جان و لبش از صبح ازل همنفسانند

جان و لبش از صبح ازل همنفسانند غافل ز نفسهای چنین هیچ کسانند گره لب از بی سببی نیست بسی خال آنجا شکری هست که…

ادامه مطلب

ترا در کوی جانان خانه ای هست

ترا در کوی جانان خانه ای هست به هر کوئی چو من دیوانه ای هست بزن چوبش که دزدست آن سر زلف بدست ار نیست…

ادامه مطلب

تا خانه دل جای نمنای تو کردیم

تا خانه دل جای نمنای تو کردیم در خانه چراغ از رخ زیبای تو کردیم شوریده سری جمله گرفتیم بگردن آنگه چو سر زلف تو…

ادامه مطلب

بیمار عشق جز لب او آرزو نکرد

بیمار عشق جز لب او آرزو نکرد این نوش دارو ار دگری جست و جو نکرد ریش دل تو گفت بمرهم نکو کنم دردا که…

ادامه مطلب

بی باد تو عشاق دل شاد نیابند

بی باد تو عشاق دل شاد نیابند بی بندگی از بند غم آزاد نیابند دیوانه دلانرا که کشد پای به زنجیر گر بوی سر زلف…

ادامه مطلب

به درد تو جز ناله همدم ندارم

به درد تو جز ناله همدم ندارم کسی را درین پرده محرم ندارم جفای جهان میکشد عاقل و من غمت دارم و از جهان غم…

ادامه مطلب

بگو بگوشه نشینان که رو براه کنید

بگو بگوشه نشینان که رو براه کنید زمال دست بدارید و نرک چاه کنید به یک مقام مباشید سالها ساکن نظر به منزلت مهر و…

ادامه مطلب

بر عزیزان غمزهٔ شوخ تو خواری می‌کند

بر عزیزان غمزهٔ شوخ تو خواری می‌کند غمزهٔ تو خواری و زلف تو باری می‌کند در ملاک عاشق بیچاره چشم و زلف تو این یکی…

ادامه مطلب

باز می بیخودی بروی تو خوردیم

باز می بیخودی بروی تو خوردیم از حرم و دیر عزم کوی نو کردیم خاک در دیر و کعبه چند نتوان بود و نوبت آن…

ادامه مطلب

بار سر می‌خواهد از من خواهم گردن نهاد

بار سر می‌خواهد از من خواهم گردن نهاد پیش او سر چیست باید دیده روشن نهاد بخت من می‌یافتی سر رشته گم کرده را گر…

ادامه مطلب

با عارض تو زلف دم از نقشه چین زند

با عارض تو زلف دم از نقشه چین زند بر آب حد کیست که نقشی چنین زند باید چو ساعد توز سیمش به آستین هر…

ادامه مطلب

این چه مجلس چه بهشت این چه مقام است اینجا

این چه مجلس چه بهشت این چه مقام است اینجا عمر باقی رخ ساقی لب جام است اینجا دولتی کز همه بگذشت ازین درنگذشت شادئی…

ادامه مطلب

ای گل روی ترا چون من بهر سو بلبلی

ای گل روی ترا چون من بهر سو بلبلی از تو دارد این مثل شهرت که شهری و گلی می کند در دور حسنت دل…

ادامه مطلب

ای روی دردمندان بر خاک آستانت

ای روی دردمندان بر خاک آستانت از آب و خاک زآن سو غوغای عاشقانت عرش‌آشیان همائی ما جمله سایه تو با این صفت چه دانند…

ادامه مطلب

ای خط مشکبار تو پیچیده گرد ماه

ای خط مشکبار تو پیچیده گرد ماه بر روی روز نقطه خالت شب سیاه رخسار توست حجت اقرار عاشقان هستت بر این سخن خط عنبرفشان…

ادامه مطلب

ای آیت حسن از رخ خوب تو مثالی

ای آیت حسن از رخ خوب تو مثالی از رنگ رخت دفتر گل نقش خیالی خوبان جهان حسن دل افروز و ملاحت دارند و لیکن…

ادامه مطلب

آنچه از خدای خواست دل بنده باز یافت

آنچه از خدای خواست دل بنده باز یافت خود را به چشم مست تو در عین ناز یافت از عشق خواه دولت باقی که در…

