ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا

ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت شاه پیروز اختری و خسرو…

ادامه مطلب

ای زلف دلبر من پربند و پرشکنی

ای زلف دلبر من پربند و پرشکنی گاهی چو وعدهٔ او گاهی چو پشت منی گه دام سرخ مُلی‌ گه بند تازه‌ گلی گه دِرْعِ…

ادامه مطلب

ای صلاح ملک و دین در عالم‌ کون و فساد

ای صلاح ملک و دین در عالم‌ کون و فساد دین یزدان را پناه و ملک سلطان را عماد در جلالت نیست پیش بخت توکوه…

ادامه مطلب

ایا گرفته عراقین را به نوک قلم

ایا گرفته عراقین را به نوک قلم و یا سپرده سماکین را به زیر قدم قلم به دست تو و بر فلک فریشتگان زبان‌ گشاده…

ادامه مطلب

بازآمد از سفر به حضر صدر روزگار

بازآمد از سفر به حضر صدر روزگار با عصمت و عنایت و تأیید کردگار کرده به رای قاعدهٔ عقل را قوی داده به عقل مملکت…

ادامه مطلب

برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ

برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ که زمستان شد و نوروز فراز آمد تنگ باد نوروزی با باغ همی صلح کند من…

ادامه مطلب

به‌گوش بر منه ای ترک زلف تافته سر

به‌گوش بر منه ای ترک زلف تافته سر مکن دلم ز دو زلفین خویش تافته تر که من شوم به سرکوی عشق تافته دل چو…

ادامه مطلب

تا خزان زد خیمهٔ‌ کافورگون بر کوهسار

تا خزان زد خیمهٔ‌ کافورگون بر کوهسار مفره‌س زنگارگون برداشتند از مرغزار تا برآمد جوشن رستم به روی آب‌گیر زال زر باز آمد و سر…

ادامه مطلب

تا نگار من ز سنبل بر سمن پر چین نهاد

تا نگار من ز سنبل بر سمن پر چین نهاد داغ حسرت بر دل صورتگران چین نهاد زلف او برگل ز عود خام خَم در…

ادامه مطلب

جشن خزان به‌خدمت شاه جهان رسید

جشن خزان به‌خدمت شاه جهان رسید رایت ز کوهسار به صحرا درون کشید از عکس رایت وی و از نور آفتاب وز جام می سه…

ادامه مطلب

چه‌ گویی اندرین چرخ مُدور

چه‌ گویی اندرین چرخ مُدور کزو تابد همی مهر منوّر وز او هر شب دُر فشانند تا روز هزاران جِرم نوران مدور چه گویی اندر…

ادامه مطلب

چون شمردم یازده منزل ز راه روزگار

چون شمردم یازده منزل ز راه روزگار منزلی دیدم مبارک وز منازل اختیار منزلی کان را همه روشندلان در بیعتند منزلی کاو را همه اسلامیانند…

ادامه مطلب

خدای ماست خداوند آسمان و زمین

خدای ماست خداوند آسمان و زمین منزه از زن و فرزند و از همال و قرین مُقَدِّری که بر او نسپرد سپهر و نجوم مُصَوِّری‌که…

ادامه مطلب

دل بری ای زلف جانان و ستم بر جان ‌کنی

دل بری ای زلف جانان و ستم بر جان ‌کنی از چه معنی خویشتن زنجیر نوشر‌وان کنی مشتری بسیار دیدم‌ کاو ز شب میدان کند…

ادامه مطلب

رای خاقان معظم شهریار دا‌دگر

رای خاقان معظم شهریار دا‌دگر در جهان از روشنایی هست خورشیدی دگر زانکه چون خورشید روشن رای ملک آرای او روشنایی گسترد بر شرق و…

ادامه مطلب

زباغ و راغ به آسیب لشکر تِشرین

زباغ و راغ به آسیب لشکر تِشرین گرفت راه هزیمت سپاه فروردین برون‌ کشید ز باغ و ز راغ رایت خویش چو دید بر سر…

ادامه مطلب

سنگین‌دلی که بر دل احرار قادرست

سنگین‌دلی که بر دل احرار قادرست در حسن و در جمال بدیع است و نادرست در موکب نبرد سواری دلاورست در مجلس شراب نگاری معاشرست…

