گر در ره عشق او نباشی سرباز

گر در ره عشق او نباشی سرباز زنهار مکن حدیث عشقش آغاز گر روشنیی می طلبی همچون شمع پروانه صفت تو خویشتن را درباز اوحدالدین…

ادامه مطلب

ما از بن گوش حلقه در گوش تویم

ما از بن گوش حلقه در گوش تویم ما از دل و جان غاشیه بر دوش تویم ما شربت عشق تو چشیدیم تمام از هوش…

ادامه مطلب

نامردم اگر عشق توَم هست هوس

نامردم اگر عشق توَم هست هوس یا هرگز گویم تو را که فریادم رس خواهی به وصالم کُش و خواهی به فراق من فارغم از…

ادامه مطلب

هنگام وداع آمد آن سرو بلند

هنگام وداع آمد آن سرو بلند گریان گریان که آخر این هجران چند او از سخنان خوش مرا دل می برد دل در تن از…

ادامه مطلب

از لذت عشق در جهان خوش تر چیست

از لذت عشق در جهان خوش تر چیست جز جان دادن درین میان خوش تر چیست من دست ندارم از تو گر سر ببُرند چو…

ادامه مطلب

آن را که دمی دمی به جانی ارزد

آن را که دمی دمی به جانی ارزد یک ساعته صحبتش جهانی ارزد هم آدمیی بود که از دیدن او نا دیدن او ملک جهانی…

ادامه مطلب

اول ره عشق تو مرا سهل نمود

اول ره عشق تو مرا سهل نمود پنداشت رسد به منزل وصل تو زود گامی دو سه رفت راه را دریا دید چون پای درو…

ادامه مطلب

این خوش پسران که در غمم می دارند

این خوش پسران که در غمم می دارند جان تو که هردم به دمم می دارند دانی که برهنه سر زبهر چه شدند کشتند مرا…

ادامه مطلب

بر من سپه هجر تو پیروز مباد

بر من سپه هجر تو پیروز مباد جز سوز تو در دلم دگر سوز مباد آن شب که مرا با تو وصالی باشد تا صبح…

ادامه مطلب

پیش سخن و مذهب و کیشت میرم

پیش سخن و مذهب و کیشت میرم پیش لب و چشم نوش و نیشت میرم چون زندگی جان من از نیش تو است من چون…

ادامه مطلب

تو مونس آن شبان تاریک نئی

تو مونس آن شبان تاریک نئی لاغر شده همچو موی باریک نئی عاشق نئی و به عشق نزدیک نئی تو قیمت عاشقان چه دانی که…

ادامه مطلب

خه خه به چه گشته ای چنین دشمن دوست

خه خه به چه گشته ای چنین دشمن دوست وه وه به کدام مذهب این شیوه نکوست رَو رَو که شکایت تو ناگفته به است…

ادامه مطلب

در شهر ظریف و خوب روی ارچه بسی است

در شهر ظریف و خوب روی ارچه بسی است خوبی چو به معنی نبود شاهد نیست تا ظن نبری که هست شاهد صورت صورت همه…

ادامه مطلب

در عشق تو نکته های موزون شنوم

در عشق تو نکته های موزون شنوم هر لحظه زتو بد که دگرگون شنوم با چشم تو گفتم که مخور خون نشنود گفتا چشمم نه…

ادامه مطلب

در معرکهٔ عشق چنان خصم افکن

در معرکهٔ عشق چنان خصم افکن شیران همه روبهند و مردان همه زن ای دل به چنین غمخور در دادی تن رو جان می کن…

ادامه مطلب

زلفی است چو عنبرتر و مشک تتار

زلفی است چو عنبرتر و مشک تتار رویی است چو صدهزار خروار نگار قدّی است چو سرو یار دارد گلنار القصّه چنان است که یارب…

ادامه مطلب

عشّاق کجا زبوی و رنگ اندیشند

عشّاق کجا زبوی و رنگ اندیشند یا از غم هجر و دل تنگ اندیشند گفتی که شود نام نکو در سر عشق کی دل شدگان…

