به خواب آن لعل میگون دیده ام دوش

به خواب آن لعل میگون دیده ام دوش هنوز از ذوق آنم مست و مدهوش اگر آرد ز من آن بی وفا یاد من از…

ادامه مطلب

بگذار در آن کوی من اشک فشان را

بگذار در آن کوی من اشک فشان را تا دیده دهد آب گل و سرو روان را مپسند بران رخ که فتد سایه گلبرگ گلبرگ…

ادامه مطلب

بر سر کوی تو گر بودی مرا راه گذر

بر سر کوی تو گر بودی مرا راه گذر گاه میرفتم به دیده گاه میرفتم بسر مرغ اگر از ناله شبهای من می کرد خواب…

ادامه مطلب

باز گل دامن به دست عاشقان خود نهاد

باز گل دامن به دست عاشقان خود نهاد غنچه لب بگشود و بلبل را به باغ آواز داد ابر درهای عدن پیش گل و سوسن…

ادامه مطلب

بار در زیر لب چو خنده کند

بار در زیر لب چو خنده کند هر که را کشت باز زنده کند چشم و خالش چو کشتنی طلبند او اشارت بسوی بنده کند…

ادامه مطلب

با سرود و آه و ناله میرود اشکم چو رود

با سرود و آه و ناله میرود اشکم چو رود در پیش مستان محبت این بود رود و سرود عاشقان را در محافل ناله سازد…

ادامه مطلب

این چه سرو قد چه رفتارست

این چه سرو قد چه رفتارست این چه شیرین به این چه گفتارست این چه حال این چه عارض زیباست این چه خط این چه…

ادامه مطلب

ای که از زلف توخون در جگر مشک ختاست

ای که از زلف توخون در جگر مشک ختاست روی زیبای تو آنینه الطاف خداست ماه را روشنی از روی تو میباید جست سرو را…

ادامه مطلب

ای روان گرد درت اشک روان پیوسته

ای روان گرد درت اشک روان پیوسته به فلک بی تو مرا آه و فغان پیوسته در چمن چون ورق عارض و رخسار تو نیست…

ادامه مطلب

ای خط تو سبزی خوان بلا

ای خط تو سبزی خوان بلا خال سیاه تو نشان بلا لعل لبت کان دل من کرد خون خوانمش از درد تو کان بلا زاهد…

ادامه مطلب

ای آتش سودای توأم سوخته چون عود

ای آتش سودای توأم سوخته چون عود کس را نه بر آید ز تمنای تو مقصود خوبان جهان جمله گدایند و تو سلطان شاهانه زمان…

ادامه مطلب

آنجا که وصف گیری آن دلربا کنند

آنجا که وصف گیری آن دلربا کنند از مشک اگر کنند حدیثی خطا کنند گر کام اوست ریختن خون عاشقان آن به که کامش از…

ادامه مطلب

آن چه رویست که حسن همه عالم با اوست

آن چه رویست که حسن همه عالم با اوست دل در آن کوی نه تنهاست که جان هم با اوست دم عیسی که به رنجور…

ادامه مطلب

اگر من از عشق آن دو رخ میرم

اگر من از عشق آن دو رخ میرم ای گل روضه دامنت گیرم کاشی سازند از گلم مرغی با کمان ابرونی زند تیرم دیدم آن…

ادامه مطلب

از کوی دوست دوش نسیمی به من رسید

از کوی دوست دوش نسیمی به من رسید کز لطف او رمیده روانم به تن رسید جانم فدای باد که از یک نسیم او صد…

ادامه مطلب

از برگ گل که نسیم عبیر می‌آید

از برگ گل که نسیم عبیر می‌آید نسیم اوست از آن دل‌پذیر می‌آید حدیث کوثرم از یاد می‌رود به بهشت چو نقش روی و لبش…

ادامه مطلب

زاهد از روی تو تا چند مرا توبه دهد

زاهد از روی تو تا چند مرا توبه دهد گو دعا کن که خدایش ز ریا توبه دهد گفته ای بردر منه بس کن ازین…

