سوال کردم از اقبال دوش وقت سحر

سوال کردم از اقبال دوش وقت سحر چهار چیز که نیکوترست یک ز دگر نخست گفتم کان بی‌کرانه دریا چیست که آب او همه جودست…

ادامه مطلب

شهریارا بر سر دولت نثاری کرده‌ای

شهریارا بر سر دولت نثاری کرده‌ای در بهار از شادی و رامش بهاری کرده‌ای ما شنیدیم از بزرگان قصهٔ هر روزگار روزگار ما به از…

ادامه مطلب

عالم چو بوی عافیت شهریار یافت

عالم چو بوی عافیت شهریار یافت بشکفت پیش از آنکه نسیم بهار یافت بر خلق شد خجسته و فرخنده روزگار زین عافیت که پادشه روزگار…

ادامه مطلب

فرخنده باد و میمون بر شاه عیدِ اَضحی

فرخنده باد و میمون بر شاه عیدِ اَضحی سلطان جلال دولت خسرو معزّ دنیی شاهی که بنده دارد افزون ز صدهزاران هر یک به جاه…

ادامه مطلب

گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری

گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری گشت تابنده ز دریای معانی گهری سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک ملک‌العرش عطا داد ملک…

ادامه مطلب

مخوان فسانهٔ افراسیاب تورانی

مخوان فسانهٔ افراسیاب تورانی مگوی قصهٔ اسفندیار ایرانی سخن زخسرو و سلطان هفت کشورگوی که ختم‌گشت بدو خسروی و سلطانی معز دین خدای و خدایگان…

ادامه مطلب

نرگس ز نشاط ماه فروردین

نرگس ز نشاط ماه فروردین بر دست نهاد ساغر زرین ابر آمد و کرد ساغرش پر می تا نوش کند به یاد فروردین بی‌آنکه شکسته…

ادامه مطلب

هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا

هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا اگر آشفته و شوریده شود هست روا منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم منم اینک…

ادامه مطلب

همیشه بر گل و نسرین دو زلف آن بت دلبر

همیشه بر گل و نسرین دو زلف آن بت دلبر یکی‌کارد همی سنبل یکی بارد همی عنبر به سان چنبر و چوگان خمیدستند هر ساعت…

ادامه مطلب

از فضل و کفایت ز همه لشکر سلطان

از فضل و کفایت ز همه لشکر سلطان یک خواجه که دیدست چو بوجعفر غیلان آن بارخدایی‌ که ز سیر قلم او آرام گرفته است…

ادامه مطلب

اگر به داد بود نام شاه دادگری

اگر به داد بود نام شاه دادگری وگر به تاج بود فخر شاه تاجوری چو روز بزم بود آفتابِ با قدحی چو روز رزم شود…

ادامه مطلب

آن خداوندی که او بر پادشاهان پادشاست

آن خداوندی که او بر پادشاهان پادشاست مستحق عُدّت و مجد و جلال و کبریاست گر به دل خدمت‌ کنی او را سزای خدمت است…

ادامه مطلب

ای برشکسته سنبل مشکین به نسترن

ای برشکسته سنبل مشکین به نسترن ماه غزل سرای من ای سروِ سیم‌ُتن در پیچ زلف توست هزاران هزا‌ر تاب در سحر چشم توست هزاران…

ادامه مطلب

ای جوان دولت جهاندار ای همایون شهریار

ای جوان دولت جهاندار ای همایون شهریار ای به شاهی از ملک سلطان جهان را یادگار دور گردون از تو فَرُّخ‌تر نیارد پادشاه چشم‌گیتی از…

ادامه مطلب

ای زمین را رای تو چون آسمان را آفتاب

ای زمین را رای تو چون آسمان را آفتاب عزم تو عزم درست و رای تو رای صواب شهریار شهرگیری پادشاه ملک بخش خسرو معجز…

ادامه مطلب

ای گوهری که سنگ یمانی توراست کان

ای گوهری که سنگ یمانی توراست کان ای آتشی‌ که هست تورا آب در میان فردست‌ گوهر تو چو ذره در آفتاب است پاک است‌…

ادامه مطلب

ایام نشاط است که عید است و بهار است

ایام نشاط است که عید است و بهار است گیتی همه پربوی‌ گل و رنگ و نگار است در هر وطنی خرمی از موکب عیدست…

