ما بساط نیکنامی باز طی خواهیم کرد

ما بساط نیکنامی باز طی خواهیم کرد خرقه و سجاده رهن نقل و می خواهیم کرد زهد و تقوی سر بسر این نام و این…

ادامه مطلب

گنه دیده گراینست که کردم نگهش

گنه دیده گراینست که کردم نگهش دل مینادشب و روز بجز در نگهش روی از ماه تمام ابروی او ماه نوست دیدمی هر دو اگر…

ادامه مطلب

گفتم شکرست آن به دهان گفت ترا چه

گفتم شکرست آن به دهان گفت ترا چه گفتم چه نمک‌هاست در آن گفت ترا چه گفتم دهن تنگ را در لب خاموش لطفی‌ست که…

ادامه مطلب

گر لذت خونریزی آن غمزه شناسی

گر لذت خونریزی آن غمزه شناسی از تیغ نترسی و ز کشتن نهراسی ای دل همه رفتند ز دلبر به شکایت صد شکر کزین درد…

ادامه مطلب

گر زلف خود به فتنه و شوخی رها کنی

گر زلف خود به فتنه و شوخی رها کنی سرهای ما کشان همه در زیر پا کنی گفتی نمایمت رخ و کامت ز لب دهم…

ادامه مطلب

گر تو دل ما سوختی از آتش دوری

گر تو دل ما سوختی از آتش دوری ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری هر چند که دور از تو چو فرهاد…

ادامه مطلب

گر آن به در زکاة حسن مسکین تر گدا جوید

گر آن به در زکاة حسن مسکین تر گدا جوید چو من گم گشت اویم بگوئیدش مرا جوید چو از صد مبل روشن کرد خاک…

ادامه مطلب

کدام ناز و تنعم به ذوق آن برسد

کدام ناز و تنعم به ذوق آن برسد که بوی بار به باران مهربان برسد دلی که بی در وصلش میان بحر غم است امیدوار…

ادامه مطلب

غم عشقت دل ما را همیشه شاد میدارد

غم عشقت دل ما را همیشه شاد میدارد چنین ملک خرابی را به ظلم آباد میدارد مده تعلیم خون ریزی به تاز آن چشم جادو…

ادامه مطلب

علم و تقوی سر به سر دعوی است معنی دیگر است

علم و تقوی سر به سر دعوی است معنی دیگر است مرد معنی دیگر و میدان دعوی دیگر است عاشق ار آمد به کویش دینی…

ادامه مطلب

عاشقم بر دلبری با کس چرا گویم که کیست

عاشقم بر دلبری با کس چرا گویم که کیست تو کهای باری رقیبا تا ترا گویم که کیست آنکه هوشم برد از تن نکهت پیراهنش…

ادامه مطلب

عاشق بی درد را بر در او بار نیست

عاشق بی درد را بر در او بار نیست محرم این بار گاه جز دل افگار نیست هست من خسته را پیش تو مردن هوس…

ادامه مطلب

شوخی از چشم تو عجب نبود

شوخی از چشم تو عجب نبود مردم مست را ادب نبود پیش رویت دو زلفت طرفه فناد از آنکه یک روز را در شب نبود…

ادامه مطلب

سیمین بدنی سرو قدی پسته دهانی

سیمین بدنی سرو قدی پسته دهانی هر وصف که آید به زبانم به از آنی آرام دلی دفع غمی مرهم دردی بار کهنی عمر نویی…

ادامه مطلب

سرو دیوانه شدست از هوسی بالایش

سرو دیوانه شدست از هوسی بالایش می رود آب که زنجیر نهد بر پایش داشت از آب چو گل آینه در پیش جمال آب شد…

ادامه مطلب

ساقی بیار شیشه می تا به هم خوریم

ساقی بیار شیشه می تا به هم خوریم کز چرخ شیشه باز جگر خون چو ساغریم کشتیست جام باده و غم بحر پر ز موج…

