قصاید ظهیر فاریابی
نباشدت نفسی در سر آن کله داری
نباشدت نفسی در سر آن کله داری که سر به کلبه احزان فرود آری بدین قدر دل ما هم نگه نخواهی داشت چه دلبری که…
شاها اساس ملک به تو استوار باد
شاها اساس ملک به تو استوار باد عمر تو همچو دور فلک پایدار باد هر آرزو که در دل اندیشه بگذرد همچون عروس ملک تورا…
روز جشن عرب و وقت نشاط عجم است
روز جشن عرب و وقت نشاط عجم است شادزی گرچه فلک باعث اندوه و غم است خویشتن رنجه مدار از قبل فقد مراد می خور…
چه پرتو است که اقبال در جهان افکند؟
چه پرتو است که اقبال در جهان افکند؟ چه غلغل است که دولت در آسمان افکند؟ غبار موکب شاه است یا نسیم بهشت؟ که بوی…
اَهذِهِ رَوزَةُ مِن ذاتِ اَحجالِ
اَهذِهِ رَوزَةُ مِن ذاتِ اَحجالِ اَم غُرَّةُ طَلَعَت فی شَهرِ شَوَالِ اِذا رَأیتُم هِلالَ العیدِفَاغتَبِقُوا بَعدَالفُطُورِ وَ غَنُّوا بَعدَ تَهلالِ عَهدی به وَهوَ کإلا کلیلِ…
مراد ز دست هنرهای خویشتن فریاد
مراد ز دست هنرهای خویشتن فریاد که هریکی به دگرگونه داردم ناشاد بزرگتر ز هنر در عراق عیبی نیست زمن مپرس که این نام بر…
سفر گزیدم وبشکست عهد قربی را
سفر گزیدم وبشکست عهد قربی را مگر به حله ببینم جمال سلمی را بلی چو بشکند از هجر اقربا را دل بسی خطر نبود نیز…
دوش در وقت آنک ضلّ زمین
دوش در وقت آنک ضلّ زمین کرد بر موکب شعاع کمین راست گفتی مظلّه ای ست سیاه سر برافراخته به چرخ برین دیدم اطراف ربع…
چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ
چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ زمانه تیز کند ناله مرا آهنگ جفای چرخ بگیرد مرا به سختی نای وفای یار در آویزدم…
ای بر زده به تقویت ملک آستین
ای بر زده به تقویت ملک آستین سلطان بر حقیقتی و شاه راستین شهپر برای تیر تو افکند روح قدس گیسو فدای پرچم تو کرد…
گیتی که اولش عدم و آخرش فناست
گیتی که اولش عدم و آخرش فناست در حقّ او گمان ثَبات و بقا خطاست بنیاد چرخ بر سر آب است ازین قِبَل پیوسته در…
سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی
سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی که سایه بر سرش افکند خسرو غازی فلک کلاه غرور این زمان ز سر بنهد که هست افسر شه بر…
دوش آوازه درافکند نسیم سحری
دوش آوازه درافکند نسیم سحری که عروسان چمن راست که جلوه گری عقل خوش خوش چو خبر یافت ازین معنی گفت راستی خوش خبری داد…
تو راست لعل شکر بار و در میان گوهر
تو راست لعل شکر بار و در میان گوهر میان لعل چرا کرده ای نهان گوهر به خنده چون لب یاقوت رنگ بگشائی ز شرم…
آنک به حق داور زمان وزمین است
آنک به حق داور زمان وزمین است خسرو پیروز بخت نصرة دین است حامی اسلام بیشکین که چو گردون مرکب دوران او همیشه بزین است…
هرچه فرّ و جاه قدرست ای همایون بارگاه
هرچه فرّ و جاه قدرست ای همایون بارگاه در حریم حضرتت جمع آمد از اقبال شاه در ازل چو نقش نیرنگ تو می زد نقش…
مرا مبَشر اقبال بامداد پگاه
مرا مبَشر اقبال بامداد پگاه نوید عاطفت آورد از آستانه شاه چه گفت ؟ گفت که رویت به کعبه کرم است نیاز عرضه کن و…
سپیده دم که صبا مژده بهار دهد
سپیده دم که صبا مژده بهار دهد دم هوا مدد نافه تتار دهد دل مرا که فراموش کرد عهد وصال نسیم باد صبا بوی زلف…
دلم که در همه عالم غم تو کرده مراد
دلم که در همه عالم غم تو کرده مراد امید ده که ز وصل تو کی رسد به مراد؟ منم که می سپرم سال و…
بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست
بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست دست غمت ببست مرا استوار دست در پای محنت تو از آن دست می زنم تا برنگیری از…
یک امشبم که خم ابروی تو محراب است
یک امشبم که خم ابروی تو محراب است چرا به گرد من از آب دیده غرقاب است مرا که با تو نشینم گریستن بر چیست…
گیتی ز فرّ دولت فرمانده جهان
گیتی ز فرّ دولت فرمانده جهان ماند به عرصه حرم و روضه جنان بر هر طرف که چشم نهی جلوه ظفر و ز هر جهت…
سر برافراخت بر سپهر برین
سر برافراخت بر سپهر برین مهد میمون پادشاه زمین زبده مکرمت زبیده وقت مریم روزگار و عصمت دین آنک در خانقاه عصمت او درس تشریف…
دل همی خواهد از آن پسته که شکّر گیرد
دل همی خواهد از آن پسته که شکّر گیرد جان طمع دارد از آن لعل که گوهر گیرد پسته تنگ تو از بهر علاج دل…
ایزد چو کارگاه فلک را نگار کرد
ایزد چو کارگاه فلک را نگار کرد از کاینات ذات تو را اختیار کرد نی نی هنوز کاف کن از نون خبر نداشت کایزد رسوم…
هوالعید یسقی بکاس المدام
هوالعید یسقی بکاس المدام هنیئالمن فاق کل الانام شهنشاه اعظم قزل ارسلان که از عدل او یافت گیتی نظام جهان داوری کاب شمشیر او بشوید…
گهی که بار دهد شاه بر سریر سرور
گهی که بار دهد شاه بر سریر سرور که باد تا به قیامت به عهد او معمور سپهر مجمره گردان بود به پایه تخت شمال…
سپیده دم که شدم محرم سرای سرور
سپیده دم که شدم محرم سرای سرور شنیدم آیت « تو بو الی الله » از لب حور به گوش جان من آمد ندای حضرت…
در این هوس که من افتاده ام به نادانی
در این هوس که من افتاده ام به نادانی مرا به جان خطر است از غم تو تا دانی مزاج دل به تأمل بدیدم اینک…
به حلقه ای که سر زلف یار بگشاید
به حلقه ای که سر زلف یار بگشاید زمانه را و مرا هر دو کار بگشاید ز دست رفتم و دستم نرفت در زلفش کزان…