همی جویم نگاری را که دارم چون دل و جانش

همی جویم نگاری را که دارم چون دل و جانش همی خواهم که یک ساعت توانم دیدن آسانش اگر پیمان کند با من منم در…

ادامه مطلب

و صبح و عید قربان

آدینه و صبح و عید قربان فرخنده گشاد هر سه یزدان بر ناصر دین و تاج ملت شاه عجم و پناه ایران سنجر که نهیب…

ادامه مطلب

آفتابی را همی ماند رخش عنبر نقاب

آفتابی را همی ماند رخش عنبر نقاب هیچکس دیدست عنبر را نقاب از آفتاب گر نقاب آفتاب و آسمان شاید ز ابر آفتاب دلبران را…

ادامه مطلب

آمدگه وداع چو تاریک شد هوا

آمدگه وداع چو تاریک شد هوا آن مه‌ که هست جان و دلم را بدو هوا گرمی‌ گرفته از جگر گرم او زمین سردی‌ گرفته…

ادامه مطلب

آهن و نی جون پدید آمد ز صنع‌کردگار

آهن و نی جون پدید آمد ز صنع‌کردگار در میان‌کلک و تیغ افتاد جنگ و کارزار تیغ‌گفتا فخر من ز آن است‌کاندر شاء‌ن من گاه…

ادامه مطلب

ای تخت و گاه پادشهی جایگاه تو

ای تخت و گاه پادشهی جایگاه تو آراسته است مملکت از تخت و گاه تو هستی ندیم شاهی و دولت ندیم تو هستی پناه عالم…

ادامه مطلب

ای ز دارٍُالملک رفته مدتی سوی سفر

ای ز دارٍُالملک رفته مدتی سوی سفر بازگشته سوی دارالملک با فتح و ظفر نرد ملک و نرد دولت باخته در یک ندب کار دین…

ادامه مطلب

ای سیمتن مکن تن من چون میان خویش

ای سیمتن مکن تن من چون میان خویش ای سنگدل مکن دل من چون دهان خویش گر چون دهان خویش دلم تنگ ‌کرده‌ای باری تنم…

ادامه مطلب

ای نگاری‌ که به حسن از تو زند حور مثل

ای نگاری‌ که به حسن از تو زند حور مثل ای غزالی‌ که سزاوار سرودی و غزل بر عرب هست ز بهر تو عجم را…

ادامه مطلب

باد میمون و مبارک بر شه روی زمین

باد میمون و مبارک بر شه روی زمین عید و دیدار امام‌الحق امیرالمومنین بر شریعت راستی بفز‌ود از این معنی‌ که بود با امام راستان…

ادامه مطلب

بر گل از سنبل نگارم دام مادام آورد

بر گل از سنبل نگارم دام مادام آورد تا چو صیادان دلم را پای در دام آورد سرو سیم اندام چون دعوی صیادی کند دام…

ادامه مطلب

بنازد جان اسکندر به سلطان جهان سنجر

بنازد جان اسکندر به سلطان جهان سنجر که سلطان جهان سنجر شرف دارد بر اسکندر به عمر خویش در عالم نکرد اسکندر رومی چنین فتحی…

ادامه مطلب

تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود

تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود تا دل عشاق را رویش همی آتش دهد آب دادن دیدهٔ عشاق…

ادامه مطلب

تا طَیْلسان سبز برافکند جویبار

تا طَیْلسان سبز برافکند جویبار دیبای هفت رنگ بپوشید کوهسار آن همچو گنج خانهٔ قارون شد از گهر وین همچو نقش نامهٔ مانی شد از…

ادامه مطلب

تو راست روی چو نسرین تازه‌ ای بت‌چین

تو راست روی چو نسرین تازه‌ ای بت‌چین مراست از غم عشق‌ تو روی چون نسرین توراست پروین زیر دو دانهٔ یاقوت مراست دیدهٔ یاقوت…

ادامه مطلب

چند خوانم مدح مخلوقان ز بهر جاه و مال

چند خوانم مدح مخلوقان ز بهر جاه و مال چندگویم وصف معشوقان و نعت زلف و خال گاه آن آمدکه‌گویم مدتی از بهر دین آفرین…

ادامه مطلب

چون خُلد شد خراسان با شادی مُخلٌد

چون خُلد شد خراسان با شادی مُخلٌد از شاه با سعادت محمودِ بن محمد شاهی که بود خواهد تا دامن قیامت هم ملک او مُهَنّا…