ادامه مطلب

بت من است نگاری‌ که قامت و دل آن

بت من است نگاری‌ که قامت و دل آن ز راستی و ز ناراستی است تیر و کمان اگر میان‌ کمان آشکاره باشد تیر نهاده…

ادامه مطلب

برمعین دین پیغمبر مبارک باد عید

برمعین دین پیغمبر مبارک باد عید چشم بد باد از جمال و ازکمال او بعید صاحب دنیا ابونصر احمد آن کز طلعتش هست فال و…

ادامه مطلب

بوستان شد زرد روی از وصل باد مهرگان

بوستان شد زرد روی از وصل باد مهرگان چون دم دلدادگان از هجر یار مهربان هجر یار مهربان گر چهره را زردی دهد بوستان را…

ادامه مطلب

تا دلم عاشق آن لعل شکربار بود

تا دلم عاشق آن لعل شکربار بود دیدهٔ من صدف لؤلؤ شهوار بود صدف لؤلؤ شهوار بود دیدهٔ آنک دل او عاشق آن لعل شکر…

ادامه مطلب

تازه و نو شد ز فر باد فروردین جهان

تازه و نو شد ز فر باد فروردین جهان خرم و خوش‌ گشت کوه و دشت و باغ و بوستان کرد پنداری زمین را آسمان…

ادامه مطلب

جشنی‌ است بس مبارک عیدی‌ است بس همایون

جشنی‌ است بس مبارک عیدی‌ است بس همایون بر شهریار گیتی فرخنده باد و میمون شاهی که طلعت او هر روز بندگان را عیدی بود…

ادامه مطلب

چو آ‌تش فلکی شد نهفته زیر حجاب

چو آ‌تش فلکی شد نهفته زیر حجاب زدود بست فلک بر رخ زمانه نقاب درآمد از در من برگرفته دلبر من ز روی خویش نقاب…

ادامه مطلب

چون عقیق آبدارست وکمند تابدار

چون عقیق آبدارست وکمند تابدار آن لب جان پرور و زلف جهان آشوب یار آب دارم در دو چشم و تاب دارم در جگر زان…

ادامه مطلب

خدایا دور کن چشم بد از این دولت میمون

خدایا دور کن چشم بد از این دولت میمون وزین شاه مبارک رای ملک آرای روزافزون شه‌شرق ارسلان ارغو که هست اندر جهانداری به بهروزی…

ادامه مطلب

دو چشم تو هستند فتّان و جادو

دو چشم تو هستند فتّان و جادو دل و دین نگه داشت باید ز هر دو نگه چون توان داشتن دین و دل را ز…

ادامه مطلب

رای ملک آرای خاتون آفتاب دیگرست

رای ملک آرای خاتون آفتاب دیگرست بر زمین از آفتاب آسمان روشنترست کرد روشن عالمی از رای ملک آرای خویش آن خداوندی که سلطان جهان…

ادامه مطلب

زرگری سازد همی باد خزان اندر رزان

زرگری سازد همی باد خزان اندر رزان زان همی زرین شود برگ‌رزان اندر خزان زردی و سرخیم از عشق است کز تیمار او زردی و…

ادامه مطلب

سمنبری‌ که فسونگر شدست عبهر او

سمنبری‌ که فسونگر شدست عبهر او همی خلد دل من عبهر فسونگر او اگر خلیدن و افسون نباشد از عَبهر چرا خلنده و افسونگر است…

ادامه مطلب

شهی که گوهر و دینار رایگانی داد

شهی که گوهر و دینار رایگانی داد هرآنچه داد خدایش خدایگانی داد عزیزکرد بدو دین و داد و بگزیدش به دین و دادش ده چیز…

ادامه مطلب

عزیزست و پاینده دین پیمبر

عزیزست و پاینده دین پیمبر به پیروزی شاه فرخنده اختر سرافراز سلجوقیان شاه مشرق ملک ناصرالدین ملک‌زاده سنجر جمال است از او اصل را تا…

ادامه مطلب

فری عید مسلمانان و فرخ جشن پیغمبر

فری عید مسلمانان و فرخ جشن پیغمبر همایون و مبارک باد بر سلطان نیک‌اختر جلال دولت نامی شهنشاه رهی پرور جمال ملت باری ملکشاه فلک…

