دلی دارم ز چشمت ناتوان‌تر

دلی دارم ز چشمت ناتوان‌تر وجودی از دهانت بی‌نشان‌تر چو اشکم در کنار ای در سیراب اگر آنی شپی باری روان‌تر رقیبت مهربانی‌ها نماید ولی…

ادامه مطلب

دل می کنی جراحت و مرهم نمیدهی

دل می کنی جراحت و مرهم نمیدهی عیسی دمی و آب به آدم نمیدهی داروی جان ز حقه لبهات میدهد با جان خسته چاشنی هم…

ادامه مطلب

دل که سودای تو می پخت کبابش کردی

دل که سودای تو می پخت کبابش کردی بود غمخانه دیرینه خرابش کردی دیده کز گریه بسیار تهی گشت ز اشک از لب و عارض…

ادامه مطلب

دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید

دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید شربت خاصی از آن دارالشفا دارد امید هر کسی دارد از آن حضرت تمنای عطا مفلس عشق تو…

ادامه مطلب

دگر باره تیغ جفا بر کشیدی

دگر باره تیغ جفا بر کشیدی ز باران دیرینه باری بریدی به قتل محبان شدی باز رنجه بنابادت ای دوست زحمت کشیدی من از حسرتت…

ادامه مطلب

در غم دلدار کس را این دل انگاری مباد

در غم دلدار کس را این دل انگاری مباد هیچ عاشق را ز یاری درد بی باری مباد ناز های و هوی مستان زاهدان در…

ادامه مطلب

در پای تو تنها به سر ماست فتاده

در پای تو تنها به سر ماست فتاده خلقیست به آن خاک قدم روی نهاده از بیم رقیب تو کزین در همه را راند خون…

ادامه مطلب

خیال چشم و ابرویت شبی در خواب می‌دیدم

خیال چشم و ابرویت شبی در خواب می‌دیدم تو گویی جادوان مست در محراب می‌دیدم ز دست چشم و دل آن دم تن غم‌دیدهٔ خود…

ادامه مطلب

خبری یافتم از یار مپرسید ز من

خبری یافتم از یار مپرسید ز من تا نیارید بر من خبر دار و رسن خبر دار و رسن رابت منصور بود خبر رایت و…

ادامه مطلب

چو گل به لطف نو زد ان نازک اندامی

چو گل به لطف نو زد ان نازک اندامی درید پیرهن نیکوئی به بد نامی دلم بشام سر زلف نست و میترسم که باز بشکنی…

ادامه مطلب

چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را

چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را که ازو بهم برآری همه وقت حلقه ها را به دوصد ادب برآن در چو خطاست…

ادامه مطلب

چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد

چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد طاق ابرویت شکست گوشه محراب داد گر جفا اینست کز زلف تو بر من میرود عاقبت پیش…

ادامه مطلب

چرا رنجید یار از من گناه خود نمی دانم

چرا رنجید یار از من گناه خود نمی دانم چگونه پاک سازم باز راه خود نمی دانم اگر ند گریز افتد مرا از جور چشم…

ادامه مطلب

تو چشم آنکه حق بینی نداری

تو چشم آنکه حق بینی نداری وگر نه هرچه بینی حق شماری مکن بب غریق ای زاهد خشک کزین دریا تو چون خس در کناری…

ادامه مطلب

ترا با من سر باری نماندست

ترا با من سر باری نماندست سر مهر و وفاداری نماندست مرا امروز با تو خاطری نیز که بی موجب بیازاری نماندست ندانم با که…

ادامه مطلب

په جویست آن روان در فر شیرین

په جویست آن روان در فر شیرین که پرسد دیر دیر از یار دیرین جگر خون گشت مسکین آهوانرا بخوان بر بولهب تبت نه یاسین…

ادامه مطلب

بی درد دلی لذت درمان نتوان یافت

بی درد دلی لذت درمان نتوان یافت تاجان ندهی صحبت جانان نتوان یافت هر دل نبود جای غم عشق تو کان غم گنجیست که جز…

