در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام

در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام چون زهر هر چه باشم اگر کم زیادی ام بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند بارم که روی…

ادامه مطلب

نمیداند دل تنها، میان جمع هم تنهاست

نمیداند دل تنها، میان جمع هم تنهاست مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست تو از کی عاشقی؟! این پرسش آیینه بود از من…

ادامه مطلب

انگار که از مشت قفس رستی و رفتی

انگار که از مشت قفس رستی و رفتی یکباره به روی همه در بستی و رفتی هر لحظه ‌ی همراهی ما خاطره ای بود اما…

ادامه مطلب

تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان

تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان انتظار همه را نیز به آخر برسان همه پرورده‌ی مهرند و من آزرده‌ی قهر خیر در…

ادامه مطلب

نَتوانست فَراموش کند مَستی را

نَتوانست فَراموش کند مَستی را هرکه از دست تو یک قطره مِیِ ناب گرفت، کی به انداختنِ سنگِ پیاپی در آب ماه را می شود…

ادامه مطلب

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم حال همه خوب است، من اما نگرانم در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر مثل…

ادامه مطلب

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از…

ادامه مطلب

مــن کــــــه در تنـــگ بــــرای تــو تـمـــاشــادارم

مــن کــــــه در تنـــگ بــــرای تــو تـمـــاشــادارم بــــا چـــــه رویـــــی بنــــویـســم غــم دریا دارم؟ دل پر از شوق رهایی سـت ،ولی ممکن نیست بـــــــه زبــــــان…

ادامه مطلب

امروز هم به رخوت بی بادگی گذشت

امروز هم به رخوت بی بادگی گذشت آری گذشت! مستی دلدادگی گذشت در آتش خیال تو با خود قدم زدم دوران عاشقی به همین سادگی…

ادامه مطلب

دشت خشكید و زمین سوخت و باران نگرفت

دشت خشكید و زمین سوخت و باران نگرفت زندگی بعد تو بر هیچ كس آسان نگرفت چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند شعله…

ادامه مطلب

نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است

نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است نفس نمی کشم، این آه از پی آه است در آسمان خبری از ستاره ی من نیست که…

ادامه مطلب

باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست

باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست درد خودبینی است می دانم تو را تقصیر نیست   کوزه ی دربسته در آغوش دریا…

ادامه مطلب

زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک

زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی ست در به در…

ادامه مطلب

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است قصه فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه…

ادامه مطلب

به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر

به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر من از روزی که دلبستم به چشمان تومیدیدم که چشمان…

ادامه مطلب

سکه‌ی این مهر از خورشید هم زرین‌تر است

سکه‌ی این مهر از خورشید هم زرین‌تر است خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین‌تر است رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت…

ادامه مطلب

هر روز جهان است و فرازیّ و نشیبی

هر روز جهان است و فرازیّ و نشیبی این نیز نگاهی‌ست به افتادن سیبی در غلغله‌ی جمعی و تنها شده‌ای باز… آنقدر كه در پیرهنت…

ادامه مطلب

به خداحافظی تلخ تو سوگند… نشد!

به خداحافظی تلخ تو سوگند… نشد! که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ی ممنوع… ولی لبهایم هر چه از…

ادامه مطلب

طاووس ِ من! حتی تو هم در حسرت ِ رنگی

طاووس ِ من! حتی تو هم در حسرت ِ رنگی حتی تو هم با سرنوشت ِخویش در جنگی! یک روز دیگر کم شد از عمرت……

ادامه مطلب

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد سر مغرور من! با میل دل باید کنار…

ادامه مطلب

ﺑﻪ ﻧﺴﯿﻤﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ

ﺑﻪ ﻧﺴﯿﻤﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ﮐﯽ ﺩﻝ ﺳﻨﮓ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻩ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ﺳﻨﮓ ﺩﺭ ﺑﺮﮐﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻡ ﻭ ﻣﯽ…

ادامه مطلب

غم‌خوار من به خانه‌ی غم‌ها خوش آمدی

غم‌خوار من به خانه‌ی غم‌ها خوش آمدی با من به جمع مردم تنها خوش آمدی بین جماعتی که مرا سنگ می‌زنند می‌بینمت برای تماشا خوش…

ادامه مطلب

هرگاه یک نگاه به بیگانه می کنی

هرگاه یک نگاه به بیگانه می کنی خون مرا دوباره به پیمانه می‌کنی ای آنکه دست بر سر من می‌کشی! بگو فردا دوباره موی که…

ادامه مطلب