ادامه مطلب

شه مشرق ملک سنجر به دارالملک باز آمد

شه مشرق ملک سنجر به دارالملک باز آمد سپاس و شکر یزدان را که شاد و سرفراز آمد ز دارالملک غایب شد ز بهر فتح…

ادامه مطلب

عزیزکرد مرا باز در محل قبول

عزیزکرد مرا باز در محل قبول ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول چنان شنید زمن شعر کاحمد مختار شنید وحی ز روح‌الامین به وقت…

ادامه مطلب

فرخنده باد عید شهنشاه دادگر

فرخنده باد عید شهنشاه دادگر سلطان شرق و غرب و شهنشاه بحر و بر صاحبقران عالم و دارندهٔ زمین آموزگار دولت و فرماندهٔ بشر شاهی‌…

ادامه مطلب

گفتم مرا بوسه ده ای ماهِ دلستان

گفتم مرا بوسه ده ای ماهِ دلستان گفتا که ماه بوسه که را داد در جهان گفتم فروغ روی تو افزون بود به شب گفتا…

ادامه مطلب

مبارک آمد بازی بدیع طرفه شکار

مبارک آمد بازی بدیع طرفه شکار از آشیانهٔ شرع محمد مختار گرفته نامهٔ حکم خدای در مخلب گرفته خاتم عهد رسول در منقا‌ر هوای نفس…

ادامه مطلب

منت خدای را که برون آمد از غمام

منت خدای را که برون آمد از غمام بدری که هست پیشرو دودهٔ نظام صدری که هست خادم پایش سر کفات میری‌ که هست عاشق…

ادامه مطلب

هر جهانداری که باشد رای او سوی شک‌ار

هر جهانداری که باشد رای او سوی شک‌ار دوربین و نیک‌دان باشد چو پیش آید‌ش‌کار هم توان‌ گفتن مر او را در جهانداری دلیر هم…

ادامه مطلب

همیشه پرشکن است آن دو زلف حلقه‌ پذیر

همیشه پرشکن است آن دو زلف حلقه‌ پذیر شکن‌شکن چو زره حلقه‌حلقه چون زنجیر رسد ز حلقه بدو هر زمان هزار نفر وز آن نفر…

ادامه مطلب

از خلد گرفت بوستان نور

از خلد گرفت بوستان نور پیرایه و جامه یافت از حور جامه ز حریر و حُلّه دارد سرمایه ز لعل و درّ منثور بودند چهار…

ادامه مطلب

اگر ندیدی در مشک تابدار قمر

اگر ندیدی در مشک تابدار قمر و گر ندیدی در لعل آبدار شکر چو آن نگار پدید آید از میان سپاه به زلف و روی…

ادامه مطلب

آن زلف مشکبار بر آن روی چون نگار

آن زلف مشکبار بر آن روی چون نگار گر کوته است کوتهی از وی عجب مدار شب در بهار میل‌ کند سوی‌کو تهی آن ‌زلف…

ادامه مطلب

ای آسمان مُسَخّر حکمِ روانِ تو

ای آسمان مُسَخّر حکمِ روانِ تو کیوانِ پیر بندهٔ بخت جوان تو خورشید عالمی که به‌ هنگام بزم و رزم گه زین و گاه تخت…

ادامه مطلب

ای جهانداری که از تو تازه باشد جاودان

ای جهانداری که از تو تازه باشد جاودان گوهر طغرل‌بک و جغری‌بک و الب‌ارسلان تا جلال دولتی دولت بماند پایدار تا جمال ملتی ملت بماند…

ادامه مطلب

ای زلف و عارض تو به هم ابر و آفتاب

ای زلف و عارض تو به هم ابر و آفتاب با بوی مشک و رنگ بَقَم ابر و آفتاب بایسته آفرید و بدیع آفریدگار هم…

ادامه مطلب

ای قاعدهٔ ملک به فرمان تو محکم

ای قاعدهٔ ملک به فرمان تو محکم ای فایدهٔ خلق در احسان تو مدغم پیدا شده در کُنیت و نام و لقب تو فتح و…

ادامه مطلب

ایا نوشته هنرنامه‌ها فزون ز هزار

ایا نوشته هنرنامه‌ها فزون ز هزار و یا شنیده ظفرنامه‌ها برون ز شمار چو رزم شاه هنرنامهٔ شگفت بخوان چو فتح شاه ظفرنامهٔ بدیع بیار…

