قطعات سلمان ساوجی
نوکران میر حاج اختچی
نوکران میر حاج اختچی زین و پالان را به تنگ آوردهاند این دو بد قول مخالف وعده را راستی نیکو به جنگ آوردهاند
گر چو گل خواهی که باشی سرخ روی
گر چو گل خواهی که باشی سرخ روی از زرت دامن فرو باید فشاند در زد آتش به برگ و ساز خویش پیش خلقش لاجرم…
صاحب عادل کمال الدین حسن
صاحب عادل کمال الدین حسن ای تو را مه چاکر و کیوان غلام همچو گردون گوهر خاص تو پاک همچو باران فیض انعام تو عام…
سپهرا من از شادیت غارغم
سپهرا من از شادیت غارغم مرا چون توانی که غمگین کنی ندارم ز تو هیچ امید و بیم اگر مهر وزری و گر کین کنی…
دارای شرق و غرب که جود و وقار تو
دارای شرق و غرب که جود و وقار تو دریا و کوه را همگی برد آب و سنگ میراند با لطافت طبعت حدیث آب صد…
حبذا صدر صفحهای که به است
حبذا صدر صفحهای که به است به همه بابی از بهشت برین میزند نور شمسهاش چون صبح خنده بر ما و زهره و پروین وصف…
پادشاها بندگان درگه احسان تو
پادشاها بندگان درگه احسان تو هر یک از هر جنس چندین چارپا بستهاند چند نوبت خواستم اسبی به اسبی با رهی این چنین میر اخران…
ایا سحاب نوالی که ابر دریا دل
ایا سحاب نوالی که ابر دریا دل به های های ز دست تو بارها بگریست به هر کجا که کنی روی فتح پیشرو است که…
ای شهنشاهی که از بهر صلاح مملکت
ای شهنشاهی که از بهر صلاح مملکت آهنیت خود تاج سر شد و مرکب سریر در جهانداری نظیرت دیده گردون ندید در جهانداری همه چیزت…
ای امیری که شهسوار فلک
ای امیری که شهسوار فلک با تو پیوسته هم عنان باشد با سوار فلک اگر گویی که مرو بعد ازین بران باشد هر کجا فتح…
هر چه تا غایت به نام او مقرر بوده است
هر چه تا غایت به نام او مقرر بوده است همچنان باشدبه نام او مقرر همچنین
گر سر ترک کلاه فقر داری ای فقیر
گر سر ترک کلاه فقر داری ای فقیر چار ترکت باید اول تا رود کارت ز پیش ترک اول ترک مال و ترک ثانی ترک…
صاحب قران مملکت ای آصفی که هست
صاحب قران مملکت ای آصفی که هست صدر تو قبله عرب و کعبه عجم بر رای روشنت همگی کار ملک راست آن روز شد که…
سپهر فضل و هنر شمس دین که شمس و قمر
سپهر فضل و هنر شمس دین که شمس و قمر جز از غبار درت توتیا نخواهد کرد صفای نیت و صدق تو صبح اگر بیند…
دادند اشتری دو سه نواب شه مرا
دادند اشتری دو سه نواب شه مرا شادان شدم از آنکه مرا چارپا بسی است عقلم به طنز میگفت انظر الی الابل کاندر ابل عجایب…
چون به قشلاق قرا باغ آمدیم
چون به قشلاق قرا باغ آمدیم گفتم از افلاس وا خواهیم رست جرها زین مملکت خواهیم کرد طرفهها ز اطراف بر خواهیم بست ناخن اندر…
پادشاها صبوح دولت تو
پادشاها صبوح دولت تو متصل با صباح محشر باد بنده امروز پنج روز گذشت که برین برهمی زنم فریاد نه کسی میرسد به فریادم نه…
ای یاد حضرتت چو قدح مایه نشاط
ای یاد حضرتت چو قدح مایه نشاط طبع جهان به خرمی دولت تو شاد آن لفظ وعدهای که پی آن محقرست حاشا که از ضمیر…
ای شهنشاهی جوانبختی که در معراج جاه
ای شهنشاهی جوانبختی که در معراج جاه شهسوار همتت تا قرب اوادنی براند بر براق همتت تا دید گردون بر عروج بر زبان صد بار…
اول آن است که چون نیت عزلت دارد
اول آن است که چون نیت عزلت دارد بنده زین دایره جمع جدا خواهد بود گوشه خانهای امروز وطن خواهد ساخت کش خداوند جهان خانه…
هدهد نامه رسان تاج کرامت بر سر
هدهد نامه رسان تاج کرامت بر سر نامهای دوش به سلمان ز سلیمان آورد سحری پیک نسیم آمد و از خاک درش مردم چشم مرا…
کریما گوش کن گفتار نغزم
کریما گوش کن گفتار نغزم که چون من نغز گفتاری نباشد سوالی میکنم فرما جوابی کزین پیسی وزان عاری نباشد فقیری که در بغداد سی…
شها که بود که از فیض بخشش تو بدو
شها که بود که از فیض بخشش تو بدو گهر به رطل نیامد درم به من نرسید به حضرت تو رهی کرده خانهای در خواه…
زهی آصف کز صفاتی کز کفایت
زهی آصف کز صفاتی کز کفایت تو را ملک سلیمان در نگین است چو کلکت دانه مشکین فشاند هزارش چون عطارد خوشه چین است قضا…
خورده بودم غصه بسیار و طبعم بسته بود
خورده بودم غصه بسیار و طبعم بسته بود داد حبی مسلهم فرزند مردود حبش تا به هر مجلس که بنشینم روانی میرویم بر سر و…
چون سر چاه بلا باز شود بر یعقوب
