غزلیات کمال خجندی
به درد تو جز ناله همدم ندارم
به درد تو جز ناله همدم ندارم کسی را درین پرده محرم ندارم جفای جهان میکشد عاقل و من غمت دارم و از جهان غم…
بگو بگوشه نشینان که رو براه کنید
بگو بگوشه نشینان که رو براه کنید زمال دست بدارید و نرک چاه کنید به یک مقام مباشید سالها ساکن نظر به منزلت مهر و…
بر عزیزان غمزهٔ شوخ تو خواری میکند
بر عزیزان غمزهٔ شوخ تو خواری میکند غمزهٔ تو خواری و زلف تو باری میکند در ملاک عاشق بیچاره چشم و زلف تو این یکی…
باز می بیخودی بروی تو خوردیم
باز می بیخودی بروی تو خوردیم از حرم و دیر عزم کوی نو کردیم خاک در دیر و کعبه چند نتوان بود و نوبت آن…
بار سر میخواهد از من خواهم گردن نهاد
بار سر میخواهد از من خواهم گردن نهاد پیش او سر چیست باید دیده روشن نهاد بخت من مییافتی سر رشته گم کرده را گر…
با عارض تو زلف دم از نقشه چین زند
با عارض تو زلف دم از نقشه چین زند بر آب حد کیست که نقشی چنین زند باید چو ساعد توز سیمش به آستین هر…
این چه مجلس چه بهشت این چه مقام است اینجا
این چه مجلس چه بهشت این چه مقام است اینجا عمر باقی رخ ساقی لب جام است اینجا دولتی کز همه بگذشت ازین درنگذشت شادئی…
ای گل روی ترا چون من بهر سو بلبلی
ای گل روی ترا چون من بهر سو بلبلی از تو دارد این مثل شهرت که شهری و گلی می کند در دور حسنت دل…
ای روی دردمندان بر خاک آستانت
ای روی دردمندان بر خاک آستانت از آب و خاک زآن سو غوغای عاشقانت عرشآشیان همائی ما جمله سایه تو با این صفت چه دانند…
ای خط مشکبار تو پیچیده گرد ماه
ای خط مشکبار تو پیچیده گرد ماه بر روی روز نقطه خالت شب سیاه رخسار توست حجت اقرار عاشقان هستت بر این سخن خط عنبرفشان…
ای آیت حسن از رخ خوب تو مثالی
ای آیت حسن از رخ خوب تو مثالی از رنگ رخت دفتر گل نقش خیالی خوبان جهان حسن دل افروز و ملاحت دارند و لیکن…
آنچه از خدای خواست دل بنده باز یافت
آنچه از خدای خواست دل بنده باز یافت خود را به چشم مست تو در عین ناز یافت از عشق خواه دولت باقی که در…
آن دهان را بدو لب قند مکرر گفتم
آن دهان را بدو لب قند مکرر گفتم سخن مختصر خوب چو شگره گفتیم عارضت را که شد از خال و خط آلوده به مشک…
اگر وظیفة دردت زمان زمان نرسد
اگر وظیفة دردت زمان زمان نرسد حلاونی بدل و لذتی به جان نرسد حلاوتی که نرا در چه زنخدان است هزار یوسف مصری به قعر…
از لب او تاخیری بافتیم
از لب او تاخیری بافتیم آب حیات دگری یافتیم گرچه بجستن دهنش کس نیافت ما لب او را شکری یافتیم از پس چندین طلبه آن…
از پیرهنت بویی آمد به گلستانها
از پیرهنت بویی آمد به گلستانها کردند پر از نکهت گلها همه دامانها با رشته همه چاکی شد دوخته وین طرفه کز رشته زلف تست…
زلف بر دوش آن پری در ماهتاب آمد برون
زلف بر دوش آن پری در ماهتاب آمد برون گونیا از سوی چین صد آفتاب آمد برون دور سازم گفتم اشک از چشم تر با…
یاد بوس چون منی حیف است کآید بر زبانت
یاد بوس چون منی حیف است کآید بر زبانت نیک گفتی نیک پیش آ، تا ببوسم آن دهانت زاهد پر خواره می شد دم به…
هوای وصل تو دارد غریق بحر فراق
هوای وصل تو دارد غریق بحر فراق چو تشنه که به آب روان بود مشتاق شنیده ام که سگم خوانده عفاک الله من قیر بدین…
هر لحظه بما از نو رسد تحفة دردی
هر لحظه بما از نو رسد تحفة دردی اگر این نبدی عاشق درویش چه خوردی دل چاره درد تو به این کرد که خون شد…
هر دمی با دگری ناز مکن
هر دمی با دگری ناز مکن چشم بر روی خسان باز مکن چون نصیبی دهی از درد مرا دگری را بمن انباز مکن ناز کن…
نو درد نداری و رخ زرد نداری
نو درد نداری و رخ زرد نداری ای عاشق بیدرد چه نالی و چه زاری دلها برد آن آه که از درد برآرند فریاد ز…
نام به بردم شبی روی توام آمد به یاد
نام به بردم شبی روی توام آمد به یاد ذکر شب کردم دل از مه با سر زلفت فتاد دیده چون نقش صنوبر بست با…
مه عیدت مبارک باد ای خورشید مهرویان
مه عیدت مبارک باد ای خورشید مهرویان زلب حلوای عیدی ده نخستین با دعاگویان خلایق را نظر بر ماه و ما را بر تو نظاره…
من ز جانان به جان گریختهام
من ز جانان به جان گریختهام وز جفای جهان گریختهام آفرین بر گریزپایی من کز غم این و آن گریختهام خلق در خانهام کجا یابند…