ادامه مطلب

حَبَّذا این باغ خرم وین همایون روزگار

حَبَّذا این باغ خرم وین همایون روزگار مرحبا این بزم فرخ وین مبارک شهریار شهریاری جانفزای و روزگاری دلگشای آ‌نت‌ زیبا شهریار و اینت‌ زیبا…

ادامه مطلب

خدایگان زمان است و شهریار زمین

خدایگان زمان است و شهریار زمین سپاهدار جهان است و پهلوان ‌گزین چو پادشاه چنین باشد و سپهسالار سزای هر دو بباید یکی وزیر چنین…

ادامه مطلب

دیدم شبی به خواب درختی بزرگوار

دیدم شبی به خواب درختی بزرگوار از علم و عقل و فضل بر او برگ‌ و شاخ‌ و بار از قندهار سایهٔ او تا به…

ادامه مطلب

ز بسکه ماند دل و چشم من در آتش و آب

ز بسکه ماند دل و چشم من در آتش و آب گشاده در دل و در چشم من بر آتش و آب به نیک و…

ادامه مطلب

سزد گر بشنود توحید یزدان

سزد گر بشنود توحید یزدان هر ان مؤمن که او باشد سخندان که چون باشد سخنور مرد مؤمن دلش بگشاد از توحید یزدان خداوندی که…

ادامه مطلب

شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون

شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون به روزگار شه نیک‌بخت روزافزون شه زمانه ملکشاه کافرید خدای همیشه طالع او سعد و طلعتش میمون به…

ادامه مطلب

صنع یزدان بی‌چگونه و چون

صنع یزدان بی‌چگونه و چون داد ما را چهار چیز کنون که بدان هر چهار بخت بلند روز ما کرد فرخ و میمون موسم عید…

ادامه مطلب

عید و آدینه بهٔک بار رسیدند فراز

عید و آدینه بهٔک بار رسیدند فراز وز نشیب آمد خورشید همی سوی فراز زانکه اندر پی این جشن رسولِ عربی جشن شاهانِ عجم تنگ…

ادامه مطلب

گر ز حضرت به‌ سوی خلد برین رفت پدر

گر ز حضرت به‌ سوی خلد برین رفت پدر گشت چون خلدبرین حضرت از اقبال پسر ور به غرب اندر یک‌باره نهان شد خورشید از…

ادامه مطلب

ماه تابان دیده‌ای تابان ز سرو جانور

ماه تابان دیده‌ای تابان ز سرو جانور گر ندیدستی بدان زیبا نگار اندر نگر تا رخ و بالای او معلوم گرداند تورا کاسمان را ماه‌…

ادامه مطلب

منت خدای را که به‌فرّ خدایگان

منت خدای را که به‌فرّ خدایگان من بنده بی‌گنه نشدم کشته رایگان منت خدای را که به‌جانم نکرد قصد تیری که شه به قصد نینداخت…

ادامه مطلب

هر دل که جای دوستی شهریار نیست

هر دل که جای دوستی شهریار نیست برکام خویشتن نفسی کامکار نیست هر سر که نیست بر سر حکم خدایگان بر خط دین ایزد پروردگار…

ادامه مطلب

همی تا دولت و ملک است در ایران و در توران

همی تا دولت و ملک است در ایران و در توران ملک‌سنجر خداوندست در توران و در ایران جوان دولت جهانداری که از اخبار و…

ادامه مطلب

از دولت عالی به سعادت ستدم داد

از دولت عالی به سعادت ستدم داد زین خلعت فاخر که خداوند مرا داد جون دجلهٔ بغداد مرا بود دو دیده دجله بشد و خانهٔ…

ادامه مطلب

آفرین‌باد آفرین بر خسرو روی زمین

آفرین‌باد آفرین بر خسرو روی زمین سایهٔ یزدان ملکشاه آفتاب داد و دین آن‌که دولت را جلال است آن‌که ملت را جمال آن‌که امت را…

ادامه مطلب

آن بت که هست چهرهٔ خور پیش او رهین

آن بت که هست چهرهٔ خور پیش او رهین صد حلقه دارد از سه طرف هر طرف یمین پیوسته در میانهٔ هر حلقه‌ای دلی چون…

