ما به فریاد آمدیم از ناله شبهای خویش

ما به فریاد آمدیم از ناله شبهای خویش پرسشی میکنز رنجوران شب پیمای خویش با همه خندان لبی بر من بگرید شمع جمع گر برو…

ادامه مطلب

لب ار اینست و گفتار این شکر باری چه می گوید

لب ار اینست و گفتار این شکر باری چه می گوید اگر خورشید رخساره این قمر باری چه می گوید بعد دقت شناسی عقل نتوانست…

ادامه مطلب

گفتی از آن ماست دلت جان از آن کیست

گفتی از آن ماست دلت جان از آن کیست اینجا نگر که داغ که آنجا نشان کیست تن خاک شد بر آن در و هرگز…

ادامه مطلب

گر یار مرا با من مسکین نظری نیست

گر یار مرا با من مسکین نظری نیست ما را گله از بخت خود است از دگری نیست اندیشه ز سر نیست که شد در…

ادامه مطلب

گر قصد خون ماست پس از دل ربودنت

گر قصد خون ماست پس از دل ربودنت میباید آن رخ از پس برقع نمودنت بیرون مشر ز دیده که با آن جمال و زیب…

ادامه مطلب

گر جانب محب نظری با حبیب هست

گر جانب محب نظری با حبیب هست غم نیست گر هزار هزارش رقیب هست با کس مگو که چاره کنند درد عشق را ای خواجه…

ادامه مطلب

گر بری دست به آئینه و در خود نگری

گر بری دست به آئینه و در خود نگری ببری دست ز عشاق به صاحب نظری ننگری دود درونها که به بالا ز تو رفت…

ادامه مطلب

کسی که دوست ندارد ز جان ندارد حظ

کسی که دوست ندارد ز جان ندارد حظ که جسم دور ز جان از جهان ندارد حظ حظر چو کوثر است به خلد آب خضر…

ادامه مطلب

قراری کرده ام با خود که چون در پیش بار افتم

قراری کرده ام با خود که چون در پیش بار افتم به خاک پای او بی خود بغلطم بی قرار افتم مرا گویند چون بینی…

ادامه مطلب

عنبرست آن دام دل یا مشک ناب

عنبرست آن دام دل یا مشک ناب یا ز سنبل پر گل سوری نقاب یا ز شعر سبز بر به سایبان یا حریر ست آن…

ادامه مطلب

عشق حالیست که جبریل بر آن نیست امین

عشق حالیست که جبریل بر آن نیست امین صاحب حال شناسد سخن اهل یقین جرعه بر سر خاک از می عشق افشاندند عرش و کرسی…

ادامه مطلب

عاشق کیست دلم باز نخواهم گفتن

عاشق کیست دلم باز نخواهم گفتن سر مونی بکس این راز نخواهم گفتن وصف آن روی کز آسیب نظرهاست نهان پیش رندان نظر باز نخواهم…

ادامه مطلب

صد جان ز لبت بوام گیرم

صد جان ز لبت بوام گیرم تا پیش تو دم بدم بمیرم چندانکه بخویش میکنم فکر جز فکر تو نیست در ضمیرم ای دوست که…

ادامه مطلب

شبت خوش باد ای باد سحرگاه

شبت خوش باد ای باد سحرگاه که آوردی هوای زلف آن ماه چه سود از ناله شبها که جانان ز حال دردمندان نیست آگاه در…

ادامه مطلب

سرو می ماند به قد یار من

سرو می ماند به قد یار من ز خاک پای سرو از آن رو شد چمن می کنند از لطف خود با تو حدیث غنچه…

ادامه مطلب

سر بر در توأم بنگر سربلندیم

سر بر در توأم بنگر سربلندیم ای من سگ تو عفو کن این خود پسندیم گر هندوی دو چشم تو برکش ز غمزه تیغ من…

ادامه مطلب

زلفت که بر سمن گرهی عنبرین زند

زلفت که بر سمن گرهی عنبرین زند توقیع حسن بر ورق یاسمین زند مهریست نقش خاتم دولت که آفتاب آنرا ز مهر عارضی نو بر…

