زاهد باریک‌بین لب‌های باریک تو دید

زاهد باریک‌بین لب‌های باریک تو دید خواند اللهم بارک آن دم و بر وی دمید آنکه در خلوت ریاضت‌ها کشیدی سال‌ها شد ز بویت مست…

ادامه مطلب

وصل او مانده چرا دولت دنیا طلبید

وصل او مانده چرا دولت دنیا طلبید دولتی را که به از دینی و عقبی طلبد دوستداران به جز از دوست خواهید ز دوست که…

ادامه مطلب

هرگز ز جان من غم سودای او نرفت

هرگز ز جان من غم سودای او نرفت وز خاطر شک تمنای او نرفت آن دل سیاه باد که سودای او نپخت وان سر بریده…

ادامه مطلب

هر که در عالم کم از یک لحظه دور از بار زیست

هر که در عالم کم از یک لحظه دور از بار زیست کرد نقد زندگانی شایع اره پسیار زیست عاشق نالان می نگرفت بی رویش…

ادامه مطلب

نیستم دسترسی آنکه ببوسم پایش

نیستم دسترسی آنکه ببوسم پایش در برفت وز سر من نرود سودایش عاشق ار سر دل خویش نیارد به زبان خود گواهی دهد از حال…

ادامه مطلب

نمی دهد دهنت کام ما از آن لب شیرین

نمی دهد دهنت کام ما از آن لب شیرین را به تنگ دلان می کنند مصابقه چندین چو بوسه زنو خواهم سوی رقیب گزی لب…

ادامه مطلب

نام آن لب به خط سبز به جانی دیدم

نام آن لب به خط سبز به جانی دیدم کاغذی بافتم و قند دروه پیچیدم آن خط از شوق کشیدم من گریان در چشم حرف…

ادامه مطلب

من و محنت تو زهی راحت من

من و محنت تو زهی راحت من چه راحت که بخت من و دولت من چو من با تو باشم زهی راحت تو اگر این…

ادامه مطلب

من ز بویش بی‌خود و دیوانه‌ام

من ز بویش بی‌خود و دیوانه‌ام گه به مسجد گاه در میخانه‌ام فتنهٔ آن غمزهٔ عاشق‌کشم کشت آن نرگس مستانه‌ام تا به آن جان و…

ادامه مطلب

مطلع حسن جمال است آفتاب روی دوست

مطلع حسن جمال است آفتاب روی دوست حسن مطلع بین که در مطلع حدیث روی دوست آن خط از رحمت به خط سیر آمد آبتی…

ادامه مطلب

مرا که خرقة ارزق به باده شد گلگون

مرا که خرقة ارزق به باده شد گلگون هوای شاهد و می کی رود ز سر بیرون به هر قدح که بیاید تبسم لب یار…

ادامه مطلب

مرا با تو نقل و شراب آرزوست

مرا با تو نقل و شراب آرزوست از آن لب سوال و جواب آرزوست میان صفای می و شیشه باز مرا از تو جنگ و…

ادامه مطلب

ما را شب فراق کجا خواب می‌برد

ما را شب فراق کجا خواب می‌برد صد خواب را ز گریه ما آب می‌برد داروی جان ما ز لبش ساز گو طبیب زحمت چرا…

ادامه مطلب

ما جگر سوختگان داغ تو داریم همه

ما جگر سوختگان داغ تو داریم همه مرهمی بخش که مجروح و نگاریم همه ساقیا گر نظری هست به مخمورانت بدو چشم تو که در…

ادامه مطلب

لب یار برهم چرا زد ز پسته

لب یار برهم چرا زد ز پسته چه موجب شکستن ز مشتی شکسته شکر پیش آن لب دروغیست شیرین بیا به چندین گره بر نی…

ادامه مطلب

گل از پیراهنت بوئی شنیدست

گل از پیراهنت بوئی شنیدست گریبان از برای آن دریده ست چو دید اندر چمن دامن کشانت ز حسن و لطف خود دامن کشیده است…

ادامه مطلب

گرچه سرو چمن از آب روانی دارد

گرچه سرو چمن از آب روانی دارد نتوان پیش قدت گفت که جانی دارد به لب تشنه نشان می دهد از آب حیات خاک راهی…

ادامه مطلب

گر قبول نو فتد از من بیدل سیر و زر

گر قبول نو فتد از من بیدل سیر و زر هر دو پیش تو فرستم مع شنی آخر شب که مهمان من آیی من درویش…

ادامه مطلب

گر چه از باران دیده خاک آن کو پر گل است

گر چه از باران دیده خاک آن کو پر گل است پای عاشق در گل از دست دل از دست دل است بنده را گر…

