در مدح کمال‌الدین محمود خان

ای بعزم تو فتح را پیوند پست با همت تو چرخ بلند خان عادل تویی و از عدلت هست چون خلد عدن خطبه چند دین…

ادامه مطلب

در مدح خاقان ارسلان خان کمال‌الدین ابوالقاسم محمد

ای روی تو آفتاب تابان بردی دل و نیست بر تو تاوان تو آفت جانی و جهانی نام تو نهاده‌اند جانان چون عهد تو پشت…

ادامه مطلب

د رمدح خاقان سلیمان خان

ای در جلال قدر تو گشته چو آسمان وی در جمال صدر تو گشته چو بوستان ارقام طاعت تو بر اشراف روزگار اعلام رفعت تو…

ادامه مطلب

در مدح علاءالدوله اتسز

تا شد دلم بمهر بتان مایل خواب و قرار گشت زمن زایل بی‌خواب و بی‌قرار شود لابد هر کو شود بمهر بنان مایل لشکر برفت…

ادامه مطلب

نیز در ستایش شمس‌الدین وزیر

ای صدر سروران زمانه باتفاق جود تویی نهایت و بر تویی نفاق تو شمسی و ز نور تو حساد محترق آری ستاره را بود از…

ادامه مطلب

قصیده هفتاد و ششم در مدح اتسز

ای صیت دولت تو بعلم علم شده بدخواه دولت تو ندیدم ندم شده تو شاه شرق و غربی وز آثار عدل تو اطراف شرق و…

ادامه مطلب

قصیده هشتاد و چهارم در مدح اتسز

شاها ، فلک عدوی ترا در عنا فگند وز صحن بوستان مرادش جدا فگند افلاک دوستان ترا در طرب نشاند و ایام دشمنان ترا در…

ادامه مطلب

قصیده صد و هفدهم در مدح اتسز

زهی در نیکویی روی تو معجز دل من گشت عشقت را مجاهز نبیند چون من و تو هیچ دیده بعشق و حسن در آفاق هرگز…

ادامه مطلب

قصیده شصتم در مدح اتسز

جانا ، طریق مهر و وفا اختیار کن با ما بکوی مهر و وفا روزگار کن بی تو ز اسب شادی و رامش پیاده ایم…

ادامه مطلب

قصیده سی و ششم در مدح اتسز

هست دولت را اساس و هست ملت را پناه حضرت خوارزمشاه و خدمت خوارزمشاه خسرو عادل ، علاء دولت ، آن کز عدل اوست هم…

ادامه مطلب

قصیده چهل و نهم در مدح اتسز

زهی فروخته حسن تو در جهان آتش زده مرا غم تو در میان جان آتش اگر بر آرم از اندوه عشق تو نفسی بگیر از…

ادامه مطلب

قصیده پنجاه و ششم در مدح اتسز

نظام حال زمانه ، قوام کار جهان تمام گشت باقبال شهریار جهان علا دولت و دین خسرو جهان ، اتسز کزو گرفت نظام و قرار…

ادامه مطلب

سوگندنامه در مدح اتسز

زهی بجود تو ایام مکرمت مشهور خهی بسعی تو اعلام محمدت معمور بهر بلاد علامات عدل تو پیدا بهر دیار مقامات تو مشهور ستاره قدر…

ادامه مطلب

در مدح ملک نصر الدین اتسز

ای طلعت تو نیکو وی قامت تو زیبا زلفین تو چون عنبر، رخسار تو چون دیبا از ماه سما دارای افروخته تر چهره وز سرو…

ادامه مطلب

در مدح تاج‌الدین ابوالغنایم رافع

هست اعلام علم را رافع تاج دین، سید عرب رافع بوالغنایم ، که همچو طاعت حق خدمت اوست خلق را نافع نیست جز جوشن حمایت…

ادامه مطلب

د رمدح یکی از وزراء

ای خرم از مکارم اخلاق تو جهان منقاد امر و نهی تو اجرام آسمان در زیر پای همت تو تاریک سپهر در زیر دست حشمت…

ادامه مطلب

در مدح کمال الدین ابوالقاسم محمد بن ابوبکر خال

ای جناب تو قبلهٔ اقبال حضرت تو مخیم آمال دین اسلام را کمال تویی از تو مصروف باد عین کمال تو ابو القاسمی بکنیت و…

