قصاید بلند اقبال
در شب غره ماه رمضانم دلبر
در شب غره ماه رمضانم دلبر سرکش وتندودژآهنج درآمد از در گیسویش چین چین از فرق فتاده به میان طره اش خم خم از دوش…
در شکایت از بهرام میرزا
در شکایت از بهرام میرزا بهرام میرزا شده تا حکمران به فارس پیدا شده است فتنه آخر زمان به فارس زاین پس روا بود که…
ای سیه زلف نگار از بس پریشان بینمت
ای سیه زلف نگار از بس پریشان بینمت همچو خود سرگشته بر رخسار جانان بینمت با وفائی چون ز مرگ من ترا هست آگهی ز…
تنم از روزه ماه رمضان شد چو هلال
تنم از روزه ماه رمضان شد چو هلال شکر لله که عیان گشت هلال شوال دل خونین من از طعنه زاهد می دید آنچه از…
دوش طبع من ملال از بس ز هجر یار داشت
دوش طبع من ملال از بس ز هجر یار داشت با دل من تاسحرگه گفتگو بسیار داشت گفتم ای دل در کجائی هرزه گردی تا…
روز وشب پیدا ز چهر و طره دلدار شد
روز وشب پیدا ز چهر و طره دلدار شد آن یک از بس گشت روشن این یک از بس تار شد بود یوسف دلبر مارا…
قدم زد باز در برج حمل مهر جهان پیما
قدم زد باز در برج حمل مهر جهان پیما مثال عاشقی کاندر بر معشوق گیردجا سراسر روی صحرا سبز وخرم گشته پنداری که فراش صبا…
شکایت به میرزا تقی خان امیرکبیر
شکایت به میرزا تقی خان امیرکبیر باز شد از فر فرودین جهان چون روی یار باز ایام خزان بگذشت وآمد نوبهار هم چمن از سبزه…
سال پارم بود یاری ماهروی ومهربان
سال پارم بود یاری ماهروی ومهربان دشمن دین آفت دل شور تن آشوب جان با لب ومژگان وچشم وزلف وروی وقد او دل مرا آسوده…
سلطان چرخ دوش چوشد سوی خاورا
سلطان چرخ دوش چوشد سوی خاورا روی سپهر شد ز ثریا مجدرا چشمم زهجر ان بت بی مهر ماه چهر اختر گهی شمرد وگهی ریخت…
زمانه ای است که شادی به خلق گشته حرام
زمانه ای است که شادی به خلق گشته حرام حرام گشته ز غم زندگی به خاص و به عام زهر لبی شنوم زیر لب کشد…
نیست به جز ظلم کار صاحب دیوان
نیست به جز ظلم کار صاحب دیوان لعنت حق بر شعار صاحب دیوان صاحب دیوان وحکمرانی در فارس بخت عجب گشته یار صاحب دیوان زیر…