به مسجد هفته از تو کجا یک سجده لایق

به مسجد هفته از تو کجا یک سجده لایق که در آدینه ای زاهد به شش روز دگر فاسق له فی کل موجود علامات و…

ادامه مطلب

به باران کهن یاری نکردی

به باران کهن یاری نکردی جفا کردی وفاداری نکردی خورم گفتی غم تو تو بزی شاد مرا غم کشت و غمخواری نکردی دلم پیوسته میداری…

ادامه مطلب

بسی درد از غم عشقت کشیدم

بسی درد از غم عشقت کشیدم ز بی دردی بتر دردی ندیدم یکایک درد من درمان پذیرفت از آن دم کز تواین شربت چشیدم به…

ادامه مطلب

بر افشان زلف تا دل را شب محنت به روز آید

بر افشان زلف تا دل را شب محنت به روز آید برافکن پرده تا جان را سعادت روی بنماید به رویت نسبتی کردیم روی ماه…

ادامه مطلب

باز خود را چو گل تازه بر آراسته ای

باز خود را چو گل تازه بر آراسته ای باغ رخسار بگلهای نر آراسته ای خلق بر یکدگر افتاده ز نظاره تو که دو رخ…

ادامه مطلب

بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است

بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است شور او در سرو سوز غم او در جان است گر برآید به کله ماه فلک آن اینست…

ادامه مطلب

با تو از دل نشانه یافته‌ام

با تو از دل نشانه یافته‌ام خبر از دزد خانه یافته‌ام هرچه گم شد مرا گمان بر تست جویمت چون بهانه یافته‌ام تا شدم گم…

ادامه مطلب

ای نبات قد سبزت شکرستان همه

ای نبات قد سبزت شکرستان همه قد شمشادوشت سرو خرامان همه رونق کفر بیفزاید از آن روی که برد فر خال سیهت رونق بازار همه…

ادامه مطلب

ای عادت قدیمت دلهای ما شکستن

ای عادت قدیمت دلهای ما شکستن بر خود درست کردی عهد و وفا شکستن ترسم که پای نازک آزرده سازی از دل این آبگینه ناکی…

ادامه مطلب

ای دهان تو قند و لب همه می

ای دهان تو قند و لب همه می قند پیش لب تو لیس بشی تیر از آن قد نهاده سر بگریز بیشکر دور نیست ناله…

ادامه مطلب

ای حریم کعبه دل کوی تو

ای حریم کعبه دل کوی تو قبلفندان مقبل روی تو گوشه گیران کرده در محرابها همچو چشمت مستی از ابروی تو پارسا چندین نگبر در…

ادامه مطلب

آنها که لب چون شکرستان نو پابند

آنها که لب چون شکرستان نو پابند آن نقل همان در خور دندان نو پابند زیر قدمت خاک شده جان عزیزست هر گرد که بر…

ادامه مطلب

آن شوخه به ما جز سر بیداد ندارد

آن شوخه به ما جز سر بیداد ندارد با وعده دل غمزده شاد ندارد کرد از من دل شیفت آن عهد شکن باز آن گونه…

ادامه مطلب

آن پری وش که خطش گوشه مه می فرسود

آن پری وش که خطش گوشه مه می فرسود در من آتش زد و آورد به روی این همه دود هر چه کم کرد که…

ادامه مطلب

اگر درد تو از حبیب باشد

اگر درد تو از حبیب باشد درد سرت از طبیب باشد ما را چه غریب شهر خوانی عاشق همه جا غریب باشد أهم مشنو که…

ادامه مطلب

از فرقت نو هر دم خون بارم از دو دیده

از فرقت نو هر دم خون بارم از دو دیده گر دیدنت نباشد بیزارم از دو دیده چشم نمی تواند روی رقیب دیدن آری همین…

ادامه مطلب

از آن میان هیچ اگر نشان باشد

از آن میان هیچ اگر نشان باشد این خبر هم در آن دهانه باشد گر میان باشد شه بزیر قبا خرقة بنده در میان باشد…

