قصاید رشید الدین وطواط
وقتی اتسز بر لب جیحون جشن ساخته بود این قصیده بر بدیهه بگفت
ای بملک تو زینت ایام وی ز تیغ تو نصرة اسلام بندهٔ حل و عقد تو فلک سخرهٔ امر و نهی تو ایام دل پاک…
قصیدۀ مصنوعه در مدح قزل ارسلان
ای ملک را ثنای صدر تو کار وی ملک را هوای قدر تو بار الترصیع مع التجنیس تیر حزمت ز ماه دید سپر تیر جزمت…
قصیده هفتاد و پنجم در مدح اتسز
ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده یاقوت فام دو لب تو قوت جان شده خلقی ز عشقت ، ای چو مه آسمان بحسن سرگشته…
قصیده نود و هشتم در مدح اتسز
خسروا ، چون تو آسمان نارد خدمت و زمانه بگزارد باد را هیبت تو بر بندد کوه را حملهٔ تو بردارد پای تو فروش محمدت…
قصیده صد و نهم در مدح اتسز
ای بسته و گشاده بسی دشمن و حصار در هر دو حال باد ترا کردگار یار تأیید تو شکسته بیک حمله صد مصاف اقبال تو…
قصیده شصت و نهم در مدح اتسز
ای کرم را کف نهاده طریق نیست بی طاعت تو هیچ فریق صاحب دولت علی الاطلاق خسرو عالمی علی التحقیق حضرتت را سیادتست قررین رایتت…
قصیده سی ام در مدح اتسز
رایت شهریار دین گستر سایه افگند بر جهان یکسر مسرعات فلک رسانیدند خبر فتح او بحر کشور رونقی یافت ملت ایزد قوتی یافت شرع پیغمبر…
قصیده چهل و چهارم در مدح اتسز
فغان من از نعرهٔ پاسبان که افگند تعجیل در کاروان سبک برگرفتند بار مرا نهدند بر سینه بار گران برفت آن مه آسمان و ز…
قصیده پنجاه و پنجم در مدح اتسز
جانا، دلم ز فرقت تو خون همی شود و اندوه من ز عشق تو افزون همی شود خون کرده ای دلم ، نه نخستین کسی…
ذوقافتین در مدح ملک اتسز
ای از مکارم تو شده در جهان خبر افگنده از سیاست تو آسمان سپر صاحب قران ملکی و بر تخت خسروی هرگز نبوده مثل تو…
در مدح ضیاء الدین علی بن جعفر
ضیاء الدین، ترا در کامرانی هزاران سال بادا زندگانی وفاک الله نائبة اللیالی وصانک من ملمات الزمانی تو آن صدری که در صدر تو یابند…
در مدح امام حسام الدین ابو حفص عمربن عبدالعزیز بن مازه بخاری
ای از کمال جاه تو ایام را نظام وی از وفور علم تو اسلام را قوام هستی حسام دین و ندیدست روزگار در قمع شرک…
خطاب بباد در مدح علاء الدوله ابو المظفر نصرت الدین اتسز خوارزمشاه
ایا برنده باحباب قصهٔ احباب ابا دهنده باصحاب نامهٔ اصحاب بیک دگر تو رسانی ز عاشق و معشوق دقیقهای سؤال و لطیفهای جواب تراست صفوت…
در مدح خاقان کمال الدین
ای آنکه حضرت تو بقدر آسمان شدست وز حادثات صدر تو ما را امان شدست با رأی پیر و بخت جوانی و عدل تو از…
وله فی المدح
ای سال و ماه پیشهٔ تو رادی در هر دلی ز رادی تو شادی گشتی ستوده نزد همه گیتی زین سنت ستوده که بنهادی بار…
قصیدۀ محذوف النقط در مدح محمد نام
که کرد کار کرم مرد وار در عالم ؟ که کرد اساس ممالک ممهد و محکم ؟ عماد عالم عدل و سوار ساعد ملک اساس…
قصیده هشدهم در مدح اتسز
