محمد اسحق فایز
می گذشتی، می گذشتی، خاطرت ناشاد بود
می گذشتی، می گذشتی، خاطرت ناشاد بود فکر می کردی که در من خاطری آباد بود؟ چشم غمگینت که سویِ آسمان پرواز داشت چون کبوتر…
کوله بارِ اضطرابم را بگیر از شانه ام
کوله بارِ اضطرابم را بگیر از شانه ام! پر ز ماتم شد خدایا زیرِ سقفِ خانه ام! در درونِ تنگنایی مانده ام، در این قفس…
سرودِ وحشیِ من آشیان و خانه ندارد
سرودِ وحشیِ من آشیان و خانه ندارد عقوبتِ دلِ من تنگیِ زمانه ندارد سری که در تنِ من راه می رود با من کجا پناه…
دریده اند گلوگاهِ واژه هایِ مرا
دریده اند گلوگاهِ واژه هایِ مرا به پایِ آهه نشانیده اند نایِ مرا ستاکِ کویِ افق در شعورِ باد شکست پگاهییِ که سرودند نقشِ پایِ…
چون گوزنِ وحشی و پیر،
۱ چون گوزنِ وحشی و پیر، راه از گله جدا کرده ام میخواهم کسی مرا به خلوتهایی دور ببرد، – از دشت هایی که رویاهایم…
برخیز و در هوایِ گوارا، نفس بکش!
برخیز و در هوایِ گوارا، نفس بکش! خود را برایِ زنده گییت، از قفس بکش! از کاروانِ عشق چه پس مانده ای، هلا! از نایِ…
اندوهِ بیشمارِ دوصد ساله ام، ببین!
اندوهِ بیشمارِ دوصد ساله ام، ببین! چنگم، زِ زخمه هایِ تو در ناله ام، ببین! نی نوبهار مانده مرا نی تموز و فصل دی ماهِ…
می کشم بارِ نفس هایم، به تنهاییِ خود
می کشم بارِ نفس هایم، به تنهاییِ خود – – این هوایِ آتش افزایم، به تنهاییِ خود محنتِ دوری و غربت در درونِ خانه است…
کوله بارم را برایت یادگاری مانده ام
کوله بارم را برایت یادگاری مانده ام یک دلِ دلتنگ و عمری بی قراری مانده ام از شبی مایوس، خاکستر فرو هشتم در آن زیرِ…
سنگ پر شد از جفا هایِ شما کاشانه ام
سنگ پر شد از جفا هایِ شما کاشانه ام ای خطا بینان! غلط کردید آب و دانه ام در خموشی هایِ من، نالید بغضم دردناک:…
در انبوهِ زبان و مکان خانه ساخته ام
در انبوهِ زبان و مکان خانه ساخته ام در لایه هایِ اندوهِ تان لانه ساخته ام در حرف حرف و واژهٔ این شعرِ بینگار امروز…
تقدیم به داکتر روح الله بهرامیان!
تقدیم به داکتر روح الله بهرامیان! رفته ام خوابِ زمستانی که بیدارم کنید از خودم بیگانه گشتم، تا پدیدارم کنید باغ بودم مرده ام، در…
برگهای زرد
برگهای زرد راوی روایتی مبر از برگهایِ زرد باد افگنیده بال و پرِ برگهایِ زرد زاغان صحیفه خوانِ بسی درد گشته اند تالاب هم چو…
اگرچه تشنه لب و مانده دورم از برِ عشق
اگرچه تشنه لب و مانده دورم از برِ عشق خموش و شب زده در گیرِ شورم از برِ عشق به دیدنت به دلِ کوچه هایِ…
می رود عمر و مرا از نظر انداخته ای
می رود عمر و مرا از نظر انداخته ای ای که شال سیه ای را بسر انداخته ای گرچه پیرم به جوانی کّشی ام از…
کجایی مهربانی ای گهر معنایِ انسانی
کجایی مهربانی ای گهر معنایِ انسانی، کجایی تو؟ که هر سو بنگری سودایِ سرمایِ زمستان است و دل ها بی مروت، آسمان بالا و بالاتر…
سایه شعریست که حالا به یادم نمانده
سایه شعریست که حالا به یادم نمانده دفترچهٔ سربستهٔ آمالِ خودت باش بیرون مرو از خویش، بیا مالِ خودت باش در حسرتِ اقبالِ بلندِ چه…
