رفتی ز برم عاقبت ای شوخ جفا کیش

رفتی ز برم عاقبت ای شوخ جفا کیش از دیده برفتی و نرفتی ز دل ریش در هجر تو چندانکه بدیدیم ز گریه جز اشک…

ادامه مطلب

را که هست ز ساعد در آستین پرسیم

را که هست ز ساعد در آستین پرسیم به پول کهنه نیرزند مفلسان قدیم در بنیم نشانم من غریب ز چشم ترحمی نکنی هیچ پر…

ادامه مطلب

دوش با خود ترانه می‌گفتم

دوش با خود ترانه می‌گفتم غزل عاشقانه می‌گفتم جام بر کف حکایت لب بار به شراب مغانه می‌گفتم شیم از زلف او چو بود دراز…

ادامه مطلب

دلم ترسد در آن زلف خمیده

دلم ترسد در آن زلف خمیده شب است آری و سرهای بریده اگر گل عندلیبانرا نکشته است چه خونست این بر آن دامان چکیده برخه…

ادامه مطلب

دل من طلبکار بار است و بس

دل من طلبکار بار است و بس ازین دل همینم به کار است و بس شدم خاک و نگذشته بر من چو باد ازو بر…

ادامه مطلب

دل غمدیده شکایت ز غم او نکند

دل غمدیده شکایت ز غم او نکند طالب درد فغان از الم او نکند کیست در خور که رسد دوست بفریاد دلش آنکه فریاد ز…

ادامه مطلب

دل در طلبت حیات جان یافت

دل در طلبت حیات جان یافت جان از تو بقای جاودان یافت گم کرده نام و ننگ و هستی تاجست ز نو نشان نشان یافت…

ادامه مطلب

دل از آن غمزه بسی شاکر و بس خشنودست

دل از آن غمزه بسی شاکر و بس خشنودست کرد که به خون ریختن بنده کرم فرمودست کشته عشق رخ اوست گل رنگین نیز دامنش…

ادامه مطلب

درد تو به از دواست ای دوست

درد تو به از دواست ای دوست اندوه تو جانفزاست ای دوست دریوزه گر در تو از تو جز درد و بلا نخواست ای دوست…

ادامه مطلب

دال زلف و الف قامت و بیم دهنش

دال زلف و الف قامت و بیم دهنش هرسه دامند و بدان صید جهانی چو منش نتوانست نبا را ز میانش پوشید آن قبا بود…

ادامه مطلب

خواهم که کنم بار دگر در تو نظاره

خواهم که کنم بار دگر در تو نظاره عمریست که دارم هوس عمر دوباره نر گفتی دل رشت به دوا چاره بسازم صد پاره شده…

ادامه مطلب

خاک راه تر از آن روز که آمد به نظر

خاک راه تر از آن روز که آمد به نظر خواب در چشم من خسته نیاید دیگر تونیا روشنی دیده اگر داشت چرا دید آن…

ادامه مطلب

چو زلف تو بود از تکبر دوتا

چو زلف تو بود از تکبر دوتا به بادی بیفتاد مسکین ز پا گشودن ز زلفت گره مشکل است درین شیوه مو می‌شکافد صبا بکش…

ادامه مطلب

چه خوش است از تو بوس بخوشی نیاز کردن

چه خوش است از تو بوس بخوشی نیاز کردن زلب تو وعده دادن پس وعده ناز کردن من دل سیه چو خالت نکنم شکیب از…

ادامه مطلب

چشم شوخ و دل سنگین بر سیمین داری

چشم شوخ و دل سنگین بر سیمین داری خال مشکین رخ رنگین لب شیرین داری تو چه دانی ز من و حال من ای شمع…

ادامه مطلب

جهانی پر ز مقصود است راهی روشن و پیدا

جهانی پر ز مقصود است راهی روشن و پیدا دریغا تشنه لب خواهیم مردن بر لب دریا کسی کز طلعت خورشید جز گرمی نمی بیند…

ادامه مطلب

ترکمن مه بود بترکی آی

ترکمن مه بود بترکی آی خوش بود یکشبی به پیش من آی دیده مه که چون رود بر بام نو مهی هم به بام دیده…

