گر دل طلبی از من جان هم به تو در بازم

گر دل طلبی از من جان هم به تو در بازم وره دیده خون افشان آن نیز روان سازم در پای تو غلطیدن کاریست پسندیده…

ادامه مطلب

گر به من یار شوی ور نشوی

گر به من یار شوی ور نشوی تو همان باری و دیگر نشوی من به دیده نظری هم نکنم گر تو در دیده مصور نشوی…

ادامه مطلب

کنار آب و لب جویبار و گوشه باغ

کنار آب و لب جویبار و گوشه باغ خوش است با صنمی سرو قد به شرط فراغ نواخت ریختها در چمن مغنی آب ترانه های…

ادامه مطلب

کاش که سرو ناز ما از در ما در آمدی

کاش که سرو ناز ما از در ما در آمدی تا شب هجر کم شدی روز جفا سر آمدی خوش بود ار سحر گهی نزد…

ادامه مطلب

غبار خاک در او چو در خیال آرید

غبار خاک در او چو در خیال آرید به نور چشم خود آن نونیا میازارید گلی که در چمن آرد نسیم پیرهنش چو باد دامن…

ادامه مطلب

عشق تو سراسر همه سوز و همه دردست

عشق تو سراسر همه سوز و همه دردست رین شیوه به اندازه مردی است که مردست آنکس که درین صرف نکردست همه عمر بیچاره ندانم…

ادامه مطلب

عاشقان را جور و نازیار می باید کشید

عاشقان را جور و نازیار می باید کشید طعنه از دشمن جفا ز اغیار می باید کشید عشق گنج است و رقیبا اندر این ره…

ادامه مطلب

صوفی از رندان بپوشد می که در خلوت بنوشد

صوفی از رندان بپوشد می که در خلوت بنوشد شد کهن بالای خمها خرقه اش تا کی بپوشد دلق و سجاده نهاده دم بدم در…

ادامه مطلب

شبی نگذرد بر دوچشم اشک گلگون

شبی نگذرد بر دوچشم اشک گلگون که از دل بروما نیارده شبیخون گر آن مه پذیرد ز من ناله و آه از اینان متاعش فرستم…

ادامه مطلب

سؤال بوس که کردم مرا جواب فرست

سؤال بوس که کردم مرا جواب فرست اگر شکر نفرستی ز ب عتاب فرست پیام ده به من از لب که سوخت تشنه دلم کباب…

ادامه مطلب

سر که بر پای تو بنهادم از آن بردارم

سر که بر پای تو بنهادم از آن بردارم تا بدین جرم و خطا جان به غرامت آرم بعد ازین رخ بنهم بر کف پای…

ادامه مطلب

زهی کشیده کمان ابروی تو تا بن گوش

زهی کشیده کمان ابروی تو تا بن گوش دمیده سبزة خطت به گرد چشمه نوش رخ تو شمع شبستان عشق و ما در تاب لب…

ادامه مطلب

روی تو دیدم سخنم روی داد

روی تو دیدم سخنم روی داد از آینه طوطی به سخن در فتاد صوفیم و معتقد نیکوان کیست چو من صوفی نیک اعتقاد خانه چشمم…

ادامه مطلب

رخت گلبرگ خودرو می‌نماید

رخت گلبرگ خودرو می‌نماید در او از ناز کی رو می‌نماید ز خوبی‌ها که در تست از هزاران دهانت یک سر مو می‌نماید خیال عارضت…

ادامه مطلب

دی خرامان برهی بار مرا پیش آمد

دی خرامان برهی بار مرا پیش آمد فتنه آورد بمن روی بلا پیش آمد زلف مشکینش اگر داشت به عاشق سر جنگ با من آن…

ادامه مطلب

دوست می دارد دلم جور و جفای دوست را

دوست می دارد دلم جور و جفای دوست را دوست تر از جان و سر درد و بلای دوست را زحمت خود با طبیب مدعی…

ادامه مطلب

دل و جان تا رهند از بند بگشا زلف مشکین را

دل و جان تا رهند از بند بگشا زلف مشکین را به پایت میفتد آخر رها کن یک دو مسکین را ز چندان تیر کز…

