راز عشقت ز دل آمد به زبان

راز عشقت ز دل آمد به زبان مهر در ذره نهفتن نتوان گفتی از چشم تو خون می آید هرچه می آید ازو در گذران…

ادامه مطلب

دوش در خانه ما ماه فرود آمده بود

دوش در خانه ما ماه فرود آمده بود خانه روشن شد و دیدیم همو آمده بود تا به بینیم به طلعت میمون فالش فرعه انداخته…

ادامه مطلب

دلم را صبر ممکن نیست از روی نکو کردن

دلم را صبر ممکن نیست از روی نکو کردن ولی گر اینچنین باشد نشاید عیب او کردن به شبگردی بر آمد نام من چون ماه…

ادامه مطلب

دل می کشد به داغ تو هر لحظه سینه را

دل می کشد به داغ تو هر لحظه سینه را داغی بکش به سینه غلام کمینه را زینسان که مشک زلف ترا سر نهاده است…

ادامه مطلب

دل که از درد تو پر شد ناله را چون کم کند

دل که از درد تو پر شد ناله را چون کم کند مرهم و درمان کجا این درد افزون کم کند از خروش کشتگان گر…

ادامه مطلب

دل رفت به باد دلپذیری

دل رفت به باد دلپذیری کسی را نبود زجان گزیری از عشق بتان جوان شود پیر این نکه شنیده ام ز پیری گیرم سر زلف…

ادامه مطلب

دگر گفتی نجویم بر تو بیداد

دگر گفتی نجویم بر تو بیداد مبارک مرد و آنگه کردی آزاد چه منت باشد از میاد بیرحم که پای مرغ بسمل کرده بگشاد چه…

ادامه مطلب

در کوی تو خون مژه خیلی است که سیلی است

در کوی تو خون مژه خیلی است که سیلی است هر قطره از و قابل سیلی است که خیلی است سهل است به چشم من…

ادامه مطلب

داغ عشقت بر رخ جانها نشان دولت است

داغ عشقت بر رخ جانها نشان دولت است هر که محروم است ازین دولت سزای محنت است گر بلا افزون فرستی من بدین نعمت هنوز…

ادامه مطلب

خوشا در کوی دلبر آرمیدن

خوشا در کوی دلبر آرمیدن گل از گلزار وصل بار چیدن نگار خویش را در بر گرفتن شراب وصل از لعلش چشیدن مرا باشد دلارامی…

ادامه مطلب

خال ب نسته داغ جانم

خال ب نسته داغ جانم دل سوخته اینه و کشته آنم خاکی که بر آن نشان آن پاست از آب بقا دهد نشانم تارخ نهمش…

ادامه مطلب

چو عشق آمد ای عقل خیز و گریز

چو عشق آمد ای عقل خیز و گریز که خاشاک نکند به آتش ستیز اگر دیده خواهد که یابد دلم بگو خاک پایش به مژگان…

ادامه مطلب

چه خوش‌تر دولتی زینم که دایم با تو بنشینم

چه خوش‌تر دولتی زینم که دایم با تو بنشینم که سیری نیست از رویت مرا چندان که می‌بینم به چشم ناتوان زین سان که بردی…

ادامه مطلب

چشم شوخت دل عاشق به هوس می‌گیرد

چشم شوخت دل عاشق به هوس می‌گیرد همچو صیاد که بلبل به نفس می‌گیرد دل از آن غمزه ننالد که حرامی همه وقت راه بر…

ادامه مطلب

چرا به تحفه دردم همیشه ننوازی

چرا به تحفه دردم همیشه ننوازی به ناز و شیوه نسوزی مرا و نگدازی خس توایم همه کار خس چه باشد سوز تو آتشی و…

ادامه مطلب

تو آن شاخ گلی ای شوخ دلبر

تو آن شاخ گلی ای شوخ دلبر که آریست به آب دیده در بر چو آن رخسار و بالا باغبان دید ز گل برید و…

ادامه مطلب

تب چرا درد سر آورد به نازک‌بدنی

تب چرا درد سر آورد به نازک‌بدنی که چو گل تاب نیاورد به جز پیرهنی بر تن نازک او همچو عرق لرزانست هر کجا هست…

