قصیده سی و ششم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و ششم در مدح سلطان اویس طراوتی است جهان را به فر فروردین که هر زمان خجل است اسمان ز روی زمین ز…

ادامه مطلب

قصیده بیست و هشتم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و هشتم در مدح سلطان اویس شفق آمد چو می و ماه نو عید چو جام غرض آن است که امشب شب جام…

ادامه مطلب

درموعظه و پند

درموعظه و پند سرای خانه گیتی که خانه دودراست در دو اساس اقامت منه که رهگذر است تو کدخدایی این خانه می‌کنی، غلطی تو را…

ادامه مطلب

در مدح شاه دوندی

در مدح شاه دوندی بهار و نگار و شراب و جوانی کسی را که باشد زهی زندگانی دو چیزند سرمایه کامگاری دو ذوقند پیرایه شادمانی…

ادامه مطلب

قصیده سی و سوم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و سوم در مدح سلطان اویس منت خدای را که به تعید ذو المنن رونق گرفت شرع به پیرایه ی سنن خلقی است…

ادامه مطلب

قصیده بیست و نهم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و نهم در مدح سلطان اویس خوش نسیمی از چمن بر خاست بر خیز ای ندیم ! خوش بر آور در هوای باغ…

ادامه مطلب

درطلب آمرزش

درطلب آمرزش منم ، که نیست شب و روز جز گنه کارم گناهکار وامید عفو می دارم امیدوار به فضل خدا هر روزی هزار بار…

ادامه مطلب

در مدح خواجه شمس الدین زکریا

در مدح خواجه شمس الدین زکریا داغ ابروی تو دل پیوسته دارد بر جبین نقش یاقوتت نگارد جان شیرین بر نگین جز دهانت هیچ ناید…

ادامه مطلب

قصیده سی و دوم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و دوم در مدح سلطان اویس این گلستان است ؟ یا صحن ارم ؟ یا بوستان ؟ این شبستان است ؟ یا بیت…

ادامه مطلب

قصیده بیست و سوم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و سوم در مدح سلطان اویس ای غبار موکبت چشم فلک را توتیا خیر مقدم، مرحبا «اهلاً و سهلاً» مرحبا رایت رایت، به…

ادامه مطلب

درمدح امیر سیخ حسن نویان

درمدح امیر سیخ حسن نویان به چشم و ابرو و رخسار و غمزه می‌برد دلبر قرار از جسم وخواب از چشم وهوش از عقل وعقل…

ادامه مطلب

در مدح خواجه غیاث الدین محمد

در مدح خواجه غیاث الدین محمد تا ز مشک ختنت، دایره بر نسترن است سبزهٔ خط تو آرایش برگ سمن است از دل مشک و…

ادامه مطلب

قصیده هفدهم در مدح سلطان اویس

قصیده هفدهم در مدح سلطان اویس وصف ماه من چو شعری را منور می‌کند آفتاب از مطلع آن شعر سر بر می‌کند لعل را لعل…

ادامه مطلب

قصیده سی و چهارم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و چهارم در مدح سلطان اویس این وصلت مبارک وین مجلس همایون بر پادشاه عالم فرخنده باد ومیمون شاهی که باز چترش هر…

ادامه مطلب

قصیده بیست و ششم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و ششم در مدح سلطان اویس مبشران سعادت برین بلند رواق همی کنند ندا در ممالک آفاق که سال هفتصد و پنجاه و…

ادامه مطلب

در وصف ساغر و می

در وصف ساغر و می نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار ساقیا دریای می در کشتی ساغر بیار ! چون به زرین زرورق…

ادامه مطلب

در مدح امیر شیخ حسن

در مدح امیر شیخ حسن طالع عالم مبارک شد به میمون اختری منتظم شد سلک ملک دین به والا گوهری تاج شاهی سرفرازی می‌کند امروز…

ادامه مطلب

قصیده نهم در مدح سلطان اویس

قصیده نهم در مدح سلطان اویس ساقی زمان آذر و دوران بهمن است خون زلال رز ز زلال به زندان آهن است در جام و…