خسته ام، خسته ام هزار کرت، خانه ای رویِ این
خسته ام، خسته ام هزار کرت، خانه ای رویِ این جهانم نیست بال و پر دارم همچو گنجشکی، بهرِ پرواز آسمانم نیست در درونم حصارِ…
چه بادِ حول انگیز
چه بادِ حول انگیز! چه بادِ عربده کش! که در دمادم اسپیده یی غبار آلود وزید و برجِ بلند باره را چنین لرزاند و تا…
برو زین ره برو آخر که حالا فصلِ پاییزست
برو زین ره برو آخر که حالا فصلِ پاییزست تکیده برگ و بارِ من، برهنه شاخِ گل خیزست فتاده بر رخم چین و چروک، آیینه…
اگر دوباره درین کهنه دهر عمر کنم؛
اگر دوباره درین کهنه دهر عمر کنم؛ ز سرجوان گردم؛ تو را زکوچهٔ دیرین آشنایی ها گرفته، شانه نموده به جای دور برم درخت آلوی…
هشت کودک در غرب کابل از گرسنگی مردند
هشت کودک در غرب کابل از گرسنگی مردند. این سروده به آنان تقدیم میشود: نداده اند اگر جمله آب و نانِ شما گرفته اند به…
کجا روم که شوی از گمانِ من بیرون
کجا روم که شوی از گمانِ من بیرون نه یی چو تیر که روی ازکمانِ من بیرون وطن! نمودِ دلم بوده ای و خواهی بود…
روانی فراری دارم
روانی فراری دارم، آسایشش کجا بجویم که نیست، تخمِ فرگشت از دنیا گم گشته است، و من در دور ترین نقطهٔ تقاطعِ متضاد ها سرگردانِ…
در باغِ سیب ها چقدر گُم کنم تو را
در باغِ سیب ها چقدر گُم کنم تو را پنهان ز چشمِ گشنهٔ مردم کنم تو را سودایِ سیب از رهٔ دیدار چیدنیست آغوش تنگ…
پیر گشتم عشق و حالت از دلِ من کم نشد
پیر گشتم عشق و حالت از دلِ من کم نشد شصت و چار شد سالِ عمرم، چشمِ من بی نم نشد یوسف و یعقوبِ کنعان،…
برایم گریه کن کز چشم هایت یک سر افتادم
برایم گریه کن کز چشم هایت یک سر افتادم از آن رویی که می دیدی، به رویِ دیگر افتادم به بالِ بغضِ تلخم آه خرمن…
آسمان ابریست، فرصت هایِ باران می رسد
آسمان ابریست، فرصت هایِ باران می رسد فرصتِ جوشیدنانِ چشمه ساران می رسد شب قوافی هایِ مدهش بود، شعرِ مانده را گاهِ رُستن هایِ شعرِ…
مسلخِ سرخِ احمد و ساره ست، سرزمینی که
مسلخِ سرخِ “احمد” و “ساره” ست، سرزمینی که سرپناهِ منست مخته خوانند مرد و زن در آن، غم سرایی که خود گواهِ منست اشک، نغنوده…
گر بی سخن از سینه برون آمده باشم
گر بی سخن از سینه برون آمده باشم دودم که ز ویرانه برون آمده باشم آسان نرسیدیم به منزلگه ات ای دوست زین راه به…
سپیده یی که افق آکنیده اش خونین، همان حماسهٔ
سپیده یی که افق آکنیده اش خونین، همان حماسهٔ خونینِ ننگِ خانهٔ ماست اگرچه پیگرش از زخمِ این زمانه پراست، چهل سال شده، مانده رویِ…
خوب دگه، از فروغ و سایه را خواندید، غزل هایی
خوب دگه، از فروغ و سایه را خواندید، غزل هایی در اوج. این زمینی را بخوانید: آیینه یی به گریهٔ من گوش می کنی می…
تبِ پروازِ شب، بر خاطرِ پروانه می ماند
تبِ پروازِ شب، بر خاطرِ پروانه می ماند به ذهنش یاد هایِ غنچه در گلخانه، می ماند ز عشقت در گرفتم، انتظاری می کشم، دیدی…
بازنده گانِ بازیی این روزگارانیم