ادامه مطلب

ز من که مهر تو دارم به سینه روی چه تابی

ز من که مهر تو دارم به سینه روی چه تابی الا تعرض عینی و انت تعلم مآبی بیا معاینه بنگر که چونم از غم…

ادامه مطلب

ورای آن چه سعادت بود که ناگاهی

ورای آن چه سعادت بود که ناگاهی به حال بی سروپائی نظر کند شاهی چراغ صبحدم دل فروز عالم را چه کم شود که شود…

ادامه مطلب

هرگز ز زلف خویان بوی وفا نباید

هرگز ز زلف خویان بوی وفا نباید گر تو شنیدی این بو باری مرا نیاید مشتاق پای بوسم زآن بر سرم نباتی منعم ز بیم…

ادامه مطلب

هر کسی در سر ازینگونه هوسها دارند

هر کسی در سر ازینگونه هوسها دارند که چوما چشم بقین و دل دانا دارند شیوه اهل صفا هیچ ندانسته هنوز خویشتن را همه صوفی…

ادامه مطلب

نیست غیر از تو دستگیر ای دوست

نیست غیر از تو دستگیر ای دوست دست افتادگان بگیر ای دوست آفتابی تو ما چو ذره همه تو بزرگی و ما حقیر ای دوست…

ادامه مطلب

نشان خاک پای او اگر می یافتم جایی

نشان خاک پای او اگر می یافتم جایی سرم می گشت در پائیش غلطان دیده در پایی تمنا کرده ام با خود که در پایش…

ادامه مطلب

میزند بر آتش دل جوش می آب اینچنین

میزند بر آتش دل جوش می آب اینچنین غم ز دلها میزداید باده ناب اینچنین صید دلها می کند دلدار با نیر نگاه دلبران را…

ادامه مطلب

من و دردت مرا دوا این بس

من و دردت مرا دوا این بس از توام شربت شفا این پس ای که داری دوای درد دلم آن ترا باش گو مرا این…

ادامه مطلب

من به درد دل خوشم جان مرا صحت چه سود

من به درد دل خوشم جان مرا صحت چه سود نوش آنلب در خورست این تشنه را شربت چه سود آروزمند قد و قند ب…

ادامه مطلب

مریض عشق بتان را بر طبیب نباشد

مریض عشق بتان را بر طبیب نباشد باتفاق طبیبی به از حبیب نباشد امید هست که بار از درم چو بخت در آبد اگر چنانچه…

ادامه مطلب

مرا ز صحبت باران چه کار بگشاید

مرا ز صحبت باران چه کار بگشاید که کارم از گره زلف یار بگشاید چو طره باز کند برقرار هر روزه از بند غصه دل…

ادامه مطلب

مائیم و دلی پر خون بر خاک سر کویت

مائیم و دلی پر خون بر خاک سر کویت غمگین بهمه رویی در آرزوی رویت تو سروی و ما چون آب آورده به پایت سر…

ادامه مطلب

ما را دگر بر آن در خواب شبان نباشد

ما را دگر بر آن در خواب شبان نباشد بالین دردمندان جز آستان نباشد چشمم ستاره گیرد شبها بخواب رفتن گر آه و ناله ما…

ادامه مطلب

ما به سودای تو دامن ز جهان در چیدیم

ما به سودای تو دامن ز جهان در چیدیم محنت عشق تو بر راحت جان بگزیدیم پیش از آن دم که نبود از دل و…

ادامه مطلب

لعل جان بخشت ز جان ناز کتراست

لعل جان بخشت ز جان ناز کتراست قدت از سرو روان ناز کتراست برگ گل چندانکه دارد نازکی خاطر بلبل از آن ناز کتراست آمدن…

ادامه مطلب

گفته‌ای از ما دلت بردار زنهار این مگو

گفته‌ای از ما دلت بردار زنهار این مگو جان من با آن لب و گفتار زنهار این مگو گفته راه وفا ما نیکه نتوانیم رفت…