ادامه مطلب

قصیده سی و پنجم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و پنجم در مدح سلطان اویس پیش از این ملکی که جمع را شد میسر بیش از این شاه را اکنون به فیروزی…

ادامه مطلب

قصیده بیست و دوم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و دوم در مدح سلطان اویس فرخ اختر اختری دری و دری شاهوار شد ز برج خسروی و درج شاهی آشکار آسمان در…

ادامه مطلب

در موعظه ونصیحت

در موعظه ونصیحت زحبس نفس خلاص ای عزیز اگر یابی سریر سلطنتت مصر جان مقر یابی از این خرابه کنگر مقام اگر ببری فراز کنگره…

ادامه مطلب

در طلب بخشش از سلطان

در طلب بخشش از سلطان ای سران ملک را شمشیر تو مالک رقاب! باغ عدل از جویبار تیغ سبزت خورده آب! با شکوه کوه حلمت،…

ادامه مطلب

قصیده یازدهم در مدح سلطان اویس

قصیده یازدهم در مدح سلطان اویس دولت سلطان اویس، عرصه دوران گرفت ماه سر سنجقش، سر حد کیوان گرفت هر چه ز اطراف بحر، وآنچه…

ادامه مطلب

قصیده سوم در مدح سلطان اویس

قصیده سوم در مدح سلطان اویس آن ماه، رو اگر بنماید شبی به ما در وجه او نهیم دل و جان به رو نما رویش…

ادامه مطلب

قصیده بیست و چهارم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و چهارم در مدح سلطان اویس دارم آهنگ حجاز ، ای بت عشاق نواز راست کن ساز ونوایی زپی راه حجاز راز جان…

ادامه مطلب

در مدحدلشاد خاتون

در مدحدلشاد خاتون سر سودای سر زلف تو تا در سرماست همچو مویت دل سودایی ما بی‌سر و پاست ما چو موی تو همه حلقه…

ادامه مطلب

در شكایت از روزگار

در شكایت از روزگار سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب شبی عنبرین خال مشکین ذوایب فلک را به گوهر مرصع، حواشی هوا را به عنبر مستر،…

ادامه مطلب

قصیده نزدهم در مدح سلطان اویس

قصیده نزدهم در مدح سلطان اویس باد سحرگهی به هوای تو جان دهد آب حیات را، لب لعلت نشان دهد در بوستان به یاد دهن…

ادامه مطلب

قصیده سی ام در مدح سلطان اویس

قصیده سی ام در مدح سلطان اویس دودر در درج دولت داشت این فیروزه گون طارم سزای افسر شاهی ، صفای جوهر عالم سعادت هر…

ادامه مطلب

قصیده بیست و پنجم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و پنجم در مدح سلطان اویس بسم نبود جفای رخ چو یاسمنش بنفشه نیز گرفت است جانب سمنش غزالم از کله تا طوق…

ادامه مطلب

در موعظه و دوری از دنیا

در موعظه و دوری از دنیا ای دل آخر یک قدم بیرون خرام از خویشتن آشنا شو با روان بیگانه شو از خویشتن روی ننماید…

ادامه مطلب

از تکسر، اگرش طره به هم بر شده است

از تکسر، اگرش طره به هم بر شده است عارضش باری ازین عارضه خوشتر شده است داشتش آینه گردی و کنون روشن شد که به…

ادامه مطلب

قصیده هشتم در مدح سلطان اویس

قصیده هشتم در مدح سلطان اویس بهار خانه چین، عرصه گلستان است مخوان بهار مغانش که دشت موغان است خوش است وقت گل تازه زانکه…

ادامه مطلب

قصیده دوازدهم در مدح سلطان اویس

قصیده دوازدهم در مدح سلطان اویس در درج عقیق لبت نقد جان نهاد جنسی عزیز یافت، به جایی نهان نهاد قفلی ز لعل بر در…