ادامه مطلب

به مسجد هفته از تو کجا یک سجده لایق

به مسجد هفته از تو کجا یک سجده لایق که در آدینه ای زاهد به شش روز دگر فاسق له فی کل موجود علامات و…

ادامه مطلب

به باران کهن یاری نکردی

به باران کهن یاری نکردی جفا کردی وفاداری نکردی خورم گفتی غم تو تو بزی شاد مرا غم کشت و غمخواری نکردی دلم پیوسته میداری…

ادامه مطلب

بسی درد از غم عشقت کشیدم

بسی درد از غم عشقت کشیدم ز بی دردی بتر دردی ندیدم یکایک درد من درمان پذیرفت از آن دم کز تواین شربت چشیدم به…

ادامه مطلب

بر افشان زلف تا دل را شب محنت به روز آید

بر افشان زلف تا دل را شب محنت به روز آید برافکن پرده تا جان را سعادت روی بنماید به رویت نسبتی کردیم روی ماه…

ادامه مطلب

باز خود را چو گل تازه بر آراسته ای

باز خود را چو گل تازه بر آراسته ای باغ رخسار بگلهای نر آراسته ای خلق بر یکدگر افتاده ز نظاره تو که دو رخ…

ادامه مطلب

بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است

بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است شور او در سرو سوز غم او در جان است گر برآید به کله ماه فلک آن اینست…

ادامه مطلب

با تو از دل نشانه یافته‌ام

با تو از دل نشانه یافته‌ام خبر از دزد خانه یافته‌ام هرچه گم شد مرا گمان بر تست جویمت چون بهانه یافته‌ام تا شدم گم…

ادامه مطلب

ای نبات قد سبزت شکرستان همه

ای نبات قد سبزت شکرستان همه قد شمشادوشت سرو خرامان همه رونق کفر بیفزاید از آن روی که برد فر خال سیهت رونق بازار همه…

ادامه مطلب

ای عادت قدیمت دلهای ما شکستن

ای عادت قدیمت دلهای ما شکستن بر خود درست کردی عهد و وفا شکستن ترسم که پای نازک آزرده سازی از دل این آبگینه ناکی…

ادامه مطلب

ای دهان تو قند و لب همه می

ای دهان تو قند و لب همه می قند پیش لب تو لیس بشی تیر از آن قد نهاده سر بگریز بیشکر دور نیست ناله…

ادامه مطلب

ای حریم کعبه دل کوی تو

ای حریم کعبه دل کوی تو قبلفندان مقبل روی تو گوشه گیران کرده در محرابها همچو چشمت مستی از ابروی تو پارسا چندین نگبر در…

ادامه مطلب

آنها که لب چون شکرستان نو پابند

آنها که لب چون شکرستان نو پابند آن نقل همان در خور دندان نو پابند زیر قدمت خاک شده جان عزیزست هر گرد که بر…

ادامه مطلب

آن شوخه به ما جز سر بیداد ندارد

آن شوخه به ما جز سر بیداد ندارد با وعده دل غمزده شاد ندارد کرد از من دل شیفت آن عهد شکن باز آن گونه…

ادامه مطلب

آن پری وش که خطش گوشه مه می فرسود

آن پری وش که خطش گوشه مه می فرسود در من آتش زد و آورد به روی این همه دود هر چه کم کرد که…

ادامه مطلب

اگر درد تو از حبیب باشد

اگر درد تو از حبیب باشد درد سرت از طبیب باشد ما را چه غریب شهر خوانی عاشق همه جا غریب باشد أهم مشنو که…

ادامه مطلب

از فرقت نو هر دم خون بارم از دو دیده

از فرقت نو هر دم خون بارم از دو دیده گر دیدنت نباشد بیزارم از دو دیده چشم نمی تواند روی رقیب دیدن آری همین…

ادامه مطلب

از آن میان هیچ اگر نشان باشد

از آن میان هیچ اگر نشان باشد این خبر هم در آن دهانه باشد گر میان باشد شه بزیر قبا خرقة بنده در میان باشد…

