فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها اوحدالدین کرمانی
ای از غم دلبری که بیدادم ازوست
ای از غم دلبری که بیدادم ازوست ویرانی این سینهٔ آبادم ازوست در غصّهٔ هجران دل ناشادم ازوست فریاد مرا از آنک فریادم ازوست اوحدالدین…
با شهوت و طبع نور دل نفزاید
با شهوت و طبع نور دل نفزاید تا ظلمت شهوت در دل نگشاید حق می طلبی و شهوتت می باید این هر دو به یک…
جانا سخنان خصم در گوش مکن
جانا سخنان خصم در گوش مکن پند من مستمند بنیوش مکن برخاسته ای به خون شهری زن و مرد بنشین، بشنو، باش تو خاموش مکن…
در دل همه شرک و روی بر خاک چه سود
در دل همه شرک و روی بر خاک چه سود زهری که به جان رسید تریاک چه سود ای غرّه به ظاهرت که آراسته ای…
طاووس جمال تو چو پرواز کند
طاووس جمال تو چو پرواز کند سیمرغ امید جلوه آغاز کند خوش باش هر آنچ با من امروز کنی فردا دگری با تو همان باز…
معشوقه عیان بود نمی دانستم
معشوقه عیان بود نمی دانستم با ما به میان بود نمی دانستم گفتم به طلب مگر به جایی برسَمَ خود تفرقه آن بود نمی دانستم…
یک قطره زآب دیدهٔ مظلومی
یک قطره زآب دیدهٔ مظلومی یک آه زسوز سینهٔ محرومی آن قطره شود سیل بسی شهر برد وان آه شود آتش و سوزد رومی اوحدالدین…
از جام هوس بادهٔ مستی تا کی
از جام هوس بادهٔ مستی تا کی ای نیست شونده لاف هستی تا کی وای غرقهٔ بحر غفلت ار ابر نئی تر دامنی و هوا…
اندر ره عشق هر که دارد گذری
اندر ره عشق هر که دارد گذری با خود نکند به هیچ وجهی نظری گر هرچه به شهوت است آن عشق بود پس عاشق صادق…
بس خون جگر که مرد را خورده شود
بس خون جگر که مرد را خورده شود تابیش بدی به دیگران برده شود با آنک بدی کرد برو نیکی کن تا فرق میان تو…
تو لایق نکته های باریک نئی
تو لایق نکته های باریک نئی جز درخور طبع تنگ و تاریک نئی من فاسقم از حضرت او دور نیم مسکین که تو زاهدی و…
در راه طلب زنیست هستی خیزد
در راه طلب زنیست هستی خیزد اثبات درستی از شکستی خیزد از لقمه طمع ببُر که در هر دو جهان آفت همه از لقمه پرستی…
سیرم زحیات محنت آکندهٔ خویش
سیرم زحیات محنت آکندهٔ خویش وین روزی ریزهٔ پراکندهٔ خویش صاحب نظری کجاست تا بنمایم صد گریهٔ زار زیر هر خندهٔ خویش اوحدالدین کرمانی
میدان فراخ و مرد میدانی نه
میدان فراخ و مرد میدانی نه یک مرد از آنها که تو می دانی نَه مردان بینی به بایزیدان مانند در باطنشان بوی مسلمانی نَه…
یکچند دویدیم نه بر راه صواب
یکچند دویدیم نه بر راه صواب برداشته از روی خرد پاک نقاب اکنون که همی باز کنم دیده به خواب هم نامه سیه بینی و…