ادامه مطلب

وصل بتان خانه براندازم آرزوست

وصل بتان خانه براندازم آرزوست ساقی بیا که باده و دمسازم آرزوست چنگ خمیده قامت بسیار گو کجاست کان پیر خشک مغز تر آوازم آرزوست…

ادامه مطلب

هزار سرو که در حد اعتدال برآید

هزار سرو که در حد اعتدال برآید به قامتت نرسد گر هزار سال برآید شی میان گلستان ز چهره پرده برافکن که به فرو روده…

ادامه مطلب

هر گل که ز خاک من بروید

هر گل که ز خاک من بروید عاشق شود آنکه آن ببوید در دامن دوست خواهد آویخت خاری که ز تربتم بروید معشوق شهید عشق…

ادامه مطلب

هدایه خواندی و هیچت هدایتی نرسید

هدایه خواندی و هیچت هدایتی نرسید عناه کشید و زآن سو عنایتی نرسید از خوان علم که پر نقل حکمت است ترا برون ز نقل…

ادامه مطلب

نوبهاران ز گلم بوی تو خوش می آید

نوبهاران ز گلم بوی تو خوش می آید همه را باغ و مرا روی تو خوش می آید همچو نرگس ننهم چشم به سرو لب…

ادامه مطلب

نام مَه بردم شبی روی توام آمد به یاد

نام مَه بردم شبی روی توام آمد به یاد در دل شب حلقهٔ موی توام آمد به یاد در نماز عشق پیش قبله رخسار تو…

ادامه مطلب

مه نامهربان من وفاداری نمیداند

مه نامهربان من وفاداری نمیداند بر اهل دل به جز ظلم وستمکاری نمی داند چو دادم دل بدست او به پای محنت افکندش چه دانستم…

ادامه مطلب

من ز غمت خرم و به یاد تو شادم

من ز غمت خرم و به یاد تو شادم درد تو دارم که هیچ درد مبادم تا ورق روی تو مطالعه کردم هرچه بخواندم همه…

ادامه مطلب

مقام عشق تو هر چند منزل خطر است

مقام عشق تو هر چند منزل خطر است فدای بکر مویت گرم هزار سر است چه حالت است که بردیم گنج و رنج نبود بگوی…

ادامه مطلب

مرا که روی تو بینم چه حاجت است

مرا که روی تو بینم چه حاجت است که کسی نظر نکند با وجود گل به گیاه به ماه اگر ز حسن رخت بافتی نشان…

ادامه مطلب

مرا با زلف او گر دسترس نیست

مرا با زلف او گر دسترس نیست همین سودا که در سر هست پس نیست عنان دولت از اول . بیفتاد به دست ناکسان در…

ادامه مطلب

ما را هوس مسجد و سجاده نباشد

ما را هوس مسجد و سجاده نباشد مستی صفت مردم آزاده نباشد و از ساده دلی پیر ملامتگر ما را ذوق می رنگین و رخ…

ادامه مطلب

ما چو قطع نظر از روی نکو نتوانیم

ما چو قطع نظر از روی نکو نتوانیم دل به بیهوده بدگوی چرا رنجانیم محرمی کو که به صاحب غرض از ما گوید که دگر…

ادامه مطلب

لبت را هر که چون شگر مزیده است

لبت را هر که چون شگر مزیده است یقین میدان که عمرش پر مزید است نه بیند تلخی جان کندن آن کس که لعل جانفزایت…

ادامه مطلب

گل رخسار ترا وقت تماشاست هنوز

گل رخسار ترا وقت تماشاست هنوز نرگس مست تو منظور نظرهاست هنوز نقشبند رخت از غایت حیرانی خویش به تمامی مه روی تو نیار است…

ادامه مطلب

گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد

گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد زهی با بسته سودا که از سر باخبر باشد کسی کز قامت جانان به طوبی سر فرود…

ادامه مطلب

گر قد همچو سروش در بر توان گرفتن

گر قد همچو سروش در بر توان گرفتن عمر گذشته دیگر از سر توان گرفتن گویند دل ز جانان بر گیر حاش لله هرگز چگونه…

