غزلیات کمال خجندی
از سودای سر زلف چو زنجیر
از سودای سر زلف چو زنجیر شدم دیوانه من مجنون چه تدبیر مریدی قدر این معنی بداند که روزی کرده باشد خدمت پیر از آن…
آتش دوری دل ما بر نتابد بیش ازین
آتش دوری دل ما بر نتابد بیش ازین داغ هجران جان تنها برنتابد بیش ازین تن که چون مونی شد از غم چنده بنمایم بدوست…
ز نشاط و عیش بادا لب تو همیشه خندان
ز نشاط و عیش بادا لب تو همیشه خندان شکرست آن نه لبها گهرست آن نه دندان به دهان تنگ فرما که ز حقه مرهمی…
هیچ آن دهان شیرین کس را عیان نباشد
هیچ آن دهان شیرین کس را عیان نباشد تو کوزه نباتی زانت دهان نباشد گیرم که سازم از نوه همچون قلم زبانی نام لب تو…
هر نیر که بر سینه ام آن فتنه گر انداخت
هر نیر که بر سینه ام آن فتنه گر انداخت دل شهل گرفت آن همه چون بر سپر انداخت دلخته نشد عاشق از آن نیر…
هر کجا ذکری از آن ابروی پرخم می رود
هر کجا ذکری از آن ابروی پرخم می رود گر رود آنجا حدیث ماه نو کم می رود گوئیا مور سلیمان است خط گرد لبش…
نیست بازی با رخ او عشق پنهان باختن
نیست بازی با رخ او عشق پنهان باختن با چنان رخ غایبانه نیست آسان باختن جان بسی در باخت عاشق تا به آن رخ عشق…
ندانم کی به دام من در افتی
ندانم کی به دام من در افتی چه خوش صیدی چه خوش باشد گر افتی اگر صد بارم افتی چون لطیفه در آن فکرم که…
می برند از تو جفا بی سرو سامانی چند
می برند از تو جفا بی سرو سامانی چند چند ریزی به خطا خون مسلمانی چند کشور حس بتان کرد پریشان سر زلف که نخوردند…
من همچو گردم در رهت زآن رو طلبکار توام
من همچو گردم در رهت زآن رو طلبکار توام مهر تو دارم ذره سان وز جان هوادار توام بشنو که با یوسف چه گفت آن…
من بر سر آن کر بچه کارم همه دانند
من بر سر آن کر بچه کارم همه دانند در سر هوس روی که دارم همه دانند رانی چو سگم از در و گونی که…
مرو مایل به قد تست چه حاجت به دلیل
مرو مایل به قد تست چه حاجت به دلیل همه دانند که الجنس الی الجنس یمیل آن خط سبز و لب لعل کزان سیری نیست…
مرا دلیست که از بار بار میطلبد
مرا دلیست که از بار بار میطلبد بسوز سینه انگار بار می طلبد مرا دلیست که گر مست باشد و هوشیار زمست خواه ز هشیار…
مائیم دل و دین به تو در باخته ای چند
مائیم دل و دین به تو در باخته ای چند دور از در تو خانه برانداختهای چند ای دانه دز فیمت خود دان و میامیز…
ما را بپای بوسی تو گر دسترس بود
ما را بپای بوسی تو گر دسترس بود در دولت غم تو همین پایه پس بود در سر هوای تست مرا بهترین هوس باقی هر…
ما باز دل نهادیم بر جور دلستانان
ما باز دل نهادیم بر جور دلستانان ما را به ما گذارید باران و مهربانان از بیم بد زبانان بردن نمی توانیم الا به زیر…
گو خلق بدانید که دلدار من این است
گو خلق بدانید که دلدار من این است معشوق ستمکار جفاکاره من این است محبوب من و جان من و همنفس من خویش من و…
گفتم ملکی یا بشری؟ گفت که هر دو
گفتم ملکی یا بشری؟ گفت که هر دو کان نمکی یا شکری؟ گفت که هر دو گفتم به لطافت گلی ای سرو قباپوش یا نیشکر…
گر مرا از نظر انداختی این هم نظری است
گر مرا از نظر انداختی این هم نظری است هر جفائی که رسد از تو وفای دگری است دل مجروح مرا هست برآن تیر گرفت…
گر زلف دراز فکنی از طرف بناگوش
گر زلف دراز فکنی از طرف بناگوش بسیار سر افتد به قدم های تو از دوش هر گاه که به وصغ دو رخ خوب تو…
گر تو سر خواهی ز من سر با تو ببارم به چشم
گر تو سر خواهی ز من سر با تو ببارم به چشم سر چه باشد هرچه دارم در نظر آرم به چشم گفته بردار از…
گر بر در او سودمی رخسار گرد آلود را
گر بر در او سودمی رخسار گرد آلود را آسوده خاطر کردمی این جان غم فرسود را خاکی که نعلین تو سود از دیده دارم…
کدام دل که ز عشق تو پای در گل نیست
کدام دل که ز عشق تو پای در گل نیست چه جور کز تو بر آشفتگان بیدل نیست بفرقت توام از زندگی ملال گرفت که…
غمت دارم مرا شادی همین است
غمت دارم مرا شادی همین است از بختم جای آزادی همین است ز بیدادت خراب آباد شد دل درین ویرانه آبادی همین است دگر بیداد…
عمریست کز دیار تو محروم مانده ایم