چون سر چاه بلا باز شود بر یعقوب حال پیراهن یوسف همه پوشیده شود باش تا دولت ایام وصال آید باز بوی پیراهنش از مصر…
پادشاها عالم از انصاف تو معمور شد
پادشاها عالم از انصاف تو معمور شد همچنین معمورهاش را تا ابد معمور دار شرق و غرب ملک را بر التفات توست چشم گه نظر…
ایا ستاره سپاهی که آب شمشیرت
ایا ستاره سپاهی که آب شمشیرت غبار فتنه و ظلم از هوای ملک بنشاند فلک به نام تو تا خطبه داد در عالم زمانه جز…
ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال
ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال به غلامی درت قیصر و خاقان بر خاست به هوای چمن خلق تو جان داد به باد…
آنانکه مقربان شاهند
آنانکه مقربان شاهند وینان که ملازمان میرند ده روز دگر اگر ازین شهر هر یک سر خویشتن نگیرند اینها ز برهنگی بسوزند و آنها ز…
نظام واسطه عقد گوهر آدم
نظام واسطه عقد گوهر آدم که سلک ملک ز رایش گرفته است نظام زهی به دیده ادراک دوربین دیده هم از دریچه آغاز چهره انجام…
کنار حرص الا پر کجا توانی کرد
کنار حرص الا پر کجا توانی کرد تو از طمع که سه حرف میان تهی افتاد عزیز من در درویشی و قناعت زن که خواری…
صاحب سلطان نشان دستور اعظم شمس الدین
صاحب سلطان نشان دستور اعظم شمس الدین ای جلال رفعتت را اوج گردون پایگاه چون ز سدر آستان حضرت تو برگذشت شاید ار سجده برندش…
زاهد بگ آفتاب سلاطین شرق و غرب
زاهد بگ آفتاب سلاطین شرق و غرب دارای تاج بخش و خدیو جهان ستان ای در جبین صبح نمایت چو آفتاب انوار سروری ز صباح…
خواجه از قول باز میگردد
خواجه از قول باز میگردد خواجه را شرط و قول و پیمان نیست دلپذیر است قول او لیکن لیکنش بازگشت چندان نیست
چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم
چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم که کرده بود خرابش جهان ز بی باکی مجاوران دیار خراب را دیدم در آن خرابه خراب و شکسته…
پادشاها خواست کردن جانم استقبال تو
پادشاها خواست کردن جانم استقبال تو لیکن از بیماری جان بود پایم سخت سست جز دل و جان نیستم چیزی سزای حضرتت حال جان من…
ای وزیری که ملک جاه تو راست
ای وزیری که ملک جاه تو راست از سماوات و ارض افزون عرض از زمانه شکایتی دارم بر ضمیر تو کرد خواهی عرض چون روا…
ای ز حیای گوهر پاک تو
ای ز حیای گوهر پاک تو غرق عرق زاده بحر عدن دولت طفل تو که خواهد دمد تا ابدش بوی لبان از دهن روز نخستین…
اگر هزار گنه بندهای کند نبود
اگر هزار گنه بندهای کند نبود چنان بزرگ که اندک جریمه سرور ستارگان همه در گرد شند بر گردون گرفت نیست بران جمع جز که…
موجب جمعیت نجوم به عقرب
موجب جمعیت نجوم به عقرب کرد از گردون سوال شاه زمانه گفت که چون رایتت به عزم توجه لشکری آراست کش نبود کرانه میر سپاه…
گر چه از اندیشه این واقعه
گر چه از اندیشه این واقعه خلق را دردل به غیر از غم نماند ظل احمد باد اگر شد ایمنه عمر عیسی باد اگر مریم…
شهی که شنقر عنقا شکار او را ماه
شهی که شنقر عنقا شکار او را ماه کلاه گوشه خورشید زنگ زرین است چو باز سر علمش راهمای گردون دید به چرخ گفت نظر…
ز هجرت نبوی رفته هفصد و چل و چار
ز هجرت نبوی رفته هفصد و چل و چار در آخر رجب افتاد اتفاق حسن زنی چگونه زنی خیر خیرات حسان به زور بازوی خود…
خواجه از فرط بزرگی همچو ….. شد که دماغ
خواجه از فرط بزرگی همچو ….. شد که دماغ لاجرم بهر بزرگان *** نجنباند ز جا راستی وضع بزرگی*** من دارد که او چون ببیند…
چشم و چراغ شرع که ذات منورت
چشم و چراغ شرع که ذات منورت از پای تا به سر همه عین سعادت است قاضی هفت کشور پیروزه رنگ را از بندگی تو…
به نسب نیست نسبت مردم
به نسب نیست نسبت مردم هر کسی را به نفس خود شرف است شرف در به جوهر خویش است نه ز پاکی جوهر صدف است
ایا دریای جود و کان همت
ایا دریای جود و کان همت که گردون مروت را مداری ترا زان گوهر نایاب کان است به رنگ لعل و بوی مشک تاری کرم…
ای خیام دولتت برکنده دور آسمان
ای خیام دولتت برکنده دور آسمان چون خیامت بارگاه آسمان برکنده باد جز که چشم حاسدان از باغ شاهی برنکند سر و قدت را که…
اکمل دولت و دین ای شرف منصب تو
اکمل دولت و دین ای شرف منصب تو در کمال شرف و قدر ازان سوی کمال زهره را از حسد مجلس لطفت هر شب بوده…