ادامه مطلب

نیز در ستایش اتسز می گوید

چمن باغ پر ثریا شد خار و خارا عقیق و مینا شد پیر گشته شد جهان ، ز سعی بهار بنگر از سر چگونه برنا…

ادامه مطلب

قصیده هفتاد و سوم در مدح اتسز

ای ملک بتو افتخار کرده و اقبال ترا اختیار کرده بر خط ، تو از تیغ بی قرارت شاهان زمانه قرار کرده باران حسام عجل…

ادامه مطلب

قصیده هشتاد و پنجم در مدح اتسز

تویی که صبح عدو هیبت تو شام کند امور ملک مثال تو با نظام کند زصبح تیغ تو روشن ترست و هیبت او حیات حاسد…

ادامه مطلب

قصیده صد و هشتم در مدح اتسز

خوارزمشاه بر همه شاهان مقدمست اسباب خسروی همه او را مسلمست صدر جریدهٔ همه ابنای دولتست بیت قصیدهٔ همه اعقاب آدمست از جاه او قوام…

ادامه مطلب

قصیده شصت و هشتم در مدح اتسز

ای ز حلم تو ساکنی در خاک گام ننهاده چون تویی در خاک نیست عزم ترا مقابل باد نیست حزم ترا برابر خاک نکشد از…

ادامه مطلب

قصیده سی و دوم در مدح اتسز

ای لب تو گونهٔ شراب گرفته وعدهٔ تو عادت سراب گرفته عارض تو رنگ سیم خام ربوده طرهٔ تو بوی مشک ناب گرفته جعد تو…

ادامه مطلب

قصیده چهل و ششم در مدح اتسز

قاهر اصحاب بدعت ، ناصر اعلام دین صدر دولت را مغیت و اهل ملت را معین خسرو و غازی ، علاء دولت ،آن شاهی که…

ادامه مطلب

قصیده پنجاه و دوم در مدح اتسز

تویی ، شها ، که بتو چرخ را نیاز آید ببارگاه تو اقبال در نماز آید زطبع دشمن جاهت سموم غم خیزد ز رشح خدمت…

ادامه مطلب

قصیده اول در مدح اتسز

ای ز اخلاف تو تازه گشته آثار سلف مملکت را چون تو نآمد از سلف هرگز خلف زان خلف ماندی ز شاهان سلف ایام را…

ادامه مطلب

در مدح وزیر ثقة الدین

صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست آراسته از طالع او روی سپهرست افروخته از طلعت او صحن جهانست در خدمت…

ادامه مطلب

در مدح تاج الدین وزیر

تاح دولت ، ای جوان بی نظیر از تو عاقل تر نباشد هیچ پیر هست در اصلت بلندی بی خلاف خود چنین باید وزیر بن…

ادامه مطلب

د رمدح علاء الدین ابوبکر بن قماج

ای بتو ایام افتخار گرفته دامن تو دولت استوار گرفته حق بسداد تو اهتزاز نموده دین بر شاد تو افتخار گرفته از نفحات نسیم عدل…

ادامه مطلب

در مدح علاء الدوله ابوالمظفر نصرة الدین اتسز و لزوم آسمان و زمین در هر بیتی

ای زمین را از رخت ، چون آسمان ، فرو بها بوسه ای را از لبت ملک زمین زیبد بها یک زمان دو زلف را…

ادامه مطلب

لغز تیغ در مدح اتسز گوید

پیکری روشن چو جان ، لیکن بلای جان شده زاده از کان و پر از گوهر بسان کان شده مملکت را همچو جان بایسته قالب…

ادامه مطلب

قصیده هفتاد و دوم در مدح اتسز

ای یک غلام تو بگه حرب صد سپاه اندر جوار جاه تو اسلام را پناه مقبل ترین عالمی و طالع ترا هشت آسمان معسکر و…

ادامه مطلب

قصیده نود و یکم در مدح اتسز

ای در مصاف رستم دستان روزگار با باس تو هدر شده دستان روزگار مقهور دستبرد تو اجرام آسمان مجبور پای بند تو ارکان روزگار پیش…