ادامه مطلب

گر دل ز دسته زلف تو افغان کشیده بود

گر دل ز دسته زلف تو افغان کشیده بود عیش مکن به ناله که کژدم گزیده بود هر نیش غم که خورد دل خسته آن…

ادامه مطلب

گر به جستن یافت گشتی یار ما

گر به جستن یافت گشتی یار ما غیر جویایی نبودی کار ما گر شدی دیدار او دیدن به خواب خواب جستی دیده بیدار ما گر…

ادامه مطلب

کعبه کویش مراد است این دل آواره را

کعبه کویش مراد است این دل آواره را با مراد دل رسان یا رب من بیچاره را دل در آن کو رفت و شد آواره…

ادامه مطلب

قلم صحیفة شوق ار هزار باره نویسد

قلم صحیفة شوق ار هزار باره نویسد هزار عذر ز تقصیر بر کناره نویسد فتند ز رقت کاغذ به گریه خامه کاتب به نامه درد…

ادامه مطلب

غارت چشم تو ما را مفلس و بیچاره ساخت

غارت چشم تو ما را مفلس و بیچاره ساخت مؤمنانرا کافری از خان و مان آواره ساخت از لب شیرین تراش بوس کردی کوه کن…

ادامه مطلب

عشق تو داغ بندگی باز کشیده بر دلم

عشق تو داغ بندگی باز کشیده بر دلم نام و نشان مقبلی شد به غم تو حاصلم پیش دو دیده قدر من بین که میان…

ادامه مطلب

عاشقان دردش طلب دارم مرا همدرد کیست

عاشقان دردش طلب دارم مرا همدرد کیست آنکه دارد در غم او جان غم پرورد کیست ای که گرم و سرد عالم هر دو نیکو…

ادامه مطلب

طبیب شهر چه نقدی میدهد ما را

طبیب شهر چه نقدی میدهد ما را که کس نیافت به حکمت علاج سودا را ز خاک پات گرم شتر به تیغ بردارند نهم مرو…

ادامه مطلب

شبی کز آتش عشق تو جانم سوختن گیرد

شبی کز آتش عشق تو جانم سوختن گیرد چراغ دولتم آنشب ز سر افروختن گیرد چو زلفت بایدش عمر دراز و رشته زآن افزون گر…

ادامه مطلب

سوختی ای مرهم جانها درون ریش من

سوختی ای مرهم جانها درون ریش من آنشی بنشان دمی یعنی نشین در پیش من شاکرم زانعام مخدومی که گفتی با رقیب بیشتر در بخش…

ادامه مطلب

سر ما را نرسد اینکه به پای تو رسد

سر ما را نرسد اینکه به پای تو رسد گر رسد دیده بروی تو برای تو رسد بر دل و جان چو غم و درد…

ادامه مطلب

زهی چو کعبه ترا صد هزار سر بر در

زهی چو کعبه ترا صد هزار سر بر در ندیده از مژه سیل بار ما تر تر نگفته نام لب ناز کت به جز جان…

ادامه مطلب

روی تو به جز آینه دیدن که تواند

روی تو به جز آینه دیدن که تواند زلف تو به جز شانه کشیدن که تواند قند دهنت شربت خاصی که ز لب سخت دیدن…

ادامه مطلب

رخ تو نور به ماه تمام می‌بخشد

رخ تو نور به ماه تمام می‌بخشد چو خلعتی که شهی با غلام می‌بخشد مرا که کشته مجرم ز لب پیام رسان که باز عمر…

ادامه مطلب

دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین بود

دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین بود غمخانه درویش به از خلد برین بود هم دولت سلطانی و هم پایه شاهی در بارگه عشرت ما…

ادامه مطلب

دوش آرزونی شکسته بودم

دوش آرزونی شکسته بودم با زلف کجش نشسته بودم پیوند به آن طناب کرده از رشته جان گسسته بودم دست من و زلف یار حاشا…

ادامه مطلب