ادامه مطلب

پیش رخ نو دیده پری را نکو ندید

پیش رخ نو دیده پری را نکو ندید شد ناظر فرشته و این خلق و خو ندید رویت ندید عاشق و به غایبانه گفت بیچاره…

ادامه مطلب

بی لب ساقی مرا می نرود در گلو

بی لب ساقی مرا می نرود در گلو نقل ومی آن شما باد کلوا و اشربو پیر مغان گویدم باده بخور هم ببر باده کجا…

ادامه مطلب

به مجلسی که بمستان ز لب شراب دهی

به مجلسی که بمستان ز لب شراب دهی دلم ز رشک بسوزی مرا کباب دهی سؤال بوس چه سود از توام که معلوم است مرا…

ادامه مطلب

به چین زلف تو کان رشک صورت چین است

به چین زلف تو کان رشک صورت چین است از وقت شیر مزیدن لب نو شیرین است دمی ز دیده پرخون نمی شوی بیرون بدان…

ادامه مطلب

بس شد ز توبه ما را با پیر ما که گوید

بس شد ز توبه ما را با پیر ما که گوید یعنی به می فروشان این ماجرا که گوید پیر مغان دهد می با ما…

ادامه مطلب

بده ساقی شراب ارغوانی

بده ساقی شراب ارغوانی که بی می خوش نباشد زندگانی چو ایام جوانی را عوض نیست به شادی بگذرانش تاتوانی جوانی کو نباشد مست و…

ادامه مطلب

باز تیر غمزه او بر دل ما کی رسد

باز تیر غمزه او بر دل ما کی رسد این نظر تا بر کی افتد این بلا تا کی رسد داوری جانها نها آن ابروان…

ادامه مطلب

بار چندان که جفا جست و دل آزاری کرد

بار چندان که جفا جست و دل آزاری کرد عاشق خسته وفاجوئی و دلداری کرد نشنیدم که سگش نیز به فریاد رسید بیدلی را که…

ادامه مطلب

با تو در دل نبایدم رخ ماه

با تو در دل نبایدم رخ ماه رخ نیارد شدن به خانه ماه درشمایل و قد تو لطف خداست هست لطف خدا به تو همراه…

ادامه مطلب

ای منت جانفشان دیرینه

ای منت جانفشان دیرینه داغ عشقت نشان دیرینه بفراموشیت نیامده نیز بادی از عاشقان دیرینه بینو بودم هلاک خویش گمان کردی گمان دیرینه گو غمم…

ادامه مطلب

ای صبا تاکی به زلف بار بازی می کنی

ای صبا تاکی به زلف بار بازی می کنی سر دهی بر باد چون بسیار بازی می کنی از هوا گر بر زمین افتی چو…

ادامه مطلب

ای رایت جمال تو نقش نگین دل

ای رایت جمال تو نقش نگین دل عشقت نهاده داغ جفا بر جبین دل خلوتسرای عشق تو دارالامان جان مشکل گشای سر تو روح الامین…

ادامه مطلب

ای بدل نزدیک و دور از دیدن گریان من

ای بدل نزدیک و دور از دیدن گریان من نیستی غایب زمانی از دل من جان من گر نمیخواهی بوصلم شادمان باری بپرس کان فلان…

ادامه مطلب

آنکه رنگی نیست کس را از لب رنگین او

آنکه رنگی نیست کس را از لب رنگین او باد جان من فدای عشوه شیرین او دامن وصلش اگر بار دگر افتد به چنگ ما…

ادامه مطلب

آن گل نو از کدامین بوستان برخاسته است

آن گل نو از کدامین بوستان برخاسته است کز نسیم او ز هر سو بوی جان برخاسته است عندالیان تا حکایت کرده زان بالا بلند…

ادامه مطلب

امشب آن ماه دل افروز به مهمان که بود

امشب آن ماه دل افروز به مهمان که بود خط او سبزی لبهای نمکدان که بود چون خضر شد ز نظر غایب و معلوم نشد…

ادامه مطلب

اگر دشنام می گونی مرا گو

اگر دشنام می گونی مرا گو که از جانت دعاگویم دعاگو چو گونی ناسزای هر که خواهی منت پرسم کرا گفتی تراگو روم گفتی و…