ادامه مطلب

ای اصل ملک و دولت ای تاج دین و دنیا

ای اصل ملک و دولت ای تاج دین و دنیا ای عابده چون مریم ای زاهده چو زهرا ای قبلهٔ دو دولت هر دو پناه…

ادامه مطلب

ای تو را بر مه و زهره ز شب تیره ردی

ای تو را بر مه و زهره ز شب تیره ردی زهره از چرخ به زیبایی تو کردندی نه عجب‌ گر کند از چرخ ندا…

ادامه مطلب

ای روزگار ساخته آموزگار تو

ای روزگار ساخته آموزگار تو روز جهان برآمده در روزگار تو تو شهریار و خسرو خلق زمانه‌ای واندر زمانه نیست کسی شهریار تو کار زمانه…

ادامه مطلب

ای شه پیروزبخت ای خسرو پیروزگر

ای شه پیروزبخت ای خسرو پیروزگر ای همه شاهان به خدمت پیش تو بسته‌ کمر تو معز دین و دنیایی و بفزاید همی از تو…

ادامه مطلب

ایا شاهی‌که عالم را همی زیر عَلَم داری

ایا شاهی‌که عالم را همی زیر عَلَم داری به دولت فرق جباران همی زیر قدم داری عرب را با عجم فخرست تا محشر به اقبالت…

ادامه مطلب

این منم یافته مقصود و مراد دل خویش

این منم یافته مقصود و مراد دل خویش با حوادث شده بیگانه و با دولت خویش وین منم دیده و دل کرده پس از چندین…

ادامه مطلب

بر هوا ابر بهاری سیم پالاید همی

بر هوا ابر بهاری سیم پالاید همی بر زمین باد شمالی مشک پیماید همی گُلْستان نقاش گشت و نقشها سازد همی بوستان عطار گشت و…

ادامه مطلب

به فال فرّخ و عزم درست و رأی صواب

به فال فرّخ و عزم درست و رأی صواب سفر گزیدم و کردم سوی رحیل شتاب نماز شام که از شب نقاب بست هوا رسید…

ادامه مطلب

تا باغ زرد روی شد از گشت روزگار

تا باغ زرد روی شد از گشت روزگار بر سر نهاد تودهٔ کافور کوهسار از برف شد بدایع کهسار در حجاب وز ابر شد صنایع…

ادامه مطلب

تا که اسلام و شریعت به جهان آیین است

تا که اسلام و شریعت به جهان آیین است رکن اسلام‌ خداوند معزّالدین است داور عدل ملکشاه‌، شه روی زمین که ز عدلش همه آفاق…

ادامه مطلب

توانگری و جوانی و عشق و بوی بهار

توانگری و جوانی و عشق و بوی بهار شراب و سبزه و آب روان و روی نگار خوش است خاصه‌کسی راکه بشنود به صبوح ز…

ادامه مطلب

چه پیکرست ز تیر سپهر یافته تیر

چه پیکرست ز تیر سپهر یافته تیر به شکل تیر و بدو ملک راست گشته چو تیر کجا بگرید در کالبد بخندد جان کجا ببارد…

ادامه مطلب

چون ز سلطانان گیتی شهریاراست اختیار

چون ز سلطانان گیتی شهریاراست اختیار فَرِّخ آن صاحب‌ که باشد اختیار شهریار صاحبی باید که باشد کاردان و ‌دوربین درخور صاحبقرانی کامران و کامکار…

ادامه مطلب

حلم باید مرد را تا کار او گیرد نظام

حلم باید مرد را تا کار او گیرد نظام صبر باید تا ببیند دوست دشمن را به‌ کام عادت ایوب و ابراهیم صبر و حلم…

ادامه مطلب

خیمه‌ها بین زده به صحرا بر

خیمه‌ها بین زده به صحرا بر جون سمائی به روی دریا بر زردگل بین دمیده بر سبزه راست چون‌ کهربا به مینا بر ژاله بین…

ادامه مطلب

دیدم به ره آن نگار خندان را

دیدم به ره آن نگار خندان را آن ماه رخ ستاره دندان را بر ماه دو هفته تافته عمدا مشکین دو رسن چه زنخدان را…

ادامه مطلب

ز بهر عید نگارا همی چه سوزی عود

ز بهر عید نگارا همی چه سوزی عود چرا شراب نپیمایی و نسازی عود بساز عود و بده یک شراب وصل مرا که من بسوختم…

ادامه مطلب