ادامه مطلب

آن دهان را بدو لب قند مکرر گفتم

آن دهان را بدو لب قند مکرر گفتم سخن مختصر خوب چو شگره گفتیم عارضت را که شد از خال و خط آلوده به مشک…

ادامه مطلب

اگر وظیفة دردت زمان زمان نرسد

اگر وظیفة دردت زمان زمان نرسد حلاونی بدل و لذتی به جان نرسد حلاوتی که نرا در چه زنخدان است هزار یوسف مصری به قعر…

ادامه مطلب

از لب او تاخیری بافتیم

از لب او تاخیری بافتیم آب حیات دگری یافتیم گرچه بجستن دهنش کس نیافت ما لب او را شکری یافتیم از پس چندین طلبه آن…

ادامه مطلب

از پیرهنت بویی آمد به گلستان‌ها

از پیرهنت بویی آمد به گلستان‌ها کردند پر از نکهت گل‌ها همه دامان‌ها با رشته همه چاکی شد دوخته وین طرفه کز رشته زلف تست…

ادامه مطلب

زاهد شهرم ز رندی می کند هر دم سؤال

زاهد شهرم ز رندی می کند هر دم سؤال ساقیا میده که در سر ندارد جز خیال نالهٔ دلسوز و آو خستگان بی درد نیست…

ادامه مطلب

ز مستی چشم او هرگز به حال ما نمی‌افتد

ز مستی چشم او هرگز به حال ما نمی‌افتد به هر جانی بیفتد مست و او قطعا نمی‌افتد چو خاک ره شوم زین پس من…

ادامه مطلب

هزار شکر که آن چشم پر خمارم کشت

هزار شکر که آن چشم پر خمارم کشت وگرنه حسرت آن خواست زار زارم کشت پر واجب است به هر گشتن توأم شکری هزار شکر…

ادامه مطلب

هر لحظه به غمزه دل ریشم چه خراشی

هر لحظه به غمزه دل ریشم چه خراشی چشم از نظرم پوشی و خون از مزه پاشی فرهاد شکایت ز دلی داشت نه از سنگ…

ادامه مطلب

هر شب که از تو سوخته آه بر کشد

هر شب که از تو سوخته آه بر کشد زآن أو داغها به رخ ماه برکشد زلف توأم چو دامن در پاکشان خویش گاهی به…

ادامه مطلب

نور چشمی بر صاحب‌نظری می‌آید

نور چشمی بر صاحب‌نظری می‌آید پیش یعقوب ز یوسف خبری می‌آید کره شیرین‌دهن ما خبر یار عزیز که ز مصر دگر اینک شکری می‌آید هر…

ادامه مطلب

ناوک غمزه چو هر سو به شتاب اندازی

ناوک غمزه چو هر سو به شتاب اندازی دل شتابد که سوی جان خراب اندازی گرم از پا نکند خال لبت سهل مگیر به مگس…

ادامه مطلب

مه طلعت ترا به تمامی غلام شد

مه طلعت ترا به تمامی غلام شد در مطلع سخن سخن ما تمام شد در آرزوی روی تو بگذشت روز عمر از چهره بر فروز…

ادامه مطلب

من ز مهرت هر سحر کز سوز دل دم می‌زنم

من ز مهرت هر سحر کز سوز دل دم می‌زنم آتش جان در تو و خشک دو عالم می‌زنم ای بت سنگین‌دل آخر سست‌پیمانی مکن…

ادامه مطلب

مکن بیم که شمشیر رقیب ما بران باشد

مکن بیم که شمشیر رقیب ما بران باشد می از کشتن نمیترسم رها کن تا بر آن باشد پر از جانهاست دامنهای زلف تو میفشانش…

ادامه مطلب

مرا گونی بمیر از من چه تقصیر

مرا گونی بمیر از من چه تقصیر ز چندان دلبری یک ناز کم گیر خوشا خلونگه زلفت به دستم خوش آید خلوت عشرت به زنجیر…

ادامه مطلب

مرا بی تو از دیده خون می رود

مرا بی تو از دیده خون می رود ز دل نیز صبر و سکون می رود دل من در آن کو زبیم بلا نمیرفت وقتی…

