گفته‌ای از ما دلت بردار زنهار این مگو

گفته‌ای از ما دلت بردار زنهار این مگو جان من با آن لب و گفتار زنهار این مگو گفته راه وفا ما نیکه نتوانیم رفت…

ادامه مطلب

گر همه وقتی همه دلخون نه ای

گر همه وقتی همه دلخون نه ای لیلی وقتی تو و مجنون نه ای نیست چو ما قابل خون خوردنت در خور این باده گلگون…

ادامه مطلب

گر سرزنیغ نیزت دارد سر بریدن

گر سرزنیغ نیزت دارد سر بریدن من بار سر نخواهم بار دگر کشیدن زینسان که دل به پارب زآن غمزه خواست تیری یک تیر بر…

ادامه مطلب

گر تیر کشی از طرف غمزهٔ جادو

گر تیر کشی از طرف غمزهٔ جادو صد آه کشد از جگر سوخته آهو خونم چو شود ریخته مستی کند آن چشم از ریخته ذوق…

ادامه مطلب

گر به سنگ سنمم عشق تو دندان شکند

گر به سنگ سنمم عشق تو دندان شکند دل ز لبهای تو دندان طمع بر نکند آنچنان ساده رخی داری و لغزان که برو گر…

ادامه مطلب

کسی که پرتو انوار لامکانی یافت

کسی که پرتو انوار لامکانی یافت فراغت از همه آشوب این جهانی یافت به ذرهای نخرد های و هوی سلطانان دلی که بر در حق…

ادامه مطلب

قدح بدور لیت پر ز خون دلی دارد

قدح بدور لیت پر ز خون دلی دارد غمش میاد کز اینسان دلی بدست آرد زمینه به جرعه بده آب و نخم عشرت کار که…

ادامه مطلب

عمریست که با او دل مسکین نگران است

عمریست که با او دل مسکین نگران است ما در غم و او شادی جان دگران است ای باد مبر خاک کف پاش به هر…

ادامه مطلب

عجب آن دلبر جادو کجا رفت

عجب آن دلبر جادو کجا رفت ازین سو دل ربود آن سو کجا رفت امید از ما سگان کو چو آهو نیابد کس، پی اش…

ادامه مطلب

طوطی ب نو دید و در افتاد در سخن

طوطی ب نو دید و در افتاد در سخن برد از دهان ننگ نو ننگ شکر سخن از فندق تو هیچ نخیزد به جز نبات…

ادامه مطلب

صبا زعشوه پنهان دوست الله دوست

صبا زعشوه پنهان دوست الله دوست از ساغر لب پنهان دوست الله دوست زپسته ده او که هیچ پیدا نیست نصیبه ای به قیران دوست…

ادامه مطلب

شب که در خلوتم آن شمع شکر لب باشد

شب که در خلوتم آن شمع شکر لب باشد خواهم از بخت که روزم همگی شب باشد گه گه از حسرت آن لب که بوسم…

ادامه مطلب

سرو ما را قد و بالایی خوش است

سرو ما را قد و بالایی خوش است دیدن آن گل تماشایی خوش است تا رخش بینیم گو بالا نمای از آنکه به دیدن به…

ادامه مطلب

سال‌ها گر بنویسم صفت مشتاقی

سال‌ها گر بنویسم صفت مشتاقی ماند از شوق تو صد ساله حکایت باقی غایت ابرویش از دیده دلا حاضر باش ترسمت بشکنی این شیشه که…

ادامه مطلب

زلف تو از غالیه مشکین ترست

زلف تو از غالیه مشکین ترست اشک من از لعل تو رنگین ترست از شکر انگور سمرقندیان سیب زنخدان تو شیرین ترست داد ز دستت…

ادامه مطلب

روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست

روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت زانکه…

ادامه مطلب

راز معشوق حدیثیست نهان‌داشتنی

راز معشوق حدیثیست نهان‌داشتنی ای صبا پیش کس از قصه ما دم نزنی شمع میخواست که راند سخن راز نیک بودش که بر آمد به…

ادامه مطلب

دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم

دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم بار بر دل پای در گل دست بر سر داشتم داده جان بر باد و برخاک…