ادامه مطلب

دل مسکین که می بینی ازینسان بی زر و زورش

دل مسکین که می بینی ازینسان بی زر و زورش به کوی میکده کردند خوبان مفلس و عورش شراب لعل می نوش من از جام…

ادامه مطلب

دل سوی او رفت جان هم گو برو

دل سوی او رفت جان هم گو برو جان و سر گو در سر دلجو گر سر شوریده چون گو برفت برو بر سر چوگان…

ادامه مطلب

دل چراغیست که نور از رخ دلبر گیرد

دل چراغیست که نور از رخ دلبر گیرد ور بمیرد ز غمش زندگی از سر گیرد صفت شمع به پروانه دلی باید گفت کین حدیثی…

ادامه مطلب

دردل ما بردی و رفتی نه چنین می بایست

دردل ما بردی و رفتی نه چنین می بایست نیک رفتی قدری بهتر ازین می بایست بھر سوز دل اصحابه بجز داغ فراق بود حاصل…

ادامه مطلب

در سر زنجیر زلف او دل دیوانه رفت

در سر زنجیر زلف او دل دیوانه رفت نکته زان لب شنید و جانب میخانه رفت سرگذشتی گفتم از دل آتش جان شعله زد گرم…

ادامه مطلب

دارم آن سر که سر زلف نگاری گیرم

دارم آن سر که سر زلف نگاری گیرم بر سر کوی دلارام قراری گیرم خرقه بفروشم و دفتر گرو باده کنم جام می نوشم و…

ادامه مطلب

خط تر گرد لبه عمدا نباشد

خط تر گرد لبه عمدا نباشد چو دودی هست بی حلوا نباشد کی نسبت کند چشمت به نرگس که هیچش دیده بینا نباشد بخوبی گرچه…

ادامه مطلب

حسن پس، بار مرا، مهر و وفا گر نیست نیست

حسن پس، بار مرا، مهر و وفا گر نیست نیست و شیوه عاشق کشان غیر از جفا گر نیست نیست در سر او اینکه ریزد…

ادامه مطلب

چو آفتاب نکند از رخ زمانه نقاب

چو آفتاب نکند از رخ زمانه نقاب بریز در قدح گوهرین عقیق مذاب خروش ناله مستان به گوش او نرسید و گرنه مردم چشمش کجا…

ادامه مطلب

چشمت به غمزه کشت من بیگناه را

چشمت به غمزه کشت من بیگناه را خود زلف را چه گویم و خال سیاه را با آه و روی زرد ز خالت شدیم دور…

ادامه مطلب

چشم تو که داشت خواب بسیار

چشم تو که داشت خواب بسیار لب داشت به او شراب بسیار آن غمزه که مست از این شراب است از جگرم کباب بسیار هرگز…

ادامه مطلب

جان را به غیر وصلت خوشدل نمی توان کرد

جان را به غیر وصلت خوشدل نمی توان کرد وز دل نشان مهر زابل نمی توان کرد در دل بگشت ما را زینسان قضای مبرم…

ادامه مطلب

ترا در کوی جانان خانه ای هست

ترا در کوی جانان خانه ای هست به هر کوئی چو من دیوانه ای هست بزن چوبش که دزدست آن سر زلف بدست ار نیست…

ادامه مطلب

تا خانه دل جای نمنای تو کردیم

تا خانه دل جای نمنای تو کردیم در خانه چراغ از رخ زیبای تو کردیم شوریده سری جمله گرفتیم بگردن آنگه چو سر زلف تو…

ادامه مطلب

بیمار عشق جز لب او آرزو نکرد

بیمار عشق جز لب او آرزو نکرد این نوش دارو ار دگری جست و جو نکرد ریش دل تو گفت بمرهم نکو کنم دردا که…

ادامه مطلب

بی باد تو عشاق دل شاد نیابند

بی باد تو عشاق دل شاد نیابند بی بندگی از بند غم آزاد نیابند دیوانه دلانرا که کشد پای به زنجیر گر بوی سر زلف…

ادامه مطلب

به درد تو جز ناله همدم ندارم

به درد تو جز ناله همدم ندارم کسی را درین پرده محرم ندارم جفای جهان میکشد عاقل و من غمت دارم و از جهان غم…