ادامه مطلب

از سوز جان من آن بیوفا چه غم دارد

از سوز جان من آن بیوفا چه غم دارد اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد کسی که بر نکند سر ز خواب چشمانش ز…

ادامه مطلب

آرزو برده ام که چشم تو باز

آرزو برده ام که چشم تو باز کشدم که به عشره گاه به ناز ما خریدیم اگر فروشد دوست نیم ناری بصد هزار نیاز گره…

ادامه مطلب

ز من مپرس که از عاشقان زار کی

ز من مپرس که از عاشقان زار کی ازو بپرس که معشوق و غمگسار کی دلا به زلف پریشان بار بار بگوی که بیقرار توام…

ادامه مطلب

وَرَقِ روی تو عُشّاق نکو می‌خوانند

وَرَقِ روی تو عُشّاق نکو می‌خوانند چون رسد کار به زلفت همه درمی‌مانند صورتت صاحبِ معنی ز ملک بدانست لیکن اهل نظرت بهتر از این…

ادامه مطلب

هرگز به باد زلف خود آن مه رها نکرد

هرگز به باد زلف خود آن مه رها نکرد کز هر طرف زدوش سری را جدا نکرد هرگز دو چشم او به جفا وعدهای نداد…

ادامه مطلب

هر کسی در حرم عشق تو محرم نشود

هر کسی در حرم عشق تو محرم نشود هر براهیم به درگاه تو ادهم نشود مرد تا روی نیارد ز دو عالم به خدای مصطفی…

ادامه مطلب

نیست جز غم بینو خوردن دیگرم

نیست جز غم بینو خوردن دیگرم گر دهی سوگند بالله میخورم من سگ کوی تو آنگه عار ازین گر از آن کمتر نیم زین کمترم…

ادامه مطلب

نرود نقش خیال تو زمانی ز ضمیرم

نرود نقش خیال تو زمانی ز ضمیرم خود من ساده درون صورت غیری نپذیرم مرده ام در هوس آنکه بود فرصت آنم که نهی پای…

ادامه مطلب

ناز گلبرگ رخت سنبل تر می‌ریزد

ناز گلبرگ رخت سنبل تر می‌ریزد لالهٔ سوخته‌دل خون جگر می‌ریزد هرشب از شرم گلستان جمالت صنما آب از چهره خورشید و قمر می‌ریزد زلف…

ادامه مطلب

من گریان چه کنم زآن مژه و غمزه حذر

من گریان چه کنم زآن مژه و غمزه حذر چه یکی نیزه چه صد چون بگذشت آب از سر گر از آن کیش به باران…

ادامه مطلب

من برین در بندهام تا زنده ام

من برین در بندهام تا زنده ام تا چنینم بنده پایبندام گفته ریزم همین دم خون نو بی همین ار زنده ام ارزنده ام مردم…

ادامه مطلب

مطلع انوار حسن است آن رخ چون آفتاب

مطلع انوار حسن است آن رخ چون آفتاب مطلعی گفتم بدین خوبی که می گوید جواب باتو چون زلفت چه خوش باشد شب آوردن به…

ادامه مطلب

مرا دلیست که جز با غم تو سر خوش نیست

مرا دلیست که جز با غم تو سر خوش نیست ترا سری که سر این دل جفاکش نیست ز طره های تو تنها به من…

ادامه مطلب

مرا از چشم تو نازی نیاز است

مرا از چشم تو نازی نیاز است به نازی کش مرا چندین چه ناز است دلم بنواز یعنی سوز و بگداز که دل مسکین غمت…

ادامه مطلب

ما را بچه جرم از نظر انداخته باز

ما را بچه جرم از نظر انداخته باز ما سوخته و تو بخان ساخته باز صد شب بمن آورده بروز وز تکبر روز دگرم دیدم…

ادامه مطلب

ما بکوی یار خود بخود سفر خواهیم کرد

ما بکوی یار خود بخود سفر خواهیم کرد سر بر رخ او هم به چشم او نظر خواهیم کرد هر کسی از سرزمینی سر بر…

ادامه مطلب