ادامه مطلب

ز من که مهر تو دارم به سینه روی چه تابی

ز من که مهر تو دارم به سینه روی چه تابی الا تعرض عینی و انت تعلم مآبی بیا معاینه بنگر که چونم از غم…

ادامه مطلب

ورای آن چه سعادت بود که ناگاهی

ورای آن چه سعادت بود که ناگاهی به حال بی سروپائی نظر کند شاهی چراغ صبحدم دل فروز عالم را چه کم شود که شود…

ادامه مطلب

هرگز ز زلف خویان بوی وفا نباید

هرگز ز زلف خویان بوی وفا نباید گر تو شنیدی این بو باری مرا نیاید مشتاق پای بوسم زآن بر سرم نباتی منعم ز بیم…

ادامه مطلب

هر کسی در سر ازینگونه هوسها دارند

هر کسی در سر ازینگونه هوسها دارند که چوما چشم بقین و دل دانا دارند شیوه اهل صفا هیچ ندانسته هنوز خویشتن را همه صوفی…

ادامه مطلب

نیست غیر از تو دستگیر ای دوست

نیست غیر از تو دستگیر ای دوست دست افتادگان بگیر ای دوست آفتابی تو ما چو ذره همه تو بزرگی و ما حقیر ای دوست…

ادامه مطلب

نشان خاک پای او اگر می یافتم جایی

نشان خاک پای او اگر می یافتم جایی سرم می گشت در پائیش غلطان دیده در پایی تمنا کرده ام با خود که در پایش…

ادامه مطلب

میزند بر آتش دل جوش می آب اینچنین

میزند بر آتش دل جوش می آب اینچنین غم ز دلها میزداید باده ناب اینچنین صید دلها می کند دلدار با نیر نگاه دلبران را…

ادامه مطلب

من و دردت مرا دوا این بس

من و دردت مرا دوا این بس از توام شربت شفا این پس ای که داری دوای درد دلم آن ترا باش گو مرا این…

ادامه مطلب

من به درد دل خوشم جان مرا صحت چه سود

من به درد دل خوشم جان مرا صحت چه سود نوش آنلب در خورست این تشنه را شربت چه سود آروزمند قد و قند ب…

ادامه مطلب

مریض عشق بتان را بر طبیب نباشد

مریض عشق بتان را بر طبیب نباشد باتفاق طبیبی به از حبیب نباشد امید هست که بار از درم چو بخت در آبد اگر چنانچه…

ادامه مطلب

مرا ز صحبت باران چه کار بگشاید

مرا ز صحبت باران چه کار بگشاید که کارم از گره زلف یار بگشاید چو طره باز کند برقرار هر روزه از بند غصه دل…

ادامه مطلب

مائیم و دلی پر خون بر خاک سر کویت

مائیم و دلی پر خون بر خاک سر کویت غمگین بهمه رویی در آرزوی رویت تو سروی و ما چون آب آورده به پایت سر…

ادامه مطلب

ما را دگر بر آن در خواب شبان نباشد

ما را دگر بر آن در خواب شبان نباشد بالین دردمندان جز آستان نباشد چشمم ستاره گیرد شبها بخواب رفتن گر آه و ناله ما…

ادامه مطلب

ما به سودای تو دامن ز جهان در چیدیم

ما به سودای تو دامن ز جهان در چیدیم محنت عشق تو بر راحت جان بگزیدیم پیش از آن دم که نبود از دل و…

ادامه مطلب

لعل جان بخشت ز جان ناز کتراست

لعل جان بخشت ز جان ناز کتراست قدت از سرو روان ناز کتراست برگ گل چندانکه دارد نازکی خاطر بلبل از آن ناز کتراست آمدن…

ادامه مطلب

گفته‌ای از ما دلت بردار زنهار این مگو

گفته‌ای از ما دلت بردار زنهار این مگو جان من با آن لب و گفتار زنهار این مگو گفته راه وفا ما نیکه نتوانیم رفت…

ادامه مطلب