ادامه مطلب

گر همه وقتی همه دلخون نه ای

گر همه وقتی همه دلخون نه ای لیلی وقتی تو و مجنون نه ای نیست چو ما قابل خون خوردنت در خور این باده گلگون…

ادامه مطلب

گر سرزنیغ نیزت دارد سر بریدن

گر سرزنیغ نیزت دارد سر بریدن من بار سر نخواهم بار دگر کشیدن زینسان که دل به پارب زآن غمزه خواست تیری یک تیر بر…

ادامه مطلب

گر تیر کشی از طرف غمزهٔ جادو

گر تیر کشی از طرف غمزهٔ جادو صد آه کشد از جگر سوخته آهو خونم چو شود ریخته مستی کند آن چشم از ریخته ذوق…

ادامه مطلب

گر به سنگ سنمم عشق تو دندان شکند

گر به سنگ سنمم عشق تو دندان شکند دل ز لبهای تو دندان طمع بر نکند آنچنان ساده رخی داری و لغزان که برو گر…

ادامه مطلب

کسی که پرتو انوار لامکانی یافت

کسی که پرتو انوار لامکانی یافت فراغت از همه آشوب این جهانی یافت به ذرهای نخرد های و هوی سلطانان دلی که بر در حق…

ادامه مطلب

قدح بدور لیت پر ز خون دلی دارد

قدح بدور لیت پر ز خون دلی دارد غمش میاد کز اینسان دلی بدست آرد زمینه به جرعه بده آب و نخم عشرت کار که…

ادامه مطلب

عمریست که با او دل مسکین نگران است

عمریست که با او دل مسکین نگران است ما در غم و او شادی جان دگران است ای باد مبر خاک کف پاش به هر…

ادامه مطلب

عجب آن دلبر جادو کجا رفت

عجب آن دلبر جادو کجا رفت ازین سو دل ربود آن سو کجا رفت امید از ما سگان کو چو آهو نیابد کس، پی اش…

ادامه مطلب

طوطی ب نو دید و در افتاد در سخن

طوطی ب نو دید و در افتاد در سخن برد از دهان ننگ نو ننگ شکر سخن از فندق تو هیچ نخیزد به جز نبات…

ادامه مطلب

صبا زعشوه پنهان دوست الله دوست

صبا زعشوه پنهان دوست الله دوست از ساغر لب پنهان دوست الله دوست زپسته ده او که هیچ پیدا نیست نصیبه ای به قیران دوست…

ادامه مطلب

شب که در خلوتم آن شمع شکر لب باشد

شب که در خلوتم آن شمع شکر لب باشد خواهم از بخت که روزم همگی شب باشد گه گه از حسرت آن لب که بوسم…

ادامه مطلب

سرو ما را قد و بالایی خوش است

سرو ما را قد و بالایی خوش است دیدن آن گل تماشایی خوش است تا رخش بینیم گو بالا نمای از آنکه به دیدن به…

ادامه مطلب

سال‌ها گر بنویسم صفت مشتاقی

سال‌ها گر بنویسم صفت مشتاقی ماند از شوق تو صد ساله حکایت باقی غایت ابرویش از دیده دلا حاضر باش ترسمت بشکنی این شیشه که…

ادامه مطلب

زلف تو از غالیه مشکین ترست

زلف تو از غالیه مشکین ترست اشک من از لعل تو رنگین ترست از شکر انگور سمرقندیان سیب زنخدان تو شیرین ترست داد ز دستت…

ادامه مطلب

روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست

روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت زانکه…

ادامه مطلب

راز معشوق حدیثیست نهان‌داشتنی

راز معشوق حدیثیست نهان‌داشتنی ای صبا پیش کس از قصه ما دم نزنی شمع میخواست که راند سخن راز نیک بودش که بر آمد به…

ادامه مطلب

دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم

دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم بار بر دل پای در گل دست بر سر داشتم داده جان بر باد و برخاک…

ادامه مطلب