مکش بر هر دلی تیر و مکش باز از حسد ما را
مکش بر هر دلی تیر و مکش باز از حسد ما را کزان مژگان ز صد ناوک صد ویک می رسد ما را به هجران…
مرا گفتی برین در این فغان چیست؟
مرا گفتی برین در این فغان چیست؟ خروش بلبلان در بوستان چیست چرا خواهم شب وصل تو بالین اگر خواب آیدم آن آستان چیست چرا…
مرا بر رخ از دیده خون آمد است
مرا بر رخ از دیده خون آمد است که اشک از چه بر من برون آمد است کجا ایستد از چکیدن سرشک که این شیشه…
ما ز سگان درت بیشتر و کمتریم
ما ز سگان درت بیشتر و کمتریم عمر گذشت و هنوز معتکف این دریم زنده ز سوز دلیم در شب هجران چو شمع بین که…
ما بی به روی تو آهم ز ثریا بگذشت
ما بی به روی تو آهم ز ثریا بگذشت بسیاری دیده دریا شد و هر قطره ز دریا بگذشت گرچه در مجمع دل درد بود…
لیست آن بگو با شکر خورده ای
لیست آن بگو با شکر خورده ای ز خود خورده باشی اگر خورده ای چرا میدهد زآن دهان بوی جان چو دایم ز لبها جگر…
گل را به دور روی تو کس بو نمیکند
گل را به دور روی تو کس بو نمیکند بلبل به بوستان سخن او نمیکند تا دیده باز یافت خیال قدت در آب دل جستوجوی…
گفت بار از غیر ما پوشان نظر گفتم به چشم
گفت بار از غیر ما پوشان نظر گفتم به چشم وآنگهی دزدیده در ما مینگر گفتم به چشم گفت اگر یابی نشان پای ما بر…
گر قرار تو به دلها نه چنانست که بود
گر قرار تو به دلها نه چنانست که بود عهد ما با غم عشق تو همانست که بود میل دل با رخت امروز به نوعی…
گر خود هزار سنگ ملامت به سر خورم
گر خود هزار سنگ ملامت به سر خورم چندان که زندهام غم آن سیمبر خورم آبی که از سفال سگانش رود به حلق به زآن…
گر به مسجد نروم قبله من روی تو بس
گر به مسجد نروم قبله من روی تو بس بعد ازین گوشه محراب من ابروی تو بس عذر خواهان گناهان شبان روزی من غم روی…
گدای کوی ترا پادشاه میخوانند
گدای کوی ترا پادشاه میخوانند چو راه یافته بر آن در براه میخوانند کمر به خدمت تو هر که بست شاهانش بقدر مرتبه صاحب کلام…
کارم ز دست شد نظری کن بکار من
کارم ز دست شد نظری کن بکار من بنگر بکار بنده خداوندگار من فارغ شدم ز جنت و فردوسی و حورعین تا اوفتاد بر سر…
عید می آید و مردم مه نو میطلبند
عید می آید و مردم مه نو میطلبند دید ها طاق خم ابروی او میطلبند شب قدر و به عیدی که کم آبد بنظر همه…
عشق تو و نوبه آبگینه و سنگ است
عشق تو و نوبه آبگینه و سنگ است نام نکو در ره نو موجب ننگ است تا به من الفت است از همه دورم تا…
عاشقان طالب و صاحب نظران در کارند
عاشقان طالب و صاحب نظران در کارند عاقلان بیخبر و بیخبران هشیارند خفته صبح ازل رفت پس پرده خواب تا شبانگاه ابد زنده دلان بیدارند…
صنما در خط سنبل مه تابان داری
صنما در خط سنبل مه تابان داری بر سر شاخ صنوبر گل خندان داری دم عیسی همه از لعل شکر بار دهی حسن یوسف همه…
شبی که روی تو ما را چراغ مجلس شد
شبی که روی تو ما را چراغ مجلس شد به سوختن دل پروانهاش مهوس شد دو چشمت از دل و دین آنچه داشتم بردند توانگری…
سگ کویش به من دربند باری است
سگ کویش به من دربند باری است عزیزی را سر و سودای خواری است مرا هست از سگش هم چشم باری گدا را آرزوی شهر…
سر زلفت نمی خواهم که در دست صبا افتد
سر زلفت نمی خواهم که در دست صبا افتد کز آن جانها رود بر باد و سرها زیر پا افتد رقیب از حد برون پای…
زیر پا از زلف مشکین گه گهی میکن نگاه
زیر پا از زلف مشکین گه گهی میکن نگاه تا ببینی از تو مسکینان بسی بر خاک راه شوق آن روی چو آتش گر گنه…
روی خوب از من مشتاق نپوشانی به
روی خوب از من مشتاق نپوشانی به قیمت صحبت صاحب نظران دانی به گرچه دست دهد آزار دل مسکینان خاطر عاشق بیچاره ترنجانی به من…
رخت رشک قمر گفتیم گفتیم
رخت رشک قمر گفتیم گفتیم دهانت را دهانت را شکر گفتیم گفتیم رقیبت را که سگ بسیار ازو به چه شد گر زین بتر گفتیم…
دیدی که بار وعده خود را وفا نکرد
دیدی که بار وعده خود را وفا نکرد ما را بخویش خواند و بخلوت رها نکرد بسیار لابه کردم و زاری و بیخودی آن ناخدای…
دوستان بار من و دلبر و دلدار من اوست
دوستان بار من و دلبر و دلدار من اوست من دگر دوست ندارم بجز این مونس دوست فکر بسیار چه حاجت در رخش چون دیدم…