عمریست کز دیار تو محروم مانده ایم وز شوق نامهای تو سطری نخوانده ایم تا دامنت بدست ارادت گرفته ایم دامن ز هر چه غیر…
عاشقی و بی دلی بیدلبری
عاشقی و بی دلی بیدلبری این همه دارم غربی بر سری آب چشمه من که عین مردمیست ننگرد در حال من گر ننگری این همه…
طریق عشق میورزی رها کن دین و دنیا را
طریق عشق میورزی رها کن دین و دنیا را خلاص خویش میجوئی مجو ناموس و دعوا را به نور عقل نتوان رفت راه عشق ای…
شیرین لبی شکر دهنی سرو قامتی
شیرین لبی شکر دهنی سرو قامتی کونه کنم حدیث بخوبی نباتی گر من در آب و آتشم از چشم و دل خوشم کاندر میان هر…
شانه زد باد زلف یار مرا
شانه زد باد زلف یار مرا اصلح الله شانه ابدا گر خدا راست آرد آید باز سرو طوبی خرام ما بر ما دل چو پیراهن…
سرو پیش قد و بالای تو دیدم پست است
سرو پیش قد و بالای تو دیدم پست است عقد زلف تو به انگشت گرفتم شست است عندلیبی که قدت دید و سر سرو گزید…
ساقی لب تو این کرم از من دریغ داشت
ساقی لب تو این کرم از من دریغ داشت میها که داشت یک دو دم از من دریغ داشت بنمود صد گرم به حریفان هزار…
ز ابرویت به محراب نیازم
ز ابرویت به محراب نیازم سر زلفت برد عقل نمازم نظر کج بأختی گفتی به آن زلف دو رخ دارد چگونه کج نبازم سر زلفت…
رفتی ز برم عاقبت ای شوخ جفا کیش
رفتی ز برم عاقبت ای شوخ جفا کیش از دیده برفتی و نرفتی ز دل ریش در هجر تو چندانکه بدیدیم ز گریه جز اشک…
را که هست ز ساعد در آستین پرسیم
را که هست ز ساعد در آستین پرسیم به پول کهنه نیرزند مفلسان قدیم در بنیم نشانم من غریب ز چشم ترحمی نکنی هیچ پر…
دوش با خود ترانه میگفتم
دوش با خود ترانه میگفتم غزل عاشقانه میگفتم جام بر کف حکایت لب بار به شراب مغانه میگفتم شیم از زلف او چو بود دراز…
دلم ترسد در آن زلف خمیده
دلم ترسد در آن زلف خمیده شب است آری و سرهای بریده اگر گل عندلیبانرا نکشته است چه خونست این بر آن دامان چکیده برخه…
دل من طلبکار بار است و بس
دل من طلبکار بار است و بس ازین دل همینم به کار است و بس شدم خاک و نگذشته بر من چو باد ازو بر…
دل غمدیده شکایت ز غم او نکند
دل غمدیده شکایت ز غم او نکند طالب درد فغان از الم او نکند کیست در خور که رسد دوست بفریاد دلش آنکه فریاد ز…
دل در طلبت حیات جان یافت
دل در طلبت حیات جان یافت جان از تو بقای جاودان یافت گم کرده نام و ننگ و هستی تاجست ز نو نشان نشان یافت…
دل از آن غمزه بسی شاکر و بس خشنودست
دل از آن غمزه بسی شاکر و بس خشنودست کرد که به خون ریختن بنده کرم فرمودست کشته عشق رخ اوست گل رنگین نیز دامنش…
درد تو به از دواست ای دوست
درد تو به از دواست ای دوست اندوه تو جانفزاست ای دوست دریوزه گر در تو از تو جز درد و بلا نخواست ای دوست…
دال زلف و الف قامت و بیم دهنش
دال زلف و الف قامت و بیم دهنش هرسه دامند و بدان صید جهانی چو منش نتوانست نبا را ز میانش پوشید آن قبا بود…
خواهم که کنم بار دگر در تو نظاره
خواهم که کنم بار دگر در تو نظاره عمریست که دارم هوس عمر دوباره نر گفتی دل رشت به دوا چاره بسازم صد پاره شده…
خاک راه تر از آن روز که آمد به نظر
خاک راه تر از آن روز که آمد به نظر خواب در چشم من خسته نیاید دیگر تونیا روشنی دیده اگر داشت چرا دید آن…
چو زلف تو بود از تکبر دوتا
چو زلف تو بود از تکبر دوتا به بادی بیفتاد مسکین ز پا گشودن ز زلفت گره مشکل است درین شیوه مو میشکافد صبا بکش…
چه خوش است از تو بوس بخوشی نیاز کردن
چه خوش است از تو بوس بخوشی نیاز کردن زلب تو وعده دادن پس وعده ناز کردن من دل سیه چو خالت نکنم شکیب از…
چشم شوخ و دل سنگین بر سیمین داری
چشم شوخ و دل سنگین بر سیمین داری خال مشکین رخ رنگین لب شیرین داری تو چه دانی ز من و حال من ای شمع…
جهانی پر ز مقصود است راهی روشن و پیدا
جهانی پر ز مقصود است راهی روشن و پیدا دریغا تشنه لب خواهیم مردن بر لب دریا کسی کز طلعت خورشید جز گرمی نمی بیند…
ترکمن مه بود بترکی آی
ترکمن مه بود بترکی آی خوش بود یکشبی به پیش من آی دیده مه که چون رود بر بام نو مهی هم به بام دیده…
تا رفتی از برم شده ام زار و ناتوان
تا رفتی از برم شده ام زار و ناتوان بازآ که دل شود ز وصال تو شادمان از در درا ز لطف که میباشدم همی…