ادامه مطلب

تا رفتی از برم شده ام زار و ناتوان

تا رفتی از برم شده ام زار و ناتوان بازآ که دل شود ز وصال تو شادمان از در درا ز لطف که میباشدم همی…

ادامه مطلب

پیش روی تو ماه را چه وجود

پیش روی تو ماه را چه وجود که رخ تست ما هو المقصود در شب قدر ابروان ترا همه محرابها برند سجود آید از زلف…

ادامه مطلب

بی تو نفسی که زنده مانم

بی تو نفسی که زنده مانم اگر می کشیم سزای آنم هرگز نبرم زنیغ نو مهر گر کارد رسد به استخوانم دل را ز لبت…

ادامه مطلب

به کویت دل غلام خانه زادست

به کویت دل غلام خانه زادست چو سر بر در نهد مقبل نهادست رقیب آزادگان را معتقد نیست که نادرویش اندک اعتقادست زند لافی به…

ادامه مطلب

به حلقه که ز زلفت با خبر ببرد

به حلقه که ز زلفت با خبر ببرد خبر ز جان و دل و عقلها ز سر بیرد برم ز زلف تو بونی چو رخ…

ادامه مطلب

برگ گل خواندمش از لطف برنجید ز من

برگ گل خواندمش از لطف برنجید ز من مگر این نکته رنگین نپسندید ز من آن پری چهره که دیوانه خویشم گرداند چه خطا رفت…

ادامه مطلب

بحر عشقت بحر بی پایاب گفتن میتوان

بحر عشقت بحر بی پایاب گفتن میتوان در وصلت گوهر نایاب گفتن میتوان عاشق گریان که گوید با تو دستی ده بما گر چه گستاخیست…

ادامه مطلب

باز بگذشتی بر آن زلفه ای نسیم مشکبوی

باز بگذشتی بر آن زلفه ای نسیم مشکبوی در شب تاریک چون رفتی برآن راه چو موی گفتمش بر لوح رخسار تو بی معنیست خط…

ادامه مطلب

باد آرد بر من بوی نو ناگه ناگه

باد آرد بر من بوی نو ناگه ناگه کو گذر می کند از کوی نو ناگه ناگه اندک اندک ز صبا بسته دلم بگشاید چون…

ادامه مطلب

با باد لبت ساقی چون می به قدح ریزد

با باد لبت ساقی چون می به قدح ریزد صد کشته به یک جرعه از خاک بر انگیزد گر زیر درخت گل باز آنی و…

ادامه مطلب

ای نور دیده را نگرانی بسوی تو

ای نور دیده را نگرانی بسوی تو جانا تعلقیست دلم را بکوی تو گر دیگران ز وصل تو درمان طلب کنند ما را بس است…

ادامه مطلب

ای شیشهٔ دل ما در زیر پا شکسته

ای شیشهٔ دل ما در زیر پا شکسته سنگیندلی گزیده عهد و وفا شکسته با طاق های ابرو دلها شکسته هر سو ما را بسیار…

ادامه مطلب

ای دل حکایت غم خود با صبا بگو

ای دل حکایت غم خود با صبا بگو با بار آشنا سخن آشنا بگو چون بگذری به منزل بار ای نسیم صبح از روی لطف…

ادامه مطلب

ای بار نازنین مگر از فتنه زاده‌ای

ای بار نازنین مگر از فتنه زاده‌ای کامروز چشم فتنه‌گری برگشاده‌ای در ملک حسن خسرو خوبان تویی ولیک داد مرا تو از لب شیرین نداده‌ای…

ادامه مطلب

آنکه هرگز سوی من چشم رضائی نگشاد

آنکه هرگز سوی من چشم رضائی نگشاد یارب از چشم بد خلق گزندش مرساد مرحبانی طعم بود ازو در همه عمر سعی بسیار نمودم ولی…

ادامه مطلب

آن سرو ناز رفت بگلشن نظر کنید

آن سرو ناز رفت بگلشن نظر کنید در باغ گل برآمد و سوسن نظر کنید گل را ز شوق نکهت آن پیرهن چو من صد…