ادامه مطلب

دلم رفت و گم شد در آن کو مرا

دلم رفت و گم شد در آن کو مرا توان یافت گر اوست دلجو مرا صبا آمد و رفت عقلم به باد ز زلف که…

ادامه مطلب

دل من عاشق باریست که گفتن نتوان

دل من عاشق باریست که گفتن نتوان روز و شب در پی کاریست که گفتن نتوان این همه چهره که کردیم به خونابه نگار از…

ادامه مطلب

دل که دلداری ندارد دل نشاید خواندنش

دل که دلداری ندارد دل نشاید خواندنش نیست عاشق گر نباشد رسم جان افشاندنش گرچه افتادست بر خاک رهش گلگون اشک تا مجالی هست خواهیم…

ادامه مطلب

دل ز چشم او به نازی مست شد بی خویش هم

دل ز چشم او به نازی مست شد بی خویش هم ناز خود گو بیش کن تا میرمش زین بیش هم چون به آن قانع…

ادامه مطلب

دل است جایش و با دیده فتاده به خون

دل است جایش و با دیده فتاده به خون بدین خوشیم که باری از این دو نیست برون عجب مدار که پروانه شب نیارامید که…

ادامه مطلب

در گلستانها تماشائی به از روی تو نیست

در گلستانها تماشائی به از روی تو نیست در بهشت عدن جائی خوشتر از کوی تو نیست بامدادان از پشیمانی بماند در خمار هر که…

ادامه مطلب

در چمن می رفت ذکر قامت دلدار ما

در چمن می رفت ذکر قامت دلدار ما سرو دامن بر زد و آمد به بستان راست پا تا چرا پیراهن اول آن تن نازک…

ادامه مطلب

خوش است بر لب معشوق مست بوسیدن

خوش است بر لب معشوق مست بوسیدن به باد روی دلارام باده نوشیدن چه عمر خوش که گذشتی بوصل یار مرا اگر مراد میسر شدی…

ادامه مطلب

خبری ز هیچ قاصد زه دیار من نیامد

خبری ز هیچ قاصد زه دیار من نیامد چه سیاه نامه بیکی که ز یار من نیامد از ازل که رفت قسمت غم و شادی…

ادامه مطلب

چو شمعِ روز برافروخت از نسیمِ صَباح

چو شمعِ روز برافروخت از نسیمِ صَباح بریز بادهٔ گلگون در آبگون اَقداح ز ساقیانِ پری‌چهره خواه وقتِ صبوح حیات جان ز لبِ جام و…

ادامه مطلب

چه رنجم از تو گر کشتی به نازم

چه رنجم از تو گر کشتی به نازم که نازت عمر نو بخشید بازم چو کارم جز بریدن نیست از خویش چرا باشد ز تیغت…

ادامه مطلب

چشم غم دیده ما را نگرانی به شماست

چشم غم دیده ما را نگرانی به شماست قامتت شاهد عدل است که می گویم راست سرو بالات چرا سایه ز ما باز گرفت اری…

ادامه مطلب

چرا جنییت شاهی بظلم تاخته ای

چرا جنییت شاهی بظلم تاخته ای بقامت این علم فتنه بر فراخته ای بمهر تو ز زدم صافتر من بیدل چو قلب نیست مرا از…

ادامه مطلب

تن در پی جان می‌رود ای بخت کجایی

تن در پی جان می‌رود ای بخت کجایی موقوف تو ماندیم که راهی بنمایی از کار فرو بسته در هم شده ما لطفی بنمایی گرمی…

ادامه مطلب

ترا به یک دو خط مصطلح فضولی چیست؟

ترا به یک دو خط مصطلح فضولی چیست؟ اصول علم لدنی به بی اصولی چیست؟ کلام خواندی و منطق کز آن شوی مقبول ازین دو…

ادامه مطلب

پیش از آندم که می و میکده در عالم بود

پیش از آندم که می و میکده در عالم بود جان من با لب خندان قدح همدم بود بوی خون کز دهنم میدمد امروزی نیست…

