فاطمه اختصاری
من یک کتابِ باز شده هستم
من یک کتابِ باز شده هستم در صفحهای سفیدتر از پایان لبخند میزنم که در این لبخند چیزیست ناامیدتر از پایان یک نامهام به آدرسی…
پرید ماه به خوابم، نشست در من شب
پرید ماه به خوابم، نشست در من شب نگاه کردمت و چشم بست در من شب شکست بغض بزرگم، شکست در من شب «شب است،…
خوبی؟ دلم گرفته! چرا ساکتی عزیز؟
خوبی؟ دلم گرفته! چرا ساکتی عزیز؟ دلبستگیِ پنجره ها را به هم بریز با حرفهات زلزله باش و عذاب کن دیوار استخوانیِ من را خراب…
بیا بنوش میان سیاهیِ بالکن
بیا بنوش میان سیاهیِ بالکن برای زندگیِ غصهدار گریه نکن بنوش و بعد فراموش کن که کی هستی که کِی برای… کجا رفته از… که…
جای چند تا بخیّه روی پوست داشتن
جای چند تا بخیّه روی پوست داشتن جا زدی تو پشت پا زدی به دوست داشتن پشت کردهای به پشتِ چوبیِ درِ اتاق داغ کردهای…
به چیزهای قشنگی که نیست! فکر بکن
به چیزهای قشنگی که نیست! فکر بکن کنار کوچکی من بایست!… فکر بکن ↓ به روز ِ منتظری توی دست «آینده» به باز کردن ِ یک…
کسی که نیست، کنارت نشسته مثلِ قبل
کسی که نیست، کنارت نشسته مثلِ قبل رسیده است از این لحظهها به باورِ تو به بوی پیرهنش فکر میکنی با غم که پخش میشود…
لبهام را ببوس در این کابوس
لبهام را ببوس در این کابوس بیدار کن مرا وسطِ فریاد باید قبول کرد جز آغوشت چیزی مرا نجات نخواهد داد جادوم کن در این…