وقتی اتسز بر لب جیحون جشن ساخته بود این قصیده بر بدیهه بگفت

ای بملک تو زینت ایام وی ز تیغ تو نصرة اسلام بندهٔ حل و عقد تو فلک سخرهٔ امر و نهی تو ایام دل پاک…

ادامه مطلب

قصیدۀ مصنوعه در مدح قزل ارسلان

ای ملک را ثنای صدر تو کار وی ملک را هوای قدر تو بار الترصیع مع التجنیس تیر حزمت ز ماه دید سپر تیر جزمت…

ادامه مطلب

قصیده هفتاد و پنجم در مدح اتسز

ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده یاقوت فام دو لب تو قوت جان شده خلقی ز عشقت ، ای چو مه آسمان بحسن سرگشته…

ادامه مطلب

قصیده نود و هشتم در مدح اتسز

خسروا ، چون تو آسمان نارد خدمت و زمانه بگزارد باد را هیبت تو بر بندد کوه را حملهٔ تو بردارد پای تو فروش محمدت…

ادامه مطلب

قصیده صد و نهم در مدح اتسز

ای بسته و گشاده بسی دشمن و حصار در هر دو حال باد ترا کردگار یار تأیید تو شکسته بیک حمله صد مصاف اقبال تو…

ادامه مطلب

قصیده شصت و نهم در مدح اتسز

ای کرم را کف نهاده طریق نیست بی طاعت تو هیچ فریق صاحب دولت علی الاطلاق خسرو عالمی علی التحقیق حضرتت را سیادتست قررین رایتت…

ادامه مطلب

قصیده سی ام در مدح اتسز

رایت شهریار دین گستر سایه افگند بر جهان یکسر مسرعات فلک رسانیدند خبر فتح او بحر کشور رونقی یافت ملت ایزد قوتی یافت شرع پیغمبر…

ادامه مطلب

قصیده چهل و چهارم در مدح اتسز

فغان من از نعرهٔ پاسبان که افگند تعجیل در کاروان سبک برگرفتند بار مرا نهدند بر سینه بار گران برفت آن مه آسمان و ز…

ادامه مطلب

قصیده پنجاه و پنجم در مدح اتسز

جانا، دلم ز فرقت تو خون همی شود و اندوه من ز عشق تو افزون همی شود خون کرده ای دلم ، نه نخستین کسی…

ادامه مطلب

ذوقافتین در مدح ملک اتسز

ای از مکارم تو شده در جهان خبر افگنده از سیاست تو آسمان سپر صاحب قران ملکی و بر تخت خسروی هرگز نبوده مثل تو…

ادامه مطلب

در مدح ضیاء الدین علی بن جعفر

ضیاء الدین، ترا در کامرانی هزاران سال بادا زندگانی وفاک الله نائبة اللیالی وصانک من ملمات الزمانی تو آن صدری که در صدر تو یابند…

ادامه مطلب

در مدح امام حسام الدین ابو حفص عمربن عبدالعزیز بن مازه بخاری

ای از کمال جاه تو ایام را نظام وی از وفور علم تو اسلام را قوام هستی حسام دین و ندیدست روزگار در قمع شرک…

ادامه مطلب

خطاب بباد در مدح علاء الدوله ابو المظفر نصرت الدین اتسز خوارزمشاه

ایا برنده باحباب قصهٔ احباب ابا دهنده باصحاب نامهٔ اصحاب بیک دگر تو رسانی ز عاشق و معشوق دقیقهای سؤال و لطیفهای جواب تراست صفوت…

ادامه مطلب

در مدح خاقان کمال الدین

ای آنکه حضرت تو بقدر آسمان شدست وز حادثات صدر تو ما را امان شدست با رأی پیر و بخت جوانی و عدل تو از…

ادامه مطلب

وله فی المدح

ای سال و ماه پیشهٔ تو رادی در هر دلی ز رادی تو شادی گشتی ستوده نزد همه گیتی زین سنت ستوده که بنهادی بار…

ادامه مطلب

قصیدۀ محذوف النقط در مدح محمد نام

که کرد کار کرم مرد وار در عالم ؟ که کرد اساس ممالک ممهد و محکم ؟ عماد عالم عدل و سوار ساعد ملک اساس…

ادامه مطلب

قصیده هشدهم در مدح اتسز

ای همایون در تو کعبهٔ بهروزی رایت عالی تو آیت پیروزی گشت بهروز هر آن کس که بتو پیوست خدمتت نیست مگر مایهٔ بهروزی روزی…