ادامه مطلب

بی لبت در جگر تشنه لبان آب نماند

بی لبت در جگر تشنه لبان آب نماند بی سر زلف تو در رشنه جانه ناب نماند تا شمال رخت افتاد بخاطر ما را به…

ادامه مطلب

به مطرب شبه چه خوش میگفت چنگش

به مطرب شبه چه خوش میگفت چنگش خوشا می کز لب ساقیست رنگش چو ساغر رفته بود از دست مطرب به صد تصنیف آوردم به…

ادامه مطلب

به جز نور و ضیاء و گرمی از آذر چه می‌خواهی

به جز نور و ضیاء و گرمی از آذر چه می‌خواهی ز دریای حقایق جز در و گوهر چه می‌خواهی تفکر کن نهانی ای بشر…

ادامه مطلب

برویت بنگرم ناگه نرنجی

برویت بنگرم ناگه نرنجی بسویت بگذرم ناگه نرنجی از وصلم حاصلی چون نیست باری غم هجرت خورم ناگه نرنجی جهانت بنده شد من نیز خود…

ادامه مطلب

بدیده سوی تو حیف آیدم گذر کردن

بدیده سوی تو حیف آیدم گذر کردن نشان پای نو آزرده نظر کردن نهادهایم همه سوی آستان تو روی بعزم کعبه مبارک بود سفر کردن…

ادامه مطلب

باز عید آمد و لب‌ها ز طرب خندان شد

باز عید آمد و لب‌ها ز طرب خندان شد شادی عید پدیدار تو صد چندان شد ماه در عید نپوشد رخ و باشد پیدا پرده…

ادامه مطلب

بار از ستیزه کینه باران بجد گرفت

بار از ستیزه کینه باران بجد گرفت آزار ریش په نگاران بجد گرفت دیدند عاشقانش و آغاز گریه کرد گفتم درا به خانه که باران…

ادامه مطلب

با تو ه را نمی رسد دعوی

با تو ه را نمی رسد دعوی شاهدند آن دو رخ برینه معنی گر بدیدی ز دور سرو تو حور ننشستی به سایه طوبی مانده…

ادامه مطلب

ای من غلام روی تو هر چه تمامتر

ای من غلام روی تو هر چه تمامتر شهری تو را غلام و دعاگر غلامتر چشمم که ساختی بره انتظار خشک دارند زلف و عارض…

ادامه مطلب

ای صبا چند روی بر د جانان گستاخ

ای صبا چند روی بر د جانان گستاخ در شب تار بر آن زلف پریشان گستاخ باشد اینها حرکات خنک و بادسری که در آن…

ادامه مطلب

ای دلاویزتر از رشته جان کا کل تو

ای دلاویزتر از رشته جان کا کل تو برده سوی تو دلم موی کشان کاکل تو سنبل غالیه سایست چو صبا شانه زده شده بر…

ادامه مطلب

ای بخت بارینی که به باران رسانیم

ای بخت بارینی که به باران رسانیم در تنگنای زرنشان وارهانیم من مرده‌ام نه زنده بدین حال کس مباد حقا خجالت ازین زندگانیم نه پرسش…

ادامه مطلب

اهل دل زلف درازت رشته جان گفته‌اند

اهل دل زلف درازت رشته جان گفته‌اند زین حدیثم بوی جان آمد که ایشان گفته‌اند تا دهانت نیست پیدا وز نظرها شد نهان خرده‌بینان وصف…

ادامه مطلب

آن شوخ دی براهی میرفت همچو شاهی

آن شوخ دی براهی میرفت همچو شاهی در پیش و پس ز جانها با او روان سپاهی میداد داد خوبی می کرد نیز بیداد از…

ادامه مطلب

آن بار که پیوسته به ما دل نگران بود

آن بار که پیوسته به ما دل نگران بود مشغول به ما بود و ملول از دگران بود از ما برمید و دگرانش بر بودند…

ادامه مطلب

اگر آن غمزه خواهد ز ترکان خراج

اگر آن غمزه خواهد ز ترکان خراج چو زلفته بگردن بیارند باج میارید گو ناز اینجا و حسن که زیره به کرمان ندارد رواج مفرح…

ادامه مطلب