ادامه مطلب

رویت گل سیراب نگوییم چه گوییم

رویت گل سیراب نگوییم چه گوییم آن لب شکر ناب نگوییم چه گوییم آن زلف کمندافکن و رخسار و جبین را دزد و شب مهتاب…

ادامه مطلب

رفتم از دست من بی سر و پا را دریاب

رفتم از دست من بی سر و پا را دریاب پادشاهی ز سر لطف گدا را دریاب بی گل وصل دل آزرده شد از خار…

ادامه مطلب

رات اور دوسری باد گلریز شد و بر سر گل ژاله چکید

رات اور دوسری باد گلریز شد و بر سر گل ژاله چکید آب در جوی وز پیرامن جو سبزه دمید گل ز رخ پرده و…

ادامه مطلب

دوش از در میخانه بدیدیم حرم را

دوش از در میخانه بدیدیم حرم را می نوش و ببین قسمت میدان کرم را فرمان خرد بر دل هشیار نویسند حکمی نبود بر سر…

ادامه مطلب

دلم بدان که تو میخوانیش غلام خوش است

دلم بدان که تو میخوانیش غلام خوش است که نام بندگی اینها برای نام خوش است همیشه خواهم و پیوسته داغ بند گیت که پادشاهی…

ادامه مطلب

دل من بی تو دگر دیده بینا چه کند

دل من بی تو دگر دیده بینا چه کند دیده بی منظر خوب تو تماشا چه کند زان لبم می ندهد دل که نظر بر…

ادامه مطلب

دل قبله خود خاک سر کوی تو دانست

دل قبله خود خاک سر کوی تو دانست جان طاعت احسن هوس روی تو دانست محراب دو شد زاهد سجاده نشین را ز آن روز…

ادامه مطلب

دل ز باران کهن برداشتی

دل ز باران کهن برداشتی چیست چندین جنگ پیش از آشتی زنده ام پنداشتی در هجر خویش این چنینم کشتی پنداشتی گفتم از خاک رهم…

ادامه مطلب

درین زحمت که این نوبت من از ریش درون دارم

درین زحمت که این نوبت من از ریش درون دارم نه هشتم طاقت رفتن نه امکان سکون دارم درون خلوت خاطر توئی محرم تو میدانی…

ادامه مطلب

در عشق تو ترک سر چه باشد

در عشق تو ترک سر چه باشد از دوست عزیزتر چه باشد جان نیز اگر فرستم آنجا این تحفه مختصر چه باشد ای مردم چشم…

ادامه مطلب

دام دلهاست زلف دلبر ما

دام دلهاست زلف دلبر ما خوانمش دام ظله ابدا صید از آن دام زلف چو بجهد زآنکه دامی است پیچ پیچ و دوتا تا جدا…

ادامه مطلب

خواهم بر تو بردن تن را که شد خیالی

خواهم بر تو بردن تن را که شد خیالی باری برم خیالی چون نیستم وصالی ای باد کی گذارت ز آن سو مجال باشد بیماری…

ادامه مطلب

خاک پایت دوست دارد روی من

خاک پایت دوست دارد روی من نیست عیب ای دوستان حب الوطن خاک گشتم این سخن چندان رقیب در دهن داری که خاکت در دهن…

ادامه مطلب

چو در جان کرد و دل جا غمزه تو

چو در جان کرد و دل جا غمزه تو میان مردمش خواننده جادو به تیر تو شکاری را نظرهاست که بیند از قا سوی تو…

ادامه مطلب

چه خسته میکنی ای جان به غمزه خاطر مردم

چه خسته میکنی ای جان به غمزه خاطر مردم یکی نگر سوی غمدیدگان به چشم ترم شنیده ام که تو گفتی بد است حال فلامی…

ادامه مطلب

چشم شوخ نو هر کرا کشتست

چشم شوخ نو هر کرا کشتست اول از رشک آن مرا کشتست به شکر گفته اند دشمن کش دوستان را لبت چرا کشتست غم تو…