ادامه مطلب

باغ شد از ابر پر ز لؤلؤ لالا

باغ شد از ابر پر ز لؤلؤ لالا راغ شد از باد پر ز عنبر سارا شد به هوا درگسسته رشتهٔ گوهر شد به زمین…

ادامه مطلب

بردیم ماه روزه به نیک اختری به‌سر

بردیم ماه روزه به نیک اختری به‌سر بر یاد عید روزه قدح پرکن ای پسر زان می‌که چون ز جام رسد بوی او به جان…

ادامه مطلب

بودم میان خلق یکی مرد پارسا

بودم میان خلق یکی مرد پارسا قلّاش کرد نرگس جمّاش تو مرا از غمزهٔ تو در دلم افتاد وسوسه با وسوسه جگونه توان بود بارسا…

ادامه مطلب

تا خزان زد خیمهٔ کافورگون در کوهسار

تا خزان زد خیمهٔ کافورگون در کوهسار مفرش زنگارگون برداشتند از مرغزار تا برآمد جوشن رستم به روی آبگیر زال زر باز آمد و سر…

ادامه مطلب

تاج دنیا و دین خداوند است

تاج دنیا و دین خداوند است در همه کارها خردمندست در خراسان و در عراق امروز کیست کاو را به زهد مانندست چر‌خ را با…

ادامه مطلب

جشن عید اندر شریعت سنت پیغمبرست

جشن عید اندر شریعت سنت پیغمبرست قدر او از قدر دیگر جشنها افزونترست هست این جشن جهان افروز در سالی دو بار ملک را فر…

ادامه مطلب

چه جوهر است ‌که آن را ز آهن است حصار

چه جوهر است ‌که آن را ز آهن است حصار سر از حصار کشد بر سپهرْ دایره‌وار چنانکه پیکر تن توده دارد از یاقوت فراز…

ادامه مطلب

چون عقیق آبدار است و کمند تابدار

چون عقیق آبدار است و کمند تابدار آن لب جان پرور و زلف جهان آشوب یار آب دارم در دو چشم و تاب دارم در…

ادامه مطلب

خدای هر چه دهد بنده را ز فتح و ظفر

خدای هر چه دهد بنده را ز فتح و ظفر به‌دین پاک دهد یا به عقل یا به هنر چو دین و عقل و هنر…

ادامه مطلب

دل بی‌قرار دارم از آن زلف بی‌قرار

دل بی‌قرار دارم از آن زلف بی‌قرار سر پر خمار دارم از آن چشم پر خمار داند نگار من که چنین است حال من زان…

ادامه مطلب

ربود از دلم آن زلف بی‌قرار، قرار

ربود از دلم آن زلف بی‌قرار، قرار نهاد بر سرم آن چشم پرخمار خمار سرم‌ گرفته خمارست همچو چشم بتم دلم چو زلف بتم تا…

ادامه مطلب

زان دو رشته دُرّ مکنون زان دو لعل آبدار

زان دو رشته دُرّ مکنون زان دو لعل آبدار چند باشد جزع من بر کهربا بیجاده بار جزع من بر کهربا بیجاده بارد تا بتم…

ادامه مطلب

سوال کردم از اقبال دوش وقت سحر

سوال کردم از اقبال دوش وقت سحر چهار چیز که نیکوترست یک ز دگر نخست گفتم کان بی‌کرانه دریا چیست که آب او همه جودست…

ادامه مطلب

شهریارا بر سر دولت نثاری کرده‌ای

شهریارا بر سر دولت نثاری کرده‌ای در بهار از شادی و رامش بهاری کرده‌ای ما شنیدیم از بزرگان قصهٔ هر روزگار روزگار ما به از…

ادامه مطلب

عالم چو بوی عافیت شهریار یافت

عالم چو بوی عافیت شهریار یافت بشکفت پیش از آنکه نسیم بهار یافت بر خلق شد خجسته و فرخنده روزگار زین عافیت که پادشه روزگار…

ادامه مطلب

فرخنده باد و میمون بر شاه عیدِ اَضحی

فرخنده باد و میمون بر شاه عیدِ اَضحی سلطان جلال دولت خسرو معزّ دنیی شاهی که بنده دارد افزون ز صدهزاران هر یک به جاه…

ادامه مطلب

گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری

گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری گشت تابنده ز دریای معانی گهری سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک ملک‌العرش عطا داد ملک…

ادامه مطلب