در لغز شمع و مدح حکیم عنصری

در لغز شمع و مدح حکیم عنصری ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن…

ادامه مطلب

جز به چشم عظمت هر که درو در نگرد

جز به چشم عظمت هر که درو در نگرد مژه در دیدهٔ او خار مغیلان گردد گر نسیم کرمش بر در دوزخ به جهد هاویه…

ادامه مطلب

غرابا مزن بیشتر زین نعیقا

غرابا مزن بیشتر زین نعیقا که مهجور کردی مرا ازعشیقا نعیق تو بسیار و ما را عشیقی نباید به یک دوست چندین نعیقا ایا رسم…

ادامه مطلب

در وصف اسب و مدح شهریار

در وصف اسب و مدح شهریار آفرین زان مرکب شبدیز فعل رخش خوی اعوجی مادرش و آن مادرش را یحموم شوی گاه بر رفتن چو…

ادامه مطلب

در مدح ابوحرب بختیار

در مدح ابوحرب بختیار ساقی بیا که امشب ساقی به کار باشد زان ده مرا که رنگش چون جلنار باشد می ده چهار ساغر، تا…

ادامه مطلب

خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم

خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه‌تریم بر بنفشه بنشینیم و پریشیم خطت تا به دو…

ادامه مطلب

می بر کف من نه که طرب را سبب اینست

می بر کف من نه که طرب را سبب اینست آرام من و مونس من روز و شب اینست تریاق بزرگست و شفای همه غمها…

ادامه مطلب

در مدح وزیر سلطان مسعود غزنوی

در مدح وزیر سلطان مسعود غزنوی الا یا خیمگی! خیمه فروهل که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل تبیره زن بزد طبل نخستین شتربانان همی‌بندند محمل…

ادامه مطلب

در مدح ابوالحسن بن علی‌بن موسی

در مدح ابوالحسن بن علی‌بن موسی رفت سرما و بهار آمد چون طاووسی به سوی سبزه برون آمد هر محبوسی هر زمان نوحه کند فاخته،…

ادامه مطلب

به دهقان کدیور گفت انگور

به دهقان کدیور گفت انگور مرا خورشید کرد آبستن از دور کمابیش از صد وهفتاد شد روز بدم در بستر خورشید پر نور میان ما،…

ادامه مطلب

سپیده‌دم که وقت کار عامست

سپیده‌دم که وقت کار عامست نبیذ غارجی رسم کرامست مرا ده ساقیا جام نخستین که من مخمورم و میلم به جامست ولیکن لختکی باریکتر ده…

ادامه مطلب

در مدح منوچهربن قابوس

در مدح منوچهربن قابوس برآمد ز کوه ابر مازندران چو مار شکنجی و ماز اندر آن بسان یکی زنگی حامله شکم کرده هنگام زادن گران…

ادامه مطلب

در مدح ابوالحسن عمرانی

در مدح ابوالحسن عمرانی صنما! گرد سرم چند همی‌گردانی زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی یا بکن آنچه شب و روز همی وعده…

ادامه مطلب

بساز چنگ و بیاور دوبیتی و رجزی

بساز چنگ و بیاور دوبیتی و رجزی که بانگ چنگ فرو داشت عندلیب رزی رسید پیشرو کاروان ماه خزان طناب راحله بربست روزگار خزی جهان…

ادامه مطلب

درمدح علی‌بن عمران

درمدح علی‌بن عمران جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی چو آشفته بازار بازارگانی به درد کسان صابری اندرو تو به بدنامی خویش همداستانی به هر…

ادامه مطلب

در وصف بهار و مدح خواجه طاهر

در وصف بهار و مدح خواجه طاهر باد نوروزی همی در بوستان سامر شود تا به سحرش دیدهٔ هر گلبنی ناظر شود گل که شب…

ادامه مطلب

در مدح خواجه ابوالعباس

در مدح خواجه ابوالعباس بیار ساقی زرین نبید و سیمین کاس به باده حرمت و قدر بهار را بشناس نبید خور که به نوروز هر…

ادامه مطلب

ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم

ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم افکنده همچو سفره مباش از برای نان همچون…

ادامه مطلب