیاد که حافظ همی خواندش در عراق بلند و روان همچو سبع شداد به بنیاد…

ادامه مطلب

عمارت چرا میکند چیم آقا

عمارت چرا میکند چیم آقا درین شهر ویران انده فزای یکی خانه او را مگر بس نبود که دو خانه میسازد اندر سرای

ادامه مطلب

دی عزیزی بعلاالدین گفت

دی عزیزی بعلاالدین گفت که ازین نکته شدستم غمناک کانگه حافظ نبود خاک خورد همه اعضاش چو افتد به مغاک بنده هم یاد بگیرد قرآن…

ادامه مطلب

حاجی احمد گله میکرد که در خانه مرا

حاجی احمد گله میکرد که در خانه مرا نیست برگ و شده ام راضی ازین غصه به مرگ گفتم ای کله کدو فهم نشد اینقدرت…

ادامه مطلب

بود وقتی کمال اسماعیل

بود وقتی کمال اسماعیل شرف روزگار اهل سخن به کمال تو در سخن کامروز آن بزرگ این شرف نداشت که من

ادامه مطلب

ای حافظ عندلیب آهنگ

ای حافظ عندلیب آهنگ آهنگ تو رفته نیم فرسنگ گر زهره بر آسمان زند عود سهلست تو بر زمین بزن چنگ

ادامه مطلب

محبت تو اماما فریضه چون روزه است

محبت تو اماما فریضه چون روزه است اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی کمال گو به تراویح بعد فرض عشا من از روی…

ادامه مطلب