ادامه مطلب

روز نشاطست و عیش باده بیارید و جام

روز نشاطست و عیش باده بیارید و جام زآنکه به جان آمدم در غم ناموس و نام هست مرا آرزو یک دو مراد از جهان…

ادامه مطلب

رحمت آری و کنی چاره این درد نهانم

رحمت آری و کنی چاره این درد نهانم گر بدانی که ز هجر تو چسان میگذرانم چند در کوی تو بربوی تو برخاک نشینم آتش…

ادامه مطلب

دوش رسیدم به گوش از لب جانان خطاب

دوش رسیدم به گوش از لب جانان خطاب ای دل اگر عاشقی دیده بپوشان ز خواب پیش خیالت که هیچ دور مباد از نظر خواب…

ادامه مطلب

دلی دارم ز چشمت ناتوان‌تر

دلی دارم ز چشمت ناتوان‌تر وجودی از دهانت بی‌نشان‌تر چو اشکم در کنار ای در سیراب اگر آنی شپی باری روان‌تر رقیبت مهربانی‌ها نماید ولی…

ادامه مطلب

دل می کنی جراحت و مرهم نمیدهی

دل می کنی جراحت و مرهم نمیدهی عیسی دمی و آب به آدم نمیدهی داروی جان ز حقه لبهات میدهد با جان خسته چاشنی هم…

ادامه مطلب

دل که سودای تو می پخت کبابش کردی

دل که سودای تو می پخت کبابش کردی بود غمخانه دیرینه خرابش کردی دیده کز گریه بسیار تهی گشت ز اشک از لب و عارض…

ادامه مطلب

دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید

دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید شربت خاصی از آن دارالشفا دارد امید هر کسی دارد از آن حضرت تمنای عطا مفلس عشق تو…

ادامه مطلب

دگر باره تیغ جفا بر کشیدی

دگر باره تیغ جفا بر کشیدی ز باران دیرینه باری بریدی به قتل محبان شدی باز رنجه بنابادت ای دوست زحمت کشیدی من از حسرتت…

ادامه مطلب

در غم دلدار کس را این دل انگاری مباد

در غم دلدار کس را این دل انگاری مباد هیچ عاشق را ز یاری درد بی باری مباد ناز های و هوی مستان زاهدان در…

ادامه مطلب

در پای تو تنها به سر ماست فتاده

در پای تو تنها به سر ماست فتاده خلقیست به آن خاک قدم روی نهاده از بیم رقیب تو کزین در همه را راند خون…

ادامه مطلب

خیال چشم و ابرویت شبی در خواب می‌دیدم

خیال چشم و ابرویت شبی در خواب می‌دیدم تو گویی جادوان مست در محراب می‌دیدم ز دست چشم و دل آن دم تن غم‌دیدهٔ خود…

ادامه مطلب

خبری یافتم از یار مپرسید ز من

خبری یافتم از یار مپرسید ز من تا نیارید بر من خبر دار و رسن خبر دار و رسن رابت منصور بود خبر رایت و…

ادامه مطلب

چو گل به لطف نو زد ان نازک اندامی

چو گل به لطف نو زد ان نازک اندامی درید پیرهن نیکوئی به بد نامی دلم بشام سر زلف نست و میترسم که باز بشکنی…

ادامه مطلب

چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را

چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را که ازو بهم برآری همه وقت حلقه ها را به دوصد ادب برآن در چو خطاست…

ادامه مطلب

چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد

چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد طاق ابرویت شکست گوشه محراب داد گر جفا اینست کز زلف تو بر من میرود عاقبت پیش…

ادامه مطلب

چرا رنجید یار از من گناه خود نمی دانم

چرا رنجید یار از من گناه خود نمی دانم چگونه پاک سازم باز راه خود نمی دانم اگر ند گریز افتد مرا از جور چشم…