ادامه مطلب

قصیده نود و ششم در مدح اتسز

ای آنکه روزگار بطبعت مسخرست عزم تو باقضای سمایی برابرست جاوید باد ، تاکه در ایام ملک تو از خبث کافری همه عالم مطهرست کشته…

ادامه مطلب

قصیده صد و شانزدهم در مدح اتسز

هرچه جز معشوق و می از آن کران باید گرفت با غم جانان سبک رطل گران باید گرفت تو جوانی، ای نگار و بادهٔ پیرم…

ادامه مطلب

قصیده شصت و یکم در مدح اتسز

تویی که دل بتو کردند عاشقان تسلیم سلیم باشد ، اگر جان بتو دهند ، سلیم یکی منم ، که اگر صد هزار جان بودم…

ادامه مطلب

قصیده سوم در مدح شمس الدین وزیر

مایهٔ افتخار و صورت جاه ای هدی را ز حادثات پناه شمس دین آنکه عدل شامل او بر سر خلق هست ظل الله آن بد…

ادامه مطلب

قصیده چهل و دوم در مدح اتسز

ای چو چرخ بیستون رفیع وی چو کوه بیستون صدرت منیع چو زمانه دولتی داری عزیز چون ستاره همتی داری رفیع در مساعی کرده ‌های…

ادامه مطلب

قصیده پانزدهم در مدح اتسز

ایا چرخ از حملهٔ تو جهان غلام جناب رفیعت جهان شده فتح را تیغ تو سازگار شده عدل را ملک تو قهرمان سپاه ترا گشته…

ادامه مطلب

رد العجز الی الصدر در مدح اتسز

قرار از دل من ربود آن نگار بدان عنبرین طرهٔ بی قرار نگارست رخسارهٔ من ربود آن نگار ز هجران رخسارهٔ آن نگار کنار من…

ادامه مطلب

در مدح صدرالدین علی وزیر

تا کی کند حوادث گیتی مرا طلب ؟ کز دست آن طلب شدم آواره طرب من با عزیمت هرب و فتنه از قفا من با…

ادامه مطلب

در مدح اتسز خوارزمشاه

ای ز نعل مرکبانت صحن عالم پر هلال آفتابی در معالی ، آسمانی در جلال تیغ تو روز وغا آباد کرده گنج فتح وسعت تو…

ادامه مطلب

این قصیده در مدح خداوند عالم ملک اعظم ناج الدنیا والدین بردالله مضجعه گوید

ای دولت جوان ترا بنده چرخ پیر در قبضهٔ ارادت تو آسمان اسیر گردون گرفته بر خط پیمان تو مدار و اختر گزیده بر ره…

ادامه مطلب

در مدح اتسز

گر هیچ گونه حال دل من بدانییی تنها مرا بکلبهٔ احزان نمانییی از من بقهر صورت وصلت نپوشیبی بر من بجور سورهٔ حجرت نخوانییی چون…

ادامه مطلب

نیز در مدیحه گوید

ای پیش تو سپهر میان بسته چون قلم مردم و مردمیت بعالم شده علم شکلی چو دولت تو بخوبی نیامده در ساحت وجود ز کاشانهٔ…

ادامه مطلب

قصیدۀ ذوقافتین در مدح خاقان کمال‌الدین نظام‌الدوله ارسلان خان ابوالقاسم محمود

ای دلبری، که نیست نظیر تو در جهان جانی مرا و بلکه گران‌مایه تر ز جان دیدار تو سپهر نشاطست بر زمین رخسار تو بهشت…

ادامه مطلب

قصیده هشتم در مدح اتسز

اگر عنایت خسرو بود چنان گردم که بر خزاین اقبال قهرمان گردم جواهر ادیب و فضل را ز طبع و ز دل بوقت نظم و…

ادامه مطلب

قصیده نود و نهم در مدح اتسز

شاها ، بپایگاه تو کیوان نمی رسد در ساحت تو گنبد گردان نمی رسد جایی رسیده ای بعالی و مرتبت کان جا بجهد فکرت انسان…

ادامه مطلب

قصیده صد و دوازدهم در مدح اتسز

ببرد از من بناگاهان هوای مهر آن دلبر نشاط از جان قرار از دل توان از تن خرد از سر لب و خود و رخ…

