قصاید فرخی سیستانی
در مدح خواجه عمید حامد بن محمدالمهتدی گوید
در مدح خواجه عمید حامد بن محمدالمهتدی گوید تادل من ز دست من بستدی سر بسر ای نگار دیگر شدی چاره و راه خویش گم…
در مدح سلطان محمود و ذکر مراجعت او از رزم و فتح قلعه هزار اسب
در مدح سلطان محمود و ذکر مراجعت او از رزم و فتح قلعه هزار اسب بر کش ای ترک و بیکسو فکن این جامه جنگ…
در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید
در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید چه فسون ساختند و باز چه رنگ آسمان کبود و آب چو زنگ که دگرگون شدند…
در وزارت یافتن وخلعت پوشیدن خواجه ابو علی حسنک وزیر گوید
در وزارت یافتن وخلعت پوشیدن خواجه ابو علی حسنک وزیر گوید نیک اختیار کرد خداوند ما وزیر زین اختیار کرد جهان سر بسر منیر کار…
نیز در مدح امیر یوسف سپهسالار گوید
نیز در مدح امیر یوسف سپهسالار گوید سروی گر سرو ماه دارد بر سر ماهی گر ماه مشک بارد وعنبر ماهت با مشک سیم دارد…
در تحریض به حرکت هندو تسخیر کشمیر گوید
در تحریض به حرکت هندو تسخیر کشمیر گوید هنگام گلست ای به دو رخ چون گل خود روی همرنگ رخ خویش به باغ اندر گل…
در ذکر شکار جرگه سلطان محمود پس از بازگشت از جنگ
در ذکر شکار جرگه سلطان محمود پس از بازگشت از جنگ ای ز کار آمده و روی نهاده بشکار تیغ و تیر تو همی سیر…
در مدح امیر فخر الدوله ابوالمظفر احمدبن محمد والی چغانیان
در مدح امیر فخر الدوله ابوالمظفر احمدبن محمد والی چغانیان تا خزان تاختن آورد سوی باد شمال همچوسرمازده با زلزله گشت آب زلال بادبر باغ…
در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین غزنوی
در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین غزنوی مکن ای دوست بما بدنتوان کرد چنین به حدیثی مرو از پیش و بکنجی منشین…
در صفت لشکر سلطان محمود و خلعت دادن بدانان
در صفت لشکر سلطان محمود و خلعت دادن بدانان هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار تیغشان…
در مدح خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی گوید
در مدح خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی گوید دل من همی داد گفتی گوایی که باشد مرا روزی ازتو جدایی بلی هر چه خواهد…
در مدح خواجه ابوسهل دبیر وزیرامیر یوسف
در مدح خواجه ابوسهل دبیر وزیرامیر یوسف اندر آمد به باغ باد خزان گرد برگشت گرد شاخ رزان رز دژم روی گشت و لرزه گرفت…
در مدح خواجه عمید سید ابواحمد تمیمی گوید
در مدح خواجه عمید سید ابواحمد تمیمی گوید آن کیست کاندر آمد بازی کنان ازین در رویی چو بوستانی از آب آسمان تر باز این…
در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود غزنوی
در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود غزنوی آشتی کردم با دوست پس از جنگ دراز هم بدان شرط که بامن نکند دیگر ناز زانچه…
در مدح محمد بن محمود بن ناصرالدین
در مدح محمد بن محمود بن ناصرالدین هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان که دل نبستم بر گلستان و لاله ستان کسی…
در وصف بهار و مدح ابواحمد محمدبن محمود بن سبکتگین
در وصف بهار و مدح ابواحمد محمدبن محمود بن سبکتگین مرحبا ای بلخ بامی همره باد بهار از در نوشاد رفتی یا زباغ نوبهار ای…
نیز در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر گوید
نیز در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر گوید ای ترک دلفریب دل من نگاهدار جز ناز و جز عتاب چه داری دگر بیار تا…
در تقاضا و مدح محمدبن محمودبن ناصر الدین گوید
در تقاضا و مدح محمدبن محمودبن ناصر الدین گوید ای همه ساله زخوی تو دل سلطان شاد دل سلطان همه سال از خوی تو شادان…
در ذکر مسافرت از سیستان به بست و مدح خواجه منصور بن حسن میمندی
در ذکر مسافرت از سیستان به بست و مدح خواجه منصور بن حسن میمندی چون بسیج راه کردم سوی بست از سیستان شب همی تحویل…
در مدح امیر محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید
در مدح امیر محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید ای زینهار خوار بدین روز گار از یار خویشتن که خورد زینهار یک دل همی…
در مدح امیر ابو یعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین
در مدح امیر ابو یعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین زلف مشکین تو زان عارض تابنده چو ماه به سر چاه زنخدان تو آید گه…
در صفت گوی بازی سلطان و مهمان شدنش بخانه یکی از فرزندان
در صفت گوی بازی سلطان و مهمان شدنش بخانه یکی از فرزندان ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست…
در مدح خواجه ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج
در مدح خواجه ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج به جان تو که نیارم تمام کرد نگاه ز بیم چشم رسیدن بدان…
در مدح خواجه ابوسهل دبیر گوید
در مدح خواجه ابوسهل دبیر گوید کوس فرو کوفت ماه روزه بیکبار روزه نهان کرد لشکر از پس دیوار بر بط خاموش بوده گشت سخنگوی…
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود گوید
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود گوید ای ابر بهمنی نه به چشم من اندری تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری این…