ادامه مطلب

عشق تو مقیم دل شوریدهٔ ماست

عشق تو مقیم دل شوریدهٔ ماست شکل خوش تو مجاور دیدهٔ ماست سودات به هر بهای ارزندهٔ ماست هرچ از تو به ما رسد پسندیدهٔ…

ادامه مطلب

گر زانک شراب عشق خواهی خوردن

گر زانک شراب عشق خواهی خوردن سر در سر کار عشق باید کردن تا سر ننهی در ره [او] از گردن در دل مکن از…

ادامه مطلب

ما عشق تو را به جان و دل بخریدیم

ما عشق تو را به جان و دل بخریدیم وز بهر تو از جمله جهان ببُریدیم ما را زملامت پس ازین باکی نیست چون پردهٔ…

ادامه مطلب

هر بد که توان کاشت تو آن کاشته ای

هر بد که توان کاشت تو آن کاشته ای آزرم به هیچ روی نگذاشته ای با این همه هم منم که دارم سر صلح هر…

ادامه مطلب

وصل ارچه که دیده را منوّر دارد

وصل ارچه که دیده را منوّر دارد کام دل را چو شهد و شکّر دارد ناگاه برون جهد فراقی زکمین صافی شده وصل را مکدّر…

ادامه مطلب

از قند و طبرزد ار فرو بارد آب

از قند و طبرزد ار فرو بارد آب بی چاشنی لبت کجا دارد آب لعل لب شیرین تو از غایت لطف بیم است که در…

ادامه مطلب

آن کس که دلی را به تو آسان بدهد

آن کس که دلی را به تو آسان بدهد جان نیز به حق کز بُن دندان بدهد من عاشق صادق تو آن را دیدم کز…

ادامه مطلب

ای دل تو بدین مفلسی و رسوایی

ای دل تو بدین مفلسی و رسوایی انصاف بده که عشق را کی شایی عشق آتش تیز است و تو را آبی نَه خاکت بر…

ادامه مطلب

این شیوهٔ عشق هر خسی را نبود

این شیوهٔ عشق هر خسی را نبود وین واقعه هر بلهوسی را نبود منکر چه شوی به حالت زنده دلان نه هرچ تو را نیست…

ادامه مطلب

بر باد اگر تو عشق شهوت دانی

بر باد اگر تو عشق شهوت دانی خاکت بر سر که سخت سرگردانی عشق آب حیات هر دو عالم باشد تو آتش شهوتش چرا می…

ادامه مطلب

تا بر سر کوی عشق شد منزل ما

تا بر سر کوی عشق شد منزل ما فریاد برآمد از نهاد دل ما در جستن خاک عشق از بس که شدیم خون شد دل…

ادامه مطلب

تا لعل لب تو روی خوبی آراست

تا لعل لب تو روی خوبی آراست با قد تو سرو از سر دعوی برخاست از لعل تو گشت خاتم حُسن درست وز قد تو…

ادامه مطلب

چون گوی دلم نزد تو دلجوی افتاد

چون گوی دلم نزد تو دلجوی افتاد در چاه زنخدان تو بدخوی افتاد آن نیست عجب که گوی در چاه افتد این است عجب که…

ادامه مطلب

در دهر کسی نداده از عشق نشان

در دهر کسی نداده از عشق نشان کاین عشق صفایی است به جان گشته نهان گر بنماید جمال معشوق عیان خلق دو جهان جمله شوند…

ادامه مطلب

در عشق توَم ذخیره ناکامی و بس

در عشق توَم ذخیره ناکامی و بس پایان غم تو بی سرانجامی و بس گفتی که زعشق ما چه حاصل داری آوازه و گفت و…

ادامه مطلب

درمان چه کنی اگر تو درمانی سوز

درمان چه کنی اگر تو درمانی سوز حاصل طلب ار طالب درمانی سوز سوز است که ساز عالم است ای مسکین تو سوخته نیستی کجا…

ادامه مطلب

زنهار حدیث عشق در گوش مکن

زنهار حدیث عشق در گوش مکن با یار دگر دست در آغوش مکن تا بندگی ات به جان و دل بخریدیم ما را تو به…

