قصاید – امیر معزی نیشابوری
تهنیت گویند شاهان را به جشن نامور
تهنیت گویند شاهان را به جشن نامور جشن را من تهنیت گویم به شاه نامور سایهٔ یزدان ملکشاه آفتاب داد و دین شهریار شرق و…
چنانکه ناصر دین هست پادشاه زمین
چنانکه ناصر دین هست پادشاه زمین نظام دین هدی هست کدخدای گزین بلند باشد و محکم بنای دولت و ملک چو پادشاه چنین باشد و…
چون ز بُرج شیر سوی خوشه آمد آفتاب
چون ز بُرج شیر سوی خوشه آمد آفتاب شد به ابر اندر نهان «حتی توارت بالحجاب» ابر شد مانند چشم عاشقان اندر سِرشک مهر شد…
چیست آنگوهرکه ارکان دست خمّار آورد
چیست آنگوهرکه ارکان دست خمّار آورد گوهری کان گوهر مردم پدیدار آورد لطف آب و رنگ آتش دارد و تاثیر او آب سوی جان و…
خیال صورت جانان شکست توبهٔ من
خیال صورت جانان شکست توبهٔ من جه صورت است که دارد خیال توبه شکن هوای او به دلم در نشست و کرد خراب چه ساکنی…
دو گوهرند سزاوار مجلس و میدان
دو گوهرند سزاوار مجلس و میدان که فخر مجلس و میدان بود به این و به ان یکی به آب لطیف آمده پدید از خاک…
ز بهر تهنیت عید پیش من شبگیر
ز بهر تهنیت عید پیش من شبگیر معطر آمد و آراسته بت کشمیر نشاط کرده و از بهر عید برده به کار چو بوی خویش…
سدید ملک ملک عارض خراسان است
سدید ملک ملک عارض خراسان است صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است پناه دین خدای و معین شرع رسول عمر که همچو علیّ و…
شد ز تاثیر سپهر سرکش نامهربان
شد ز تاثیر سپهر سرکش نامهربان هجر یار مهربان چون وصل باد مهرگان لاجرمگیتی و من هر دو موافقگشتهایم او ز باد مهرگان و من…
صنع خدای و عدل وزیر خدایگان
صنع خدای و عدل وزیر خدایگان هستند پرورنده و دارندهٔ جهان معلوم عالم است که بر خلق واجب است شکر خدا و مدح وزیر خدایگان…
عید قربان و ماه فروردین
عید قربان و ماه فروردین هر دو با یک دگر شدند قرین شد مُصلّی از آن چو چرخ بلند شد گلستان ازین چو خُلد برین…
کی توان گفتن که شد ملک شهنشه بینظام
کی توان گفتن که شد ملک شهنشه بینظام کی توان گفتن که شد دین پیمبر بیقوام کی توان گفتن که شد صدر زمان زیر زمین…
ماه است جام باده و شاه است آفتاب
ماه است جام باده و شاه است آفتاب سیارگان سپاه و فلک مجلس شراب بر دست شهریار نهادست جام می چون گوهر گداخته بر دست…
منت ایزد را که روشن شد ز نور آفتاب
منت ایزد را که روشن شد ز نور آفتاب آسمان دولت و ملک شه مالک رقاب از خراسان آفتاب آید همی سوی عراق از عراق…
هر جهانداری بود پاینده از بخت جوان
هر جهانداری بود پاینده از بخت جوان در جهانداری جوانبخت است سلطان جهان سایهٔ یزدان ملکشاه آن جوانبختی که هست بر همه شاهان گیتی کامکار…