ادامه مطلب

قصیده شصت و سوم در مدح اتسز

رمضان آمد و آورد ز فردوس برین صد هزاران مدد خیر بر شاه زمین رمضان ناظم اسباب صیامست و قیام ای همه شادی آن ماه…

ادامه مطلب

قصیده سی و سوم در مدح اتسز

زهی! لشکرت کوه و صحرا گرفته سپاه تو پستی و بالا گرفته زبیم حسام چو آب تو آتش وطن در دل سنگ خارا گرفته عنان…

ادامه مطلب

قصیده چهل و پنجم در مدح اتسز

مقتدای همه زمان و زمین شاه غازی، علاء دولت و دین پادشاه بوالمظفر اتسز، آنک هست در حکم او زمان و زمین آنکه اجرام هفت…

ادامه مطلب

قصیده بیستم در مدح اتسز

زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی سزاست بر سر خوبان ترا سرافرازی بچشم طنز کنی گر کنی بماه نظر بدان جمال ترا هست…

ادامه مطلب

درمدح شمس‌الدین وزیر

فصل بهار آمد و بگذشت عهد دی پیش آر، ای چراغ ری، اکنون چراغ می تاریکی است مانده ز دی در نهاد ما و آن…

ادامه مطلب

در مدح ضیاء الدین عراق وزیر

ای وزیر عالم و عادل ، ضیاء الدین عراق نیست مانند تو در صدر خراسان و عراق عاقبت ملک عراق را آید بزیر کلک تو…

ادامه مطلب

در فتح جند و مدح علاء الدوله نصرت دین ابوالمظفر اتسز خوارزمشاه

ای سمن ساق ترک سیم عذار تیغ از کف بنه ، قدح بردار وقت باده است ، باره را بر بند روز مهر است ،…

ادامه مطلب

از زبان علاءالدوله اتسز خوارزمشاه گوید

منم ، که نیست مرا در جهان نظیر و همال ببزم دشمن مالم ، برزم دشمن مال منم ، که جز بمدیحم زبان نجنباند هر…

ادامه مطلب

در مدح ابوالفضل نصر بن خلف پادشاه نیمروز

پادشاهی کوست ایمان را کنف پادشاهان را به جاه او شرف تاج دین، بوالفضل ، شاه نیمروز ناصر اسلام، نصر بن خلف اوست امروز آن…

ادامه مطلب

هم در مدح علاء دوله اتسز گوید

خدایگانا، بتو گرفت جمال شکفته شد بخصال تو روضه ‌های جلال کمال یافت بمردانگیت دین هدی که دور باد ز مردانگیت عین کمال ز عهد…

ادامه مطلب

قصیده یازدهم در مدح اتسز

دیدار تو ، ای جان جهان ، راحت جانست روی تو تماشاگه عشاق جهانست در خد تو ، آفت دین ، زایش دینست در جعد…

ادامه مطلب

قصیده هشتادم در مدح اتسز

ای زمان را پادشاه و ای زمین را شهریار پادشاه نامداری ، شهریار کامگار ملک و ملت را ز رأی و رایت تو انتظام دین…

ادامه مطلب

قصیده نود و سوم در مدح اتسز

جانا فکنده ام ز غم تو سپر بر آب وز اشک دیده ساخته‌ام مستقر در آب آتش علم گرفت مرا در میان دل تا من…

ادامه مطلب

قصیده صد و دوم در مدح اتسز

تویی، شها، که جهان را به جاه تو طربست اعطای کف تو ارزاق خلق را سببست جهان ز جاه رفیع تو همچو جنت شد اگر…

ادامه مطلب

قصیده شصت و دوم در مدح اتسز

ای غریو کوس تو در گوش بانگ ارغنون جزع گشت فام از گرد خیلت گنبد فیروزه گون با سر تیغ تو عمر سرکشان گشته هبا…

ادامه مطلب

قصیده سوم در مدح اتسز

شاها! زمان مجد و معالی زمان تست ملک زمان و ملک زمین جمله ز آن تست هر سو که تو عنان کشی ، ای شاه…

ادامه مطلب

قصیده چهارم در مدح شمس الدین وزیر

کریمی ، که رسم معلی نهاد بزرگی ، که راه ایادی گشاد اجل شمس دین پیمبر ، کزوست رخ فضل تازه ، دل عقل شاد…

ادامه مطلب