بازنده گانِ بازیی این روزگارانیم بر آسمان داریم نگاه و زیرِ بارانیم خود مار هایِ آستینِ زنده گی، هستیم افسونگرانِ راهِ سبزِ جمله یارانیم بر…
از من پرسید دربیکاری و بی روزگاری، چه می
از من پرسید دربیکاری و بی روزگاری، چه می کنی؟ اینست پاسخ من به آن عزیز: خاطرم، گل کشته حالا باغبانی می کنم باغِ گل…
مرغِ اندوهم که کوی و آشیانم دَر گرفته
مرغِ اندوهم که کوی و آشیانم دَر گرفته شعله ها از جسم و جان ها، تاب برده، پَر گرفته آسمان دلتنگ و دودی، مثلِ شامِ…
کجا بادِ صبا آخر رساند نامه ای ما را
کجا بادِ صبا آخر رساند نامه ای ما را برایِ خاطرش بخشد”…سمرقند و بخارا را” نمی داند اگر او التجایِ خاطرِ ناشاد، نصیبِ او بگرداند…
سختی مکن که تاب و توانی نمانده است
سختی مکن که تاب و توانی نمانده است در جسمِ خسته نیمهی جانی نمانده است آیینه از غبار چه نزدایی ای عزیز کز نقشِ من…
در جوشِ خاطراتِ بدم زیر و رو شوی
در جوشِ خاطراتِ بدم زیر و رو شوی در پشتِ میزِ کافه ز سر گفت و گو شوی خاموش و تلخ رفتی و دیگر نیامدی…
پس از ماه ها خشک ذهنی
پس از ماه ها خشک ذهنی گل هایِ ریزِ دامنکت، یاد می کنم در یادِ خویش، خانه ات آباد می کنم بی خانه ام، برایِ…
با شرمساری از عاشقانه بودنش
با شرمساری از عاشقانه بودنش… در آزارِ تو می سوزم گر از من رو بگردانی درونِ مرغزارِ چشمت – آن آهو بگردانی برایم اضطراب آخر…
از زنده یاد اخوان ثالت
از زنده یاد اخوان ثالت با روزگار ما چه خوب می خواند: سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت… در این هوای سرد زمستانی،مطالعه چند باره…
مویه دارند و زار می رقصند واژه های اسیر در قاموس
مویه دارند و زار می رقصند واژه های اسیر در قاموس بستۀ اسم و مصدر و فاعل، می کشند هی نفیر در قاموس: “دست و…
کجا آخر برم ای آسمان بی آسمانی را
کجا آخر برم ای آسمان بی آسمانی را زمینِ سخت و سختی هایِ تلخِ زنده گانی را مگو، ما ناز پروردِ تنعم بوده ایم، این…
زنده گانیِ ما چو دامنِ شب، زیرِ این آسمانه دود شده
زنده گانیِ ما چو دامنِ شب، زیرِ این آسمانه دود شده تهِ چشمانِ روحِ خستۀ ما، مشت ها خورده و کبود شده کوله بارانِ کوچِ…
در جایِ پایِ شهریارِ زنده یاد، رفته ام
در جایِ پایِ شهریارِ زنده یاد، رفته ام: در هوایِ روشنایی، زندگانی می کنم فصلِ گل، در صبح گه هایِ خزانی می کنم پیشِ تاراجِ…
ترا گُم کرده ام در پشتِ آن گرد و غباری ها
ترا گُم کرده ام در پشتِ آن گرد و غباری ها ترا گُم کرده ام در دشت و کوهِ بی بهاری ها صدایت می کنم…
با سبزه و گل آمده نوروزِ خوش آیین
با سبزه و گل آمده نوروزِ خوش آیین وین هیمنهٔ حِشمت و پیروزِ خوش آیین او، آمده در جانِ طبیعت بِدَمَد دَم از ابر گهر…
از دویدن مانده ام گر، گام گام
از دویدن مانده ام گر، گام گام می شوم در راه سویت ای امید می رسم گر در برت پیرانه سر درد دوری کرده است…
مرا از من برون آور، دریدَستَم پلنگِ خود
مرا از من برون آور، دریدَستَم پلنگِ خود سرم شد سالها گرمست، بی پروا به جنگِ خود اگر چه نوبهاری داشتم، در وحشتِ توفان –…