ادامه مطلب

تو چشم آنکه حق بینی نداری

تو چشم آنکه حق بینی نداری وگر نه هرچه بینی حق شماری مکن بب غریق ای زاهد خشک کزین دریا تو چون خس در کناری…

ادامه مطلب

ترا با من سر باری نماندست

ترا با من سر باری نماندست سر مهر و وفاداری نماندست مرا امروز با تو خاطری نیز که بی موجب بیازاری نماندست ندانم با که…

ادامه مطلب

په جویست آن روان در فر شیرین

په جویست آن روان در فر شیرین که پرسد دیر دیر از یار دیرین جگر خون گشت مسکین آهوانرا بخوان بر بولهب تبت نه یاسین…

ادامه مطلب

بی درد دلی لذت درمان نتوان یافت

بی درد دلی لذت درمان نتوان یافت تاجان ندهی صحبت جانان نتوان یافت هر دل نبود جای غم عشق تو کان غم گنجیست که جز…

ادامه مطلب

به مسجد هفته از تو کجا یک سجده لایق

به مسجد هفته از تو کجا یک سجده لایق که در آدینه ای زاهد به شش روز دگر فاسق له فی کل موجود علامات و…

ادامه مطلب

به باران کهن یاری نکردی

به باران کهن یاری نکردی جفا کردی وفاداری نکردی خورم گفتی غم تو تو بزی شاد مرا غم کشت و غمخواری نکردی دلم پیوسته میداری…

ادامه مطلب

بسی درد از غم عشقت کشیدم

بسی درد از غم عشقت کشیدم ز بی دردی بتر دردی ندیدم یکایک درد من درمان پذیرفت از آن دم کز تواین شربت چشیدم به…

ادامه مطلب

بر افشان زلف تا دل را شب محنت به روز آید

بر افشان زلف تا دل را شب محنت به روز آید برافکن پرده تا جان را سعادت روی بنماید به رویت نسبتی کردیم روی ماه…

ادامه مطلب

باز خود را چو گل تازه بر آراسته ای

باز خود را چو گل تازه بر آراسته ای باغ رخسار بگلهای نر آراسته ای خلق بر یکدگر افتاده ز نظاره تو که دو رخ…

ادامه مطلب

بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است

بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است شور او در سرو سوز غم او در جان است گر برآید به کله ماه فلک آن اینست…

ادامه مطلب

با تو از دل نشانه یافته‌ام

با تو از دل نشانه یافته‌ام خبر از دزد خانه یافته‌ام هرچه گم شد مرا گمان بر تست جویمت چون بهانه یافته‌ام تا شدم گم…

ادامه مطلب

ای نبات قد سبزت شکرستان همه

ای نبات قد سبزت شکرستان همه قد شمشادوشت سرو خرامان همه رونق کفر بیفزاید از آن روی که برد فر خال سیهت رونق بازار همه…

ادامه مطلب

ای عادت قدیمت دلهای ما شکستن

ای عادت قدیمت دلهای ما شکستن بر خود درست کردی عهد و وفا شکستن ترسم که پای نازک آزرده سازی از دل این آبگینه ناکی…

ادامه مطلب

ای دهان تو قند و لب همه می

ای دهان تو قند و لب همه می قند پیش لب تو لیس بشی تیر از آن قد نهاده سر بگریز بیشکر دور نیست ناله…

ادامه مطلب

ای حریم کعبه دل کوی تو

ای حریم کعبه دل کوی تو قبلفندان مقبل روی تو گوشه گیران کرده در محرابها همچو چشمت مستی از ابروی تو پارسا چندین نگبر در…

ادامه مطلب

آنها که لب چون شکرستان نو پابند

آنها که لب چون شکرستان نو پابند آن نقل همان در خور دندان نو پابند زیر قدمت خاک شده جان عزیزست هر گرد که بر…

ادامه مطلب

آن شوخه به ما جز سر بیداد ندارد

آن شوخه به ما جز سر بیداد ندارد با وعده دل غمزده شاد ندارد کرد از من دل شیفت آن عهد شکن باز آن گونه…

ادامه مطلب