ادامه مطلب

قصیده اول در مدح سلطان اویس

قصیده اول در مدح سلطان اویس ای غبار موکبت چشم فلک را توتیا خیر مقدم، مرحبا «اهلاً و سهلاً» مرحبا رایت رایت، به پیروزی چو…

ادامه مطلب

در مدحامیر شیخ حسن

در مدحامیر شیخ حسن ای حریم بارگاهت کعبه ملک و ملک ! ساحتت را روضه فردوس حدی مشترک در خط از عکس خطوطت ، سطح…

ادامه مطلب

در پند و دوری از دنیا

در پند و دوری از دنیا قدم نه بر سر هستی که هست این پایه ادنی ورای این مکان جاییست عالی، جای توست آنجا رها…

ادامه مطلب

قصیده هجدهم در مدح سلطان اویس

قصیده هجدهم در مدح سلطان اویس وقت آن آمد که بلبل در چمن گویا شود بهر گل گوید «خوش آمد» تا دل گل وا شود…

ادامه مطلب

قصیده دوم در مدح سلطان اویس

قصیده دوم در مدح سلطان اویس زکان سلطنت لعلی سزای تاج شد، پیدا که لولو با همه لطف از بن گوشش شود، لالا مهی گشت…

ادامه مطلب

درنعت پیامبر

درنعت پیامبر هر دل که در هوای جمالش مجال یافت عنقای همتش دو جهان زیر بال یافت هر جا که در بلای ولایش گرفت انس…

ادامه مطلب

در مدح غیاث الدین محمد

در مدح غیاث الدین محمد راه نجم چو مشرف کند ایوان حمل عامل نامیه را باز فرستد به عمل صفر تخت سلطان فلک بر دارد…

ادامه مطلب

در بیان اوضاع نامناسب ساوه

در بیان اوضاع نامناسب ساوه چون به عزم حضرت خورشید جمشید اقتدار آفتاب سایه گستر، سایه پروردگار ابر دریا، آستین خورشید گردون آستان اردشیر شیر…

ادامه مطلب

قصیده شانزدهم در مدح سلطان اویس

قصیده شانزدهم در مدح سلطان اویس صبح ظفر از مشرق امید بر آمد اصحاب غرض را تب سودا ببر آمد از غنچه پیکان و زباد…

ادامه مطلب

قصیده دهم در مدح سلطان اویس

قصیده دهم در مدح سلطان اویس گفت: لبش نکته‌ای، لعل بدخشان شکست زد دهنش خنده‌ای، پسته خندان شکست باز به چوگان زلف، آمد و میدان…

ادامه مطلب

قصیده هفتم در مدح سلطان اویس

قصیده هفتم در مدح سلطان اویس باز این منم که دیده بختم منورست زان خاک ره، که سرمه خورشید انوار است باز این منم که…

ادامه مطلب

در مدح شیخ زاهد برادر سلطان اویس

در مدح شیخ زاهد برادر سلطان اویس ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال زاده الله جمالاً به جهان داد جمال گلبن (انبته الله نباتاً…

ادامه مطلب

قصیده سی و یکم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و یکم در مدح سلطان اویس نسیم صبح سلامم به دلستان برسان پیام بلبل عاشق به گلستان برسان به همرهیت روان را روانه…

ادامه مطلب

قصیده چهاردهم در مدح سلطان اویس

قصیده چهاردهم در مدح سلطان اویس هدهدی حال صبا پیش سلیمان می‌برد قاصدی نزد نبی پیغام سلمان می‌برد ماجرای قطره افتاده را یک یک جواب…

ادامه مطلب

دروصف زورق

دروصف زورق بنگر این زورق رخشنده بر آب روان می درخشد چون دو پیکر بر محیط آسمان شکل زورق گوییا برجی است آبی کاندرو دایمن…

ادامه مطلب

در مدح شیخ حسن

در مدح شیخ حسن دل را هوای چشم تو بیمار می‌کند جان را امید وصل تو تیمار می‌کند طرار طره تو دلم برد عارضت رو…

ادامه مطلب