قطعات سلمان ساوجی
هدهد نامه رسان تاج کرامت بر سر
هدهد نامه رسان تاج کرامت بر سر نامهای دوش به سلمان ز سلیمان آورد سحری پیک نسیم آمد و از خاک درش مردم چشم مرا…
کریما گوش کن گفتار نغزم
کریما گوش کن گفتار نغزم که چون من نغز گفتاری نباشد سوالی میکنم فرما جوابی کزین پیسی وزان عاری نباشد فقیری که در بغداد سی…
شها که بود که از فیض بخشش تو بدو
شها که بود که از فیض بخشش تو بدو گهر به رطل نیامد درم به من نرسید به حضرت تو رهی کرده خانهای در خواه…
زهی آصف کز صفاتی کز کفایت
زهی آصف کز صفاتی کز کفایت تو را ملک سلیمان در نگین است چو کلکت دانه مشکین فشاند هزارش چون عطارد خوشه چین است قضا…
خورده بودم غصه بسیار و طبعم بسته بود
خورده بودم غصه بسیار و طبعم بسته بود داد حبی مسلهم فرزند مردود حبش تا به هر مجلس که بنشینم روانی میرویم بر سر و…
چون سر چاه بلا باز شود بر یعقوب
چون سر چاه بلا باز شود بر یعقوب حال پیراهن یوسف همه پوشیده شود باش تا دولت ایام وصال آید باز بوی پیراهنش از مصر…
پادشاها عالم از انصاف تو معمور شد
پادشاها عالم از انصاف تو معمور شد همچنین معمورهاش را تا ابد معمور دار شرق و غرب ملک را بر التفات توست چشم گه نظر…
ایا ستاره سپاهی که آب شمشیرت
ایا ستاره سپاهی که آب شمشیرت غبار فتنه و ظلم از هوای ملک بنشاند فلک به نام تو تا خطبه داد در عالم زمانه جز…
ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال
ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال به غلامی درت قیصر و خاقان بر خاست به هوای چمن خلق تو جان داد به باد…
آنانکه مقربان شاهند
آنانکه مقربان شاهند وینان که ملازمان میرند ده روز دگر اگر ازین شهر هر یک سر خویشتن نگیرند اینها ز برهنگی بسوزند و آنها ز…
نظام واسطه عقد گوهر آدم
نظام واسطه عقد گوهر آدم که سلک ملک ز رایش گرفته است نظام زهی به دیده ادراک دوربین دیده هم از دریچه آغاز چهره انجام…
کنار حرص الا پر کجا توانی کرد
کنار حرص الا پر کجا توانی کرد تو از طمع که سه حرف میان تهی افتاد عزیز من در درویشی و قناعت زن که خواری…
صاحب سلطان نشان دستور اعظم شمس الدین
صاحب سلطان نشان دستور اعظم شمس الدین ای جلال رفعتت را اوج گردون پایگاه چون ز سدر آستان حضرت تو برگذشت شاید ار سجده برندش…
زاهد بگ آفتاب سلاطین شرق و غرب
زاهد بگ آفتاب سلاطین شرق و غرب دارای تاج بخش و خدیو جهان ستان ای در جبین صبح نمایت چو آفتاب انوار سروری ز صباح…
خواجه از قول باز میگردد
خواجه از قول باز میگردد خواجه را شرط و قول و پیمان نیست دلپذیر است قول او لیکن لیکنش بازگشت چندان نیست
چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم
چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم که کرده بود خرابش جهان ز بی باکی مجاوران دیار خراب را دیدم در آن خرابه خراب و شکسته…
پادشاها خواست کردن جانم استقبال تو
پادشاها خواست کردن جانم استقبال تو لیکن از بیماری جان بود پایم سخت سست جز دل و جان نیستم چیزی سزای حضرتت حال جان من…
ای وزیری که ملک جاه تو راست
ای وزیری که ملک جاه تو راست از سماوات و ارض افزون عرض از زمانه شکایتی دارم بر ضمیر تو کرد خواهی عرض چون روا…
ای ز حیای گوهر پاک تو
ای ز حیای گوهر پاک تو غرق عرق زاده بحر عدن دولت طفل تو که خواهد دمد تا ابدش بوی لبان از دهن روز نخستین…
اگر هزار گنه بندهای کند نبود
اگر هزار گنه بندهای کند نبود چنان بزرگ که اندک جریمه سرور ستارگان همه در گرد شند بر گردون گرفت نیست بران جمع جز که…
موجب جمعیت نجوم به عقرب
موجب جمعیت نجوم به عقرب کرد از گردون سوال شاه زمانه گفت که چون رایتت به عزم توجه لشکری آراست کش نبود کرانه میر سپاه…
گر چه از اندیشه این واقعه
گر چه از اندیشه این واقعه خلق را دردل به غیر از غم نماند ظل احمد باد اگر شد ایمنه عمر عیسی باد اگر مریم…
شهی که شنقر عنقا شکار او را ماه
شهی که شنقر عنقا شکار او را ماه کلاه گوشه خورشید زنگ زرین است چو باز سر علمش راهمای گردون دید به چرخ گفت نظر…
ز هجرت نبوی رفته هفصد و چل و چار
ز هجرت نبوی رفته هفصد و چل و چار در آخر رجب افتاد اتفاق حسن زنی چگونه زنی خیر خیرات حسان به زور بازوی خود…
خواجه از فرط بزرگی همچو ….. شد که دماغ