ادامه مطلب

آمد لب تو باز بصد نازه در سخن

آمد لب تو باز بصد نازه در سخن شیرین حکایتیست که گوید شکر سخن حاجت بگفت نیست ترا چشم و غمزه هست گر میکنی بمردم…

ادامه مطلب

از من ای اهل نظر علم نظر آموزید

از من ای اهل نظر علم نظر آموزید نازک است آن رخ ازو چشم و نظر بر دوزید پیش آن روی مدارید روا ظلمت شمع…

ادامه مطلب

از سر هوای وصل تو بیرون نمی‌رود

از سر هوای وصل تو بیرون نمی‌رود سودای لیلی از دل مجنون نمی‌رود چشمم نظر به غیر جمالت نمی‌کند باد نو از طبیعت موزون نمی‌رود…

ادامه مطلب

اب تو نقل حیاتم به کام جان انداخت

اب تو نقل حیاتم به کام جان انداخت به خنده نمکین شور در جهان انداخت گرفت روی زمین را به غمزهای آنگاه کمند زلف سوی…

ادامه مطلب

زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود

زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود نقش تو در سراچه دل بر کشیده بود از سایه پر مگس آزرده شد رخت بهر شکر…

ادامه مطلب

هوس بار گر آزار دل افگار است

هوس بار گر آزار دل افگار است نخورد غم دل انگار که با آن یار است شب وصلت سخن از صبر نگویم که کم است…

ادامه مطلب

هرکه وصلش طلبد ترک سرش باید کرد

هرکه وصلش طلبد ترک سرش باید کرد ورنه اندیشه کار دگرش باید کرد آنکه خواهد که نهان از سر کویش گذرد صبح خیزی چو نسیم…

ادامه مطلب

هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند

هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند می پرستان می بکف از هر طرف در ریختند تلخکامی برد جام از ما به دوران لبت…

ادامه مطلب

نیست جز درد سری زین دل غمگین حاصل

نیست جز درد سری زین دل غمگین حاصل با که گویم که چه می کشم از محنت دل ظاهر آنست که از لذت جان بی…

ادامه مطلب

ندارد دلم طاقت بی توی

ندارد دلم طاقت بی توی که کردست چشم توام جادوی ز نو ابروبت ساخت شیدا مرا چنینها کند ماه نو در توی گشودند چشمان تو…

ادامه مطلب

مهی نشست خیال رخت به خانه چشم

مهی نشست خیال رخت به خانه چشم تو ماهی از تو ستانیمه ماهیانه چشم چها فتاد شنیدی ز گریه چشم مرا در است این سخنان…

ادامه مطلب

من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی

من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی ماه من تا چند نعل باژگونه می‌زنی گفته بودی دامنم روزی به دست افتد ترا وعده افتادگان…

ادامه مطلب

من باده بخورم چکنم گو حرام باش

من باده بخورم چکنم گو حرام باش زاهد برو تو در پی ناموس و نام باش خواهی که برخوری دو سه روزی ز عمر خویش…

ادامه مطلب

مرد عشق تو به غم همدرد است

مرد عشق تو به غم همدرد است دردمند تو بلا پرورد است هر که از درد و رنگی دارد اشک او سرخ و رخ او…

ادامه مطلب

مرا ز پیش براندی جفا همین باشد

مرا ز پیش براندی جفا همین باشد نهایت ستم ای بیوفا همین باشد بدانچه شکر نکردم وصال روی ترا گر انتقام نمانی جزا همین باشد…

ادامه مطلب

ماه در حسن برخسار تو خویشاوند است

ماه در حسن برخسار تو خویشاوند است آفرین بر پدری کش چو تونی فرزند است نشمرندم دگر اهل نظر از آدمیان گر بگویم به جمال…

ادامه مطلب

ما دلی داریم و آن بر دلبری خواهیم بست

ما دلی داریم و آن بر دلبری خواهیم بست ما کمر در خدمت سیمین بری خواهیم بست هر کسی بندنه بهر سیم و زر بر…

ادامه مطلب