ادامه مطلب

ما رند و قلندر صفت و عاشق و مستیم

ما رند و قلندر صفت و عاشق و مستیم معذور توان داشت اگر توبه شکستیم با هیچ کسی کار نداریم درین ملک ما را بگذارید…

ادامه مطلب

ما خانه دل جای تمنای تو کردیم

ما خانه دل جای تمنای تو کردیم در خانه چراغ از رخ زیبای تو کردیم شوریده سری جمله گرفتیم به گردن او آنگه چو سر…

ادامه مطلب

لعل درخشان نگر غیرت یاقوت ناب

لعل درخشان نگر غیرت یاقوت ناب لاله سیراب بین پسته سنبل نقاب تا شود از زلف او حجت خوبی تمام خط مسلسل کشید بر ورق…

ادامه مطلب

گل و رخسار تو دارند به هم یکرنگی

گل و رخسار تو دارند به هم یکرنگی لب شیرین و دهانت به شکر هم تنگی به ملامت نشد از لوح دل آن نقطه خال…

ادامه مطلب

گرمه به زمین باشد آن زهره جبین باشد

گرمه به زمین باشد آن زهره جبین باشد دوری طلبد از ماه نیز چنین باشد نتوان طلب بوسی کرد از لب خندانش حلوا نتوان خوردن…

ادامه مطلب

گر کام خود از لبت بگیرم

گر کام خود از لبت بگیرم چون خضر به سالها نمیرم زآن دم که تو آمدی به خاطر فکر همه رفت از ضمیرم دارم ز…

ادامه مطلب

گر دل طلبی از من جان هم به تو در بازم

گر دل طلبی از من جان هم به تو در بازم وره دیده خون افشان آن نیز روان سازم در پای تو غلطیدن کاریست پسندیده…

ادامه مطلب

گر به من یار شوی ور نشوی

گر به من یار شوی ور نشوی تو همان باری و دیگر نشوی من به دیده نظری هم نکنم گر تو در دیده مصور نشوی…

ادامه مطلب

کنار آب و لب جویبار و گوشه باغ

کنار آب و لب جویبار و گوشه باغ خوش است با صنمی سرو قد به شرط فراغ نواخت ریختها در چمن مغنی آب ترانه های…

ادامه مطلب

کاش که سرو ناز ما از در ما در آمدی

کاش که سرو ناز ما از در ما در آمدی تا شب هجر کم شدی روز جفا سر آمدی خوش بود ار سحر گهی نزد…

ادامه مطلب

غبار خاک در او چو در خیال آرید

غبار خاک در او چو در خیال آرید به نور چشم خود آن نونیا میازارید گلی که در چمن آرد نسیم پیرهنش چو باد دامن…

ادامه مطلب

عشق تو سراسر همه سوز و همه دردست

عشق تو سراسر همه سوز و همه دردست رین شیوه به اندازه مردی است که مردست آنکس که درین صرف نکردست همه عمر بیچاره ندانم…

ادامه مطلب

عاشقان را جور و نازیار می باید کشید

عاشقان را جور و نازیار می باید کشید طعنه از دشمن جفا ز اغیار می باید کشید عشق گنج است و رقیبا اندر این ره…

ادامه مطلب

صوفی از رندان بپوشد می که در خلوت بنوشد

صوفی از رندان بپوشد می که در خلوت بنوشد شد کهن بالای خمها خرقه اش تا کی بپوشد دلق و سجاده نهاده دم بدم در…

ادامه مطلب

شبی نگذرد بر دوچشم اشک گلگون

شبی نگذرد بر دوچشم اشک گلگون که از دل بروما نیارده شبیخون گر آن مه پذیرد ز من ناله و آه از اینان متاعش فرستم…

ادامه مطلب

سؤال بوس که کردم مرا جواب فرست

سؤال بوس که کردم مرا جواب فرست اگر شکر نفرستی ز ب عتاب فرست پیام ده به من از لب که سوخت تشنه دلم کباب…

ادامه مطلب

سر که بر پای تو بنهادم از آن بردارم

سر که بر پای تو بنهادم از آن بردارم تا بدین جرم و خطا جان به غرامت آرم بعد ازین رخ بنهم بر کف پای…

ادامه مطلب