ادامه مطلب

عشق است زهرچه آن نشاید مانع

عشق است زهرچه آن نشاید مانع گر عشق نبودی ننمودی صانع دانی که حروف عشق را معنی چیست عین عابد و شین شاکر و قافش…

ادامه مطلب

عشق تو مدام دم به دم می کشمش

عشق تو مدام دم به دم می کشمش باری است گران به صد قدم می کشمش چون مور ضعیف و دانهٔ بیش از خود می…

ادامه مطلب

گر عاشق صادقی همی کش خواری

گر عاشق صادقی همی کش خواری ور معشوقی به خرّمی ده یاری گیرم که نکرده ای بیاموز آخر از بلبل و گل بی دلی و…

ادامه مطلب

مادام که جویی تو حقیقت زمجاز

مادام که جویی تو حقیقت زمجاز بر خود در هر درد سری کردی باز خواهی که بود کار تو پیوسته به ساز با هرک بود،…

ادامه مطلب

هر چند که بی عشق [و] وفایی بسَرا

هر چند که بی عشق [و] وفایی بسَرا آرام دل خستهٔ مایی بسَرا از خویش من آن روز شدم بیگانه کم با تو فتاد آشنایی…

ادامه مطلب

وه وه که دلم به غم گرفتار افتاد

وه وه که دلم به غم گرفتار افتاد در دام ستمگر و جگرخوار افتاد با او بنسازم چه کنم بگریزم عشق است نه بازی چه…

ادامه مطلب

از مادر معنی چو نزاید معنی

از مادر معنی چو نزاید معنی ناچار به صورتی بزاید معنی چون بی صورت دید نشاید معنی صورت باید تا بنماید معنی اوحدالدین کرمانی

ادامه مطلب

آن کس که زباد غم بلرزید منم

آن کس که زباد غم بلرزید منم آن کس که به جز عشق نورزید منم گر هر کس را جوی جهانی ارزد آن را که…

ادامه مطلب

ای دل چو تو از دامن حُسن آویزی

ای دل چو تو از دامن حُسن آویزی باید که زهیچ زحمتی نگریزی شرط است که چون تو پای در عشق نهی اول گامی زکام…

ادامه مطلب

اینجا پر طاوس به کرکس ندهند

اینجا پر طاوس به کرکس ندهند خود را چُو پلاس سازد اطلس ندهند «اوحد» تو هوای نفس را عشق مخوان کاین عشق عزیز است به…

ادامه مطلب

بگذار شبی که بر تو فرمان بدهم

بگذار شبی که بر تو فرمان بدهم داد دل مستمند حیران بدهم ای جان و جهان زنده بدان می مانم تا با تو دمی برآرم…

ادامه مطلب

تا پای زخویشتن فراتر ننهی

تا پای زخویشتن فراتر ننهی بر سر زکمال عشق افسر ننهی دست تو به دامن وصالش نرسد تا در ره عشق پای بر سر ننهی…

ادامه مطلب

جانا به جهان گل بدیع آوردی

جانا به جهان گل بدیع آوردی وندر مَه دی فصل ربیع آوردی چون دانستی که دل به گل می ندهم رفتی و بنفشه را شفیع…

ادامه مطلب

خطّت که به حجّت کندش عقل هوس

خطّت که به حجّت کندش عقل هوس حاشا که مزوّر بود آن خط بر کس این تزکیه ای است عارضت را کامروز تو شاهد عدلی…

ادامه مطلب

در صحرا شو که عشق در صحرا به

در صحرا شو که عشق در صحرا به ناپیدا شو که مرد ناپیدا به در بوتهٔ نیستی رو و پاک بسوز عاشق کروکور و لنگ…

ادامه مطلب

در عشق حلالی و حرامی نبود

در عشق حلالی و حرامی نبود دشمن کامی و دوست کامی نبود عاشق زچه اندیشه کند چون چشمش در بدنامی و نیک نامی نبود اوحدالدین…

ادامه مطلب