ادامه مطلب

بگو بگوشه نشینان که رو براه کنید

بگو بگوشه نشینان که رو براه کنید زمال دست بدارید و نرک چاه کنید به یک مقام مباشید سالها ساکن نظر به منزلت مهر و…

ادامه مطلب

بر عزیزان غمزهٔ شوخ تو خواری می‌کند

بر عزیزان غمزهٔ شوخ تو خواری می‌کند غمزهٔ تو خواری و زلف تو باری می‌کند در ملاک عاشق بیچاره چشم و زلف تو این یکی…

ادامه مطلب

باز می بیخودی بروی تو خوردیم

باز می بیخودی بروی تو خوردیم از حرم و دیر عزم کوی نو کردیم خاک در دیر و کعبه چند نتوان بود و نوبت آن…

ادامه مطلب

بار سر می‌خواهد از من خواهم گردن نهاد

بار سر می‌خواهد از من خواهم گردن نهاد پیش او سر چیست باید دیده روشن نهاد بخت من می‌یافتی سر رشته گم کرده را گر…

ادامه مطلب

با عارض تو زلف دم از نقشه چین زند

با عارض تو زلف دم از نقشه چین زند بر آب حد کیست که نقشی چنین زند باید چو ساعد توز سیمش به آستین هر…

ادامه مطلب

این چه مجلس چه بهشت این چه مقام است اینجا

این چه مجلس چه بهشت این چه مقام است اینجا عمر باقی رخ ساقی لب جام است اینجا دولتی کز همه بگذشت ازین درنگذشت شادئی…

ادامه مطلب

ای گل روی ترا چون من بهر سو بلبلی

ای گل روی ترا چون من بهر سو بلبلی از تو دارد این مثل شهرت که شهری و گلی می کند در دور حسنت دل…

ادامه مطلب

ای روی دردمندان بر خاک آستانت

ای روی دردمندان بر خاک آستانت از آب و خاک زآن سو غوغای عاشقانت عرش‌آشیان همائی ما جمله سایه تو با این صفت چه دانند…

ادامه مطلب

ای خط مشکبار تو پیچیده گرد ماه

ای خط مشکبار تو پیچیده گرد ماه بر روی روز نقطه خالت شب سیاه رخسار توست حجت اقرار عاشقان هستت بر این سخن خط عنبرفشان…

ادامه مطلب

ای آیت حسن از رخ خوب تو مثالی

ای آیت حسن از رخ خوب تو مثالی از رنگ رخت دفتر گل نقش خیالی خوبان جهان حسن دل افروز و ملاحت دارند و لیکن…

ادامه مطلب

آنچه از خدای خواست دل بنده باز یافت

آنچه از خدای خواست دل بنده باز یافت خود را به چشم مست تو در عین ناز یافت از عشق خواه دولت باقی که در…

ادامه مطلب

آن دهان را بدو لب قند مکرر گفتم

آن دهان را بدو لب قند مکرر گفتم سخن مختصر خوب چو شگره گفتیم عارضت را که شد از خال و خط آلوده به مشک…

ادامه مطلب

اگر وظیفة دردت زمان زمان نرسد

اگر وظیفة دردت زمان زمان نرسد حلاونی بدل و لذتی به جان نرسد حلاوتی که نرا در چه زنخدان است هزار یوسف مصری به قعر…

ادامه مطلب

از لب او تاخیری بافتیم

از لب او تاخیری بافتیم آب حیات دگری یافتیم گرچه بجستن دهنش کس نیافت ما لب او را شکری یافتیم از پس چندین طلبه آن…

ادامه مطلب

از پیرهنت بویی آمد به گلستان‌ها

از پیرهنت بویی آمد به گلستان‌ها کردند پر از نکهت گل‌ها همه دامان‌ها با رشته همه چاکی شد دوخته وین طرفه کز رشته زلف تست…

ادامه مطلب

زلف بر دوش آن پری در ماهتاب آمد برون

زلف بر دوش آن پری در ماهتاب آمد برون گونیا از سوی چین صد آفتاب آمد برون دور سازم گفتم اشک از چشم تر با…

ادامه مطلب