خواجه از فرط بزرگی همچو ….. شد که دماغ لاجرم بهر بزرگان *** نجنباند ز جا راستی وضع بزرگی*** من دارد که او چون ببیند…
چشم و چراغ شرع که ذات منورت
چشم و چراغ شرع که ذات منورت از پای تا به سر همه عین سعادت است قاضی هفت کشور پیروزه رنگ را از بندگی تو…
به نسب نیست نسبت مردم
به نسب نیست نسبت مردم هر کسی را به نفس خود شرف است شرف در به جوهر خویش است نه ز پاکی جوهر صدف است
ایا دریای جود و کان همت
ایا دریای جود و کان همت که گردون مروت را مداری ترا زان گوهر نایاب کان است به رنگ لعل و بوی مشک تاری کرم…
ای خیام دولتت برکنده دور آسمان
ای خیام دولتت برکنده دور آسمان چون خیامت بارگاه آسمان برکنده باد جز که چشم حاسدان از باغ شاهی برنکند سر و قدت را که…
اکمل دولت و دین ای شرف منصب تو
اکمل دولت و دین ای شرف منصب تو در کمال شرف و قدر ازان سوی کمال زهره را از حسد مجلس لطفت هر شب بوده…
میر سید میشناسی بنده را
میر سید میشناسی بنده را تا نجویی زینهار آزار من زحمتم بسیار دادی وین زمانه رحمتی فرما ولی بر خویشتن
کرا مجال بود کز زبان همچومنی
کرا مجال بود کز زبان همچومنی حکایتی برساند به بارگاه وزیر زمین ببوسد و بعد از دعا خطاب کند که ای جناب تو والاتر از…
شها قمری طوقدار تو آمد
شها قمری طوقدار تو آمد که تا آستان بوسد و باز گردد اگر هست ره تا چو دولت در آید وگر نیست چون بلا باز…
ز پیری جهان دیده کردم سوالی
ز پیری جهان دیده کردم سوالی که بهر معیشت ز مال بضاعت چه سرمایه سازم که سودی کند گفت اگر میتوانی قناعت قناعت
خسروا یاد میکنم هر دم
خسروا یاد میکنم هر دم به سر تخت خسروی سوگند که به همراهی مواکب شاه هست چون دیدهام دل اندر بند چشم زخمی رسید ناگاهم…
چشم من جای تو بود ای نور چشم
چشم من جای تو بود ای نور چشم رفتی و ماند از تو خالی جای تو چشم خود را اگر نمیبینم رواست چون نبینم بی…
به سال هفتصد و هفتاد و پنج گشت خراب
به سال هفتصد و هفتاد و پنج گشت خراب به آب شهر معظم که خاک بر سر آب دریغ روضه بغداد، آن بهشت آباد که…
ای وزیری که از خدا همه وقت
ای وزیری که از خدا همه وقت روی بخت تو تازه میخواهم تا به اکنون نخواستم چیزی از تو اکنون اجازه میخواهم
ای خسروی که دست و دل کامگار تو
ای خسروی که دست و دل کامگار تو کار جهان به تیغ جهانگیر میکنند شیران رایت تو هژبران رزم را در مرغزار معرکه به نخجیر…
الا ای آفتاب مشرق فضل
الا ای آفتاب مشرق فضل که تاب مهرت اندر جان ماه است عنان تا تافتی بر جانب شام جهان در چشم من چون شب سیاه…
میر مسعود پیر گشت و هنوز
میر مسعود پیر گشت و هنوز همچو اطفال کعب میبازد قدمی و دمی عجب دارد که بدین تیزد و بدان تازد هر کجا او قدم…
کدام پیک مبارک قدم دعای مرا
کدام پیک مبارک قدم دعای مرا برد به حضرت خورشید آسمان مقدار پس از دعاب و زمین بوس گوید ای شاهی که چرخ را همه…
شنودم که میگفت بشوده به شیخ
شنودم که میگفت بشوده به شیخ که احوال حاجی است در اضطراب چه من دوش خوابی عجب دیدهام که سیلی در آمد ز کوه زراب…
ز دور دایره این محیط پرگاری
ز دور دایره این محیط پرگاری نصیب من همه سرگشتگی است پنداری نشستهام به کناری چو چنگ سر در پیش فتاده در پس زانو و…
خسروا نایبان استیفا
خسروا نایبان استیفا کار بر من دراز میگیرند وجه انعام پار و امسالم میدهند و فراز میگیرند پنج امسال میدهند ولی چار پارینه باز میگیرند
جهنمی زنک زن
جهنمی زنک زن مشابه است به بی دولتی و بی دینی خرست و جاهل و عامی و بی معامله گوی ولی چه سود که بیچاره…
بر بتان، حسن و جوانی مفروش
بر بتان، حسن و جوانی مفروش ای جوان گرچه به غایت خوبی بی زرت کار میسر نشود گر تو خود یوسف بن یعقوبی حلقه بی…
ای وجودت سبب راحت و آسایش خلق
ای وجودت سبب راحت و آسایش خلق به وجودت ابدا زحمت و رنجی مرساد از ره راستی اندر چمن دین سروی خاطرت باد چو سرو…
ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم
ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم میگشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت بلبل دستان…
آصف کفایتا لطف و رافتت
آصف کفایتا لطف و رافتت با آنکه طبع بنده لطیف است چون کنم از درد چشم نیست مجال ترددم لیکن حضور خواجه شریف است چون…