ادامه مطلب

گفتم به عقل دوش‌ که یا اَحسَن‌الصُّور

گفتم به عقل دوش‌ که یا اَحسَن‌الصُّور گفتا چگونه یافتی از حسن من خبر گفتم مرا نظر همه وقتی به‌سوی توست گفتا همی به چشم…

ادامه مطلب

مرا خیال تو هر شب دهد امید وصال

مرا خیال تو هر شب دهد امید وصال خوشا پیام وصال تو بر زبان خیال میان بیم و امید اندرم‌ که هست مرا به روز…

ادامه مطلب

نشاط باد همه روزگار فخرالملک

نشاط باد همه روزگار فخرالملک بهار باد همه روزگار فخرالملک جهان چنانکه ز خورشد بشکفد بشکفت ز فر طلعت خورشیدوار فخرالملک ز چرخ تا که…

ادامه مطلب

هرکه را باشد ز دولت بخت نیک آموزگار

هرکه را باشد ز دولت بخت نیک آموزگار همچو سلطان معظم خوش‌گذارد روزگار خسرو عاد‌ل معزالدین ملک سلطان که هست از شهنشاهان و سلطانان جهان…

ادامه مطلب

همیشه باد بقا و سلامت بُت ما

همیشه باد بقا و سلامت بُت ما که از وصالش ما را سلامت است و بقا بتی که عارض او هست چون‌ گل سوری کشیده…

ادامه مطلب

از هیبت شمشیر تو ای شاه جهاندار

از هیبت شمشیر تو ای شاه جهاندار شد رایت بدخواه نگونبخت و نگونسار لشکرش یکایک همه ‌گشتند بر این سوی چه ‌حاجب و چه ‌میر…

ادامه مطلب

الا ای گردش گردون دوّار

الا ای گردش گردون دوّار ندانی جز بدی کردن دگر کار نگردی رام با کس در زمانه نبندی دل به مهر هیچ دیّار گروهی را…

ادامه مطلب

آن بت مجلس فروز امروز اگر با ماستی

آن بت مجلس فروز امروز اگر با ماستی مجلس ما خُرّمَستی کار ما زیباستی خفته و مست است و پنداری که از ما فارغ است…

ادامه مطلب

ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی

ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی مسکین دلم از خال تو گشته است به حالی حالی به جهان زارتر از حال دلم…

ادامه مطلب

ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو

ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو ای اختران چرخ همه خاک پای تو هرچند روشن‌اند و بلند آفتاب و ماه دارند روشنی و…

ادامه مطلب

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من تا یک زمان زاری‌ کنم بر رَبع ‌وَ اطلال و دِمَن رَبع از دلم پرخون‌ کنم…

ادامه مطلب

ای کرده فتح و نصرت در مسرق آشکارا

ای کرده فتح و نصرت در مسرق آشکارا بگذشته زآب جیحون وآتش زده در اعدا با خیل‌خیل لشکر چون سیل‌سیل باران با فوج‌فوج موکب چون…

ادامه مطلب

این چه شادی است‌ که زو در همه عالم خبرست

این چه شادی است‌ که زو در همه عالم خبرست وین چه شکرست‌ که زو در همه عالم اثرست این چه بادست که او را…

ادامه مطلب

بتان چین و ختن سروران درگاهند

بتان چین و ختن سروران درگاهند سزای تاج و سریرند و درخور گاهند مبارزان مصاف و یلان رزم‌ْ گهند دلاوران سپاه و سران درگاهند همه…

ادامه مطلب

بشکفت و تازه گشت دگرباره اصفهان

بشکفت و تازه گشت دگرباره اصفهان از دولت و سعادت شاهنشه جهان سلطان شرق و غرب‌که در شرق و غرب اوست صاحبقِران و خسرو و…

ادامه مطلب

بیافرید خداوند آسمان و زمین

بیافرید خداوند آسمان و زمین دو آفتاب که هر دو منورند به دین یک آفتاب دُرفشان شده ز روی سپهر یک آفتاب فروزان شده ز…

ادامه مطلب

تا رای بود نصرت دین ناصر دین را

تا رای بود نصرت دین ناصر دین را در نصرت او رای بود روح امین را تا پادشه روی زمین باشد سنجر بر هفت فلک…

ادامه مطلب