ادامه مطلب

قصیده صد و هفتم در مدح اتسز

پناه ملک عجم ، شهریار دولت یار چراغ دین عرب ، پادشاه گیتی دار ابوالمظفر ، اتسز ، خدایگان بشر که اختیار ملوکست و افتخار…

ادامه مطلب

قصیده شصت و هفتم در مدح اتسز

ای روی تو چو خلد و لب تو چو سلسبیل بر خلد و سلسبیل تو جان و دلم سبیل در طاعت هوای تو آمد دلم…

ادامه مطلب

قصیده سی و چهارم در مدح اتسز

ای زگفتار تو پرداخته آیات هنر وی زکردار تو افروخته رایات ظفر گشته ایام ز اخبار تو با فخر و شرف گشته اسلام ز آثار…

ادامه مطلب

قصیده چهل و یکم در مدح اتسز

همه کار گیتی بود برقرار چو با دین و دانش بود شهریار بعدلست هر سلطنت را ثبات بعلمست هر مملکت را مدار جهان را بعدل…

ادامه مطلب

قصیده پنجاه و چهارم در مدح اتسز

شاهی، که قدر او ز ثریا نشان دهد درگاه او ز گنبد جافی امان دهد خوارزم شاه عالم و عادل، که خاک را سم سمند…

ادامه مطلب

قصیده اول در مدح خاقان کمال الدین محمود

در هجر روی و لعل تو،ای لعبت طراز بر روی زرد کرده ام از خون دل تراز ناکامم از تو ، ور چه برآوردمت بکام…

ادامه مطلب

در مدح علاءالدوله اتسز

چون علاء دولت و دین دروغا خنجر کشد رایت اعزاز حق بر گنبد اخضر کشد تا بود زین سان هلاک خسم او، از آفتاب هم…

ادامه مطلب

در مدح ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی

بدیع شعر تو ، ای صابر بن اسمعیل مرا بسوی امانی وامن گشت دلیل بساحت تن و در جان من بهم کردند قصیدهٔ تو نزول…

ادامه مطلب

د رمدح شمس الدین ابوالفتح محمد بن علی وزیر گوید

ای صورت سیادت و ای مایهٔ سخا بر تو بی نفاق و عطای تو بی ریا از طبع تو فروخته شد آیت هنر وز کف…

ادامه مطلب

در مدح شمس‌الدین وزیر

ایا بفضل و کرم در جهان شده معروف ضمیر پاک ترا بر نهان چرخ وقوف تو شمس دینی، لیکن بسان شمس ترا مباد خوف زوال…

ادامه مطلب

نیز در ستایش ملک اتسز گوید

ای جهان از سر زلف تو معطر گشته همه آفاق ز روی تو معنبر گشته خوب چون یوسف پیغمبری و بی تو مرا دیده چون…

ادامه مطلب

قصیده هفتاد و چهارم در مدح اتسز

ای زلف مشک فام تو لاله سپر شده دلها بپیش غمزهٔ تیرت سپر شده با گونهٔ دو عارض و با طعم دو لبت بازار لاله…

ادامه مطلب

قصیده نود و هفتم در مدح اتسز

بزینت باغ چون خلد برینست ریاحین اندرو چون حور عینست نثار آسمان لؤلوی لالاست شعار بوستان دیبای چینست خمیده همچو خاتم شاخ گلبن برو گل…

ادامه مطلب

قصیده صد و نزدهم در مدح اتسز

زهی! از آدم و حوا نگشته چون تویی پیدا ز تو در خلد آسوده روان آدم‌ و حوا مفاخر بر درت واقف، معالی بر تنت…

ادامه مطلب

قصیده شصت و ششم در مدح اتسز

ای حریم صدر تو ترسندگان را چون حرم از تو گشته بیضهٔ خوارزمشاهی محترم طایر عدل ترا صحن زمین زیر جناح ناظر قدر ترا سطح…

ادامه مطلب

قصیده سی و پنجم در مدح اتسز

ای از همه خلق اختیار گشته دین را سبب افتخار گشته در کسب معالی دلیر بوده بر اسب معانی سوار گشته گردون ، که زمین…

ادامه مطلب

قصیده چهل و سوم در مدح اتسز

در زلف تو ، ای نگار ، تابیست زان تاب دلم قرین تابیست با تاب دو زلف تو دلم را نی هیچ توان ، نه…

ادامه مطلب