ادامه مطلب

جهان بخواب و دمی چشم من نیاساید

جهان بخواب و دمی چشم من نیاساید چو دل بجای نباشد چگونه خواب آید غلام نرگس دلربای خودم که کشته بیند و بخشایشی نفرماید چو…

ادامه مطلب

ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون

ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون ترک از ده رفت و سهم او نرفت از ده برون چون نهاد…

ادامه مطلب

تا رخت روشنی دیده نشد

تا رخت روشنی دیده نشد دیده را روشنی دیده نشد در نه پیچند بدر غم شب و روز تا برخ زلف تو پیچیده نشد در…

ادامه مطلب

پری به حسن و لطافت نداشت با همه حال

پری به حسن و لطافت نداشت با همه حال هر آنچه در رخ تست ای مه خجسته جمال نگار سرو قد گلعذار پسته دهن بت…

ادامه مطلب

بی توقف من از این شهر به در خواهم رفت

بی توقف من از این شهر به در خواهم رفت ر بی تردد ز پی بار به سر خواهم رفت بارها بار گران بر دل…

ادامه مطلب

به کوی عشق باشی شیرمردی

به کوی عشق باشی شیرمردی اگر باشد به رویت گرد دردی بروی مرد باشد گرد این درد نخواندی این مثل گردی و مردی خیالت گر…

ادامه مطلب

به با رخ تو خود را بوجه می ستای

به با رخ تو خود را بوجه می ستای این نام حسن بروی بر عکس می نماید د ای گل چه می گشانی پیش من…

ادامه مطلب

برخ قدر گل و گلزار بشکن

برخ قدر گل و گلزار بشکن سخن گو قند را بازار بشکن اگر خواهی شکسته مشک در چین ز زلف عنبرین یک تار بشکن بمژگان…

ادامه مطلب

بر آمد جان ز شوق آن دهانم

بر آمد جان ز شوق آن دهانم بر آوردی به هیچ ای دوست جانم گریبانم ز دست خود چه دوزی ه از دست تو بازش…

ادامه مطلب

باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد

باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد لطفی کن و تیری دگرم سوی دل انداز…

ادامه مطلب

با من درد کش سبو بدهید

با من درد کش سبو بدهید متنی بر سرم از و بنهید بار ساقیست ابها العشاق توبه گر بشکنید بی گنهید به عشق اگر دهند…

ادامه مطلب

اینچنین مشک در همه چین نیست

اینچنین مشک در همه چین نیست این همه عطر در ریاحین نیست این سخن شمه ای است ز آن سر زلف گرچه فکری درازتر زین…

ادامه مطلب

ای مرا در هجر رویت چشم تر چون سر سفید

ای مرا در هجر رویت چشم تر چون سر سفید شد ز شست و شوی اشکم جام ها در بر سفید از غم نادیدنت وز…

ادامه مطلب

ای زنگیان زلف ترا شاه چین غلام

ای زنگیان زلف ترا شاه چین غلام آئینه دار حاجب رویت به تمام شد روشنم که منزل سرو است جویبار کز چشم من نمی رود…

ادامه مطلب

ای خوش آن دم کز نو بونی با دل انگاران رسد

ای خوش آن دم کز نو بونی با دل انگاران رسد نکهت وصل مسیحا سوی بیماران رسد از ضیافت خانه درد تو دل نومید نیست…

ادامه مطلب

ای با لب شیرین سخنت تلخ فتاده

ای با لب شیرین سخنت تلخ فتاده شد در همه خلق از نمکت شور زیاده ابروت کمان بر من بیچاره کشیده چشمانت کمین بر دل…

ادامه مطلب

آنکه می خوانند مردم مردم چشم منش

آنکه می خوانند مردم مردم چشم منش چشم من روشن به روی اوست گفتم روشنش بر دل عاشق ز یک یک شیوه های چشم او…

ادامه مطلب

آن سرو که آمد بر ما از چمن کیست

آن سرو که آمد بر ما از چمن کیست وان غنچه که دلها شد ازو خون دهن کیست آن میوه که از باغ بهشت است…

ادامه مطلب