ای همایون در تو کعبهٔ بهروزی رایت عالی تو آیت پیروزی گشت بهروز هر آن کس که بتو پیوست خدمتت نیست مگر مایهٔ بهروزی روزی…
قصیده نود و ششم در مدح اتسز
ای آنکه روزگار بطبعت مسخرست عزم تو باقضای سمایی برابرست جاوید باد ، تاکه در ایام ملک تو از خبث کافری همه عالم مطهرست کشته…
قصیده صد و شانزدهم در مدح اتسز
هرچه جز معشوق و می از آن کران باید گرفت با غم جانان سبک رطل گران باید گرفت تو جوانی، ای نگار و بادهٔ پیرم…
قصیده شصت و یکم در مدح اتسز
تویی که دل بتو کردند عاشقان تسلیم سلیم باشد ، اگر جان بتو دهند ، سلیم یکی منم ، که اگر صد هزار جان بودم…
قصیده سوم در مدح شمس الدین وزیر
مایهٔ افتخار و صورت جاه ای هدی را ز حادثات پناه شمس دین آنکه عدل شامل او بر سر خلق هست ظل الله آن بد…
قصیده چهل و دوم در مدح اتسز
ای چو چرخ بیستون رفیع وی چو کوه بیستون صدرت منیع چو زمانه دولتی داری عزیز چون ستاره همتی داری رفیع در مساعی کرده های…
قصیده پانزدهم در مدح اتسز
ایا چرخ از حملهٔ تو جهان غلام جناب رفیعت جهان شده فتح را تیغ تو سازگار شده عدل را ملک تو قهرمان سپاه ترا گشته…
رد العجز الی الصدر در مدح اتسز
قرار از دل من ربود آن نگار بدان عنبرین طرهٔ بی قرار نگارست رخسارهٔ من ربود آن نگار ز هجران رخسارهٔ آن نگار کنار من…
در مدح صدرالدین علی وزیر
تا کی کند حوادث گیتی مرا طلب ؟ کز دست آن طلب شدم آواره طرب من با عزیمت هرب و فتنه از قفا من با…
در مدح اتسز خوارزمشاه
ای ز نعل مرکبانت صحن عالم پر هلال آفتابی در معالی ، آسمانی در جلال تیغ تو روز وغا آباد کرده گنج فتح وسعت تو…
این قصیده در مدح خداوند عالم ملک اعظم ناج الدنیا والدین بردالله مضجعه گوید
ای دولت جوان ترا بنده چرخ پیر در قبضهٔ ارادت تو آسمان اسیر گردون گرفته بر خط پیمان تو مدار و اختر گزیده بر ره…
در مدح اتسز
گر هیچ گونه حال دل من بدانییی تنها مرا بکلبهٔ احزان نمانییی از من بقهر صورت وصلت نپوشیبی بر من بجور سورهٔ حجرت نخوانییی چون…
نیز در مدیحه گوید
ای پیش تو سپهر میان بسته چون قلم مردم و مردمیت بعالم شده علم شکلی چو دولت تو بخوبی نیامده در ساحت وجود ز کاشانهٔ…
قصیدۀ ذوقافتین در مدح خاقان کمالالدین نظامالدوله ارسلان خان ابوالقاسم محمود
ای دلبری، که نیست نظیر تو در جهان جانی مرا و بلکه گرانمایه تر ز جان دیدار تو سپهر نشاطست بر زمین رخسار تو بهشت…
قصیده هشتم در مدح اتسز
اگر عنایت خسرو بود چنان گردم که بر خزاین اقبال قهرمان گردم جواهر ادیب و فضل را ز طبع و ز دل بوقت نظم و…
قصیده نود و نهم در مدح اتسز
شاها ، بپایگاه تو کیوان نمی رسد در ساحت تو گنبد گردان نمی رسد جایی رسیده ای بعالی و مرتبت کان جا بجهد فکرت انسان…
قصیده صد و دوازدهم در مدح اتسز
ببرد از من بناگاهان هوای مهر آن دلبر نشاط از جان قرار از دل توان از تن خرد از سر لب و خود و رخ…