در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید
در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید زنخدانی چون سیم وبراو از شبه خالی دلم برد و مرا کرد ز اندیشه خیالی ندانستم هرگز…
در مدح محمد بن محمود غزنوی گوید
در مدح محمد بن محمود غزنوی گوید دل من همی جست پیوسته یاری که خوش بگذراند بدو روزگاری شنیدم که جوینده یابنده باشد به معنی…
درمدح عضدالدوله امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین
درمدح عضدالدوله امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین ای نیمشب گریخته ز رضوان وندر شکنج زلف شده پنهان ای سرو نارسیده بتو آفت ای ماه نارسیده…
نیز در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدلله بن احمد بن لکشن
نیز در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدلله بن احمد بن لکشن بوستان سبز شد و مرغ در آمد به صفیر ناله مرغ دلارام تر از…
در تقاضای معاودت سلطان مسعود از اصفهان به غزنین پس از فوت محمود
در تقاضای معاودت سلطان مسعود از اصفهان به غزنین پس از فوت محمود ای برید شاه ایران از کجا رفتی چنین نامه ها نزد که…
در ذکر شکارگاه و شکار کردن سلطان محمود غزنوی گوید
در ذکر شکارگاه و شکار کردن سلطان محمود غزنوی گوید خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ بر آوردنده نام و فرو برنده ننگ شه ستوده بنام…
در مدح امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتگین
در مدح امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتگین باغ دیبا رخ پرند سلب لعبگر گشت و لعبهایش عجب گه دهد آب را زگل خلعت گاهی…
در مدح امیر ابو احمدمحمد بن محمود غزنوی
در مدح امیر ابو احمدمحمد بن محمود غزنوی دل من خواهی و اندوه دل من نبری اینت بیرحمی و بیمهری و بیداد گری تو بر…
در صفت شکار جرگه میر ابواحمد محمدبن محمود گوید
در صفت شکار جرگه میر ابواحمد محمدبن محمود گوید با من امروز که بوده ست بدین دشت اندر تا بگوید که چه کرد آن ملک…
در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر
در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر ای عهد من شکسته بدان زلف پر شکن با ز این چه سنبلست که سر برزد از سمن…
در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدالله بن احمد بن لکشن گوید
در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدالله بن احمد بن لکشن گوید دوش ناگاه بهنگام سحر اندر آمد ز در آن ماه پسر با رخ رنگین…
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود غزنوی گوید
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود غزنوی گوید شبی گذاشته ام دوش خوش به روی نگار خوشا شبا که مرا دوش بود با رخ…
در مدح سلطان مسعود ولیعهد سلطان محمود گوید
در مدح سلطان مسعود ولیعهد سلطان محمود گوید ترک مه روی من از خواب گران دارد سر دوش می داده ست از اول شب تابسحر…
در مدح محمدبن محمودبن ناصرالدین گوید
در مدح محمدبن محمودبن ناصرالدین گوید مرا دلیست گروگان عشق چندین جای عجب تر از دل من دل نیافریده خدای دلم یکی و درو عاشقی…
درمدح عضدالدوله امیریوسف سپاهسالار برادر سلطان محمود
درمدح عضدالدوله امیریوسف سپاهسالار برادر سلطان محمود این هوای خوش و این دشت دلارام نگر وین بهاری که بیاراست زمین را یکسر ای بهار در…
نیز در مدح خواجه ابوسهل حمدوی گوید
نیز در مدح خواجه ابوسهل حمدوی گوید ای قصد تو به دیدن ایوان کسروی اندیشه کرده ای که بدیدار آن روی ایوان خواجه با توبه…
در تهنیت جشن سده و مدح وزیر گوید
در تهنیت جشن سده و مدح وزیر گوید گر نه آیین جهان از سر همی دیگر شود چون شب تاری همی از روز روشن تر…
در ذکر مراجعت سلطان محمود از هندوستان و فتح ثانی
در ذکر مراجعت سلطان محمود از هندوستان و فتح ثانی قوی کننده دین محمد مختار یمین دولت محمود قاهر کفار چو بازگشت به پیروزی از…
در مدح امیر ایاز اویماق منظور و محبوب سلطان محمود گوید
در مدح امیر ایاز اویماق منظور و محبوب سلطان محمود گوید غم نادیدن آن ماه دیدار مرا در خوابگه ریزد همی خار شب تاری همه…
در مدح امیر ابو احمد محمدبن محمود غزنوی
در مدح امیر ابو احمد محمدبن محمود غزنوی دی ز لشکر گه آمد آن دلبر صد ره سبز باز کرد از بر راست گفتی بر…
در صفت شراب خوردن سلطان محمدبن محمود غزنوی
در صفت شراب خوردن سلطان محمدبن محمود غزنوی خسرو می خواست هم از بامداد خلق بمی خوردن اوگشت شاد خرمی و شادی از می بود…
در مدح خواجه ابوالحسن حجاج علی بن فضل بن احمد گوید
در مدح خواجه ابوالحسن حجاج علی بن فضل بن احمد گوید پیچان درختی نام او نارون چون سرو زرین پر عقیق یمن نازنده چون بالای…
در مدح خواجه ابوعلی حسنک میکال نیشابوری
در مدح خواجه ابوعلی حسنک میکال نیشابوری از باغ باد بوی گل آورد بامداد وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد گفتا من آمدم…
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی چون ناز کنی…
در مدح شمس الکفاة خواجه احمدبن حسن میمندی
در مدح شمس الکفاة خواجه احمدبن حسن میمندی سرو ساقی وماه رود نواز پرده بر بسته در ره شهناز زخمه رودزن نه پست ونه تیز…