قصیده شصت و سوم در مدح اتسز
رمضان آمد و آورد ز فردوس برین صد هزاران مدد خیر بر شاه زمین رمضان ناظم اسباب صیامست و قیام ای همه شادی آن ماه…
قصیده سی و سوم در مدح اتسز
زهی! لشکرت کوه و صحرا گرفته سپاه تو پستی و بالا گرفته زبیم حسام چو آب تو آتش وطن در دل سنگ خارا گرفته عنان…
قصیده چهل و پنجم در مدح اتسز
مقتدای همه زمان و زمین شاه غازی، علاء دولت و دین پادشاه بوالمظفر اتسز، آنک هست در حکم او زمان و زمین آنکه اجرام هفت…
قصیده بیستم در مدح اتسز
زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی سزاست بر سر خوبان ترا سرافرازی بچشم طنز کنی گر کنی بماه نظر بدان جمال ترا هست…
درمدح شمسالدین وزیر
فصل بهار آمد و بگذشت عهد دی پیش آر، ای چراغ ری، اکنون چراغ می تاریکی است مانده ز دی در نهاد ما و آن…
در مدح ضیاء الدین عراق وزیر
ای وزیر عالم و عادل ، ضیاء الدین عراق نیست مانند تو در صدر خراسان و عراق عاقبت ملک عراق را آید بزیر کلک تو…
در فتح جند و مدح علاء الدوله نصرت دین ابوالمظفر اتسز خوارزمشاه
ای سمن ساق ترک سیم عذار تیغ از کف بنه ، قدح بردار وقت باده است ، باره را بر بند روز مهر است ،…
از زبان علاءالدوله اتسز خوارزمشاه گوید
منم ، که نیست مرا در جهان نظیر و همال ببزم دشمن مالم ، برزم دشمن مال منم ، که جز بمدیحم زبان نجنباند هر…
در مدح ابوالفضل نصر بن خلف پادشاه نیمروز
پادشاهی کوست ایمان را کنف پادشاهان را به جاه او شرف تاج دین، بوالفضل ، شاه نیمروز ناصر اسلام، نصر بن خلف اوست امروز آن…
هم در مدح علاء دوله اتسز گوید
خدایگانا، بتو گرفت جمال شکفته شد بخصال تو روضه های جلال کمال یافت بمردانگیت دین هدی که دور باد ز مردانگیت عین کمال ز عهد…
قصیده یازدهم در مدح اتسز
دیدار تو ، ای جان جهان ، راحت جانست روی تو تماشاگه عشاق جهانست در خد تو ، آفت دین ، زایش دینست در جعد…
قصیده هشتادم در مدح اتسز
ای زمان را پادشاه و ای زمین را شهریار پادشاه نامداری ، شهریار کامگار ملک و ملت را ز رأی و رایت تو انتظام دین…
قصیده نود و سوم در مدح اتسز
جانا فکنده ام ز غم تو سپر بر آب وز اشک دیده ساختهام مستقر در آب آتش علم گرفت مرا در میان دل تا من…
قصیده صد و دوم در مدح اتسز
تویی، شها، که جهان را به جاه تو طربست اعطای کف تو ارزاق خلق را سببست جهان ز جاه رفیع تو همچو جنت شد اگر…
قصیده شصت و دوم در مدح اتسز
ای غریو کوس تو در گوش بانگ ارغنون جزع گشت فام از گرد خیلت گنبد فیروزه گون با سر تیغ تو عمر سرکشان گشته هبا…
قصیده سوم در مدح اتسز
شاها! زمان مجد و معالی زمان تست ملک زمان و ملک زمین جمله ز آن تست هر سو که تو عنان کشی ، ای شاه…
قصیده چهارم در مدح شمس الدین وزیر
کریمی ، که رسم معلی نهاد بزرگی ، که راه ایادی گشاد اجل شمس دین پیمبر ، کزوست رخ فضل تازه ، دل عقل شاد…