ادامه مطلب

گر به پاکی خضر وقتی و روح القدسی

گر به پاکی خضر وقتی و روح القدسی تا نیابی نظر اهل صفا هیچ کسی فرض کردیم که سجاده فکندی بر آب چون نداری گهر…

ادامه مطلب

کمترین کاری مراکز دیدهٔ گریان فتاد

کمترین کاری مراکز دیدهٔ گریان فتاد در شب هجران در و دیوارم از باران فتاد خط لبش کرد آرزو خال آن ذقن طالع نگر کین…

ادامه مطلب

قطره قطره از دریا چو به ساحل آیی

قطره قطره از دریا چو به ساحل آیی گره به دریا برسی قطره نبی دریایی پیش او آنی و در خانقه الله گونی او مولی…

ادامه مطلب

عید می آید و وقتست که در مه نگریم

عید می آید و وقتست که در مه نگریم پرده برگی که از مه به تو مشتاق تریم از جمال تو که عیدست و به…

ادامه مطلب

عشق آئین پارسایان نیست

عشق آئین پارسایان نیست سلطنت رسم بینوایان نیست می به صوفی مده که آن صافی در خور حال هی صفایان نیست مگر آن دل که…

ادامه مطلب

عاشقان درد ترا دولت افزون خوانند

عاشقان درد ترا دولت افزون خوانند محنت عشق ترا بخت همایون خوانند اهل میخانه دعای لب تو اشک فشان زیر لب چون خط جام از…

ادامه مطلب

صحبت یارِ بهشتی‌ست پُر از ناز و نعیم

صحبت یارِ بهشتی‌ست پُر از ناز و نعیم ای خوش آن دم که به ما آید از آن روضه نسیم حور چشم سیهش خواند به…

ادامه مطلب

شبی که بی رخ آن شمع مه جبین باشم

شبی که بی رخ آن شمع مه جبین باشم به ناله همدم و با درد همنشین باشم مرا که مهر دلفروز در دلست چو صبح…

ادامه مطلب

سری که پیش تو بر آستان خدمت نیست

سری که پیش تو بر آستان خدمت نیست سربست آن که سزاوار تاج عزت نیست به جد و جهد یر کجا شود وصلت که قرب…

ادامه مطلب

سر زلف تو کرد آخر به سودایی گرفتارم

سر زلف تو کرد آخر به سودایی گرفتارم که دیگر از پریشانی دمی سر بر نمی‌آرم طبیب من علاجی کن به هر حالی که می‌دانی…

ادامه مطلب

زهی زان قامت رعنای دلجو

زهی زان قامت رعنای دلجو که چون سرو ایستاده برلب جو گواهی میدهد روی نکویش که این حور آمده از باغ بینو دل از نیر…

ادامه مطلب

روی او از زلف دیدن می توان

روی او از زلف دیدن می توان گل شب مهتابه چیدن می توان گرچه زلف او ز سر تا پا جفاست این جفا از وی…

ادامه مطلب

رخ تو دیدم و زاهد نمی تواند دید

رخ تو دیدم و زاهد نمی تواند دید مراد است که حاسد نمی تواند دید دگر به صومعه خلوت نشین کجا بیند مرا که بی…

ادامه مطلب

دوشم ز قبله روی بر آن آستانه بود

دوشم ز قبله روی بر آن آستانه بود اشکم ز دیده سوی درت هم روانه بود در سر می صبوحی و در دیدهها خمار جان…

ادامه مطلب

دوست در جان و نیست خبرت

دوست در جان و نیست خبرت تشنه میری و آب در نظرت نام دریا دلی برآوردی طرفه اینه کآب نیست بر جگرت بسکه پیش تو…

ادامه مطلب

دل نیست بدستم بر دلبر چه فرستم

دل نیست بدستم بر دلبر چه فرستم جان هست ولی چیز محقر چه فرستم غم نیست از بنم که فرستم سر و جانش اندیشه از…

ادامه مطلب

دل گرمم ز نو بر آتش غم سوخته باد

دل گرمم ز نو بر آتش غم سوخته باد آتش عشق تو دره جان من افروخته باد جان که خو کرده به نشریف جفاهای تو…

ادامه مطلب

دل ز زلف و خال خوبان نیره و آشفته است

دل ز زلف و خال خوبان نیره و آشفته است خانه را چون دوست بانو لاجرم نارفته است پرده از عارص فکندی راز ما شد…

ادامه مطلب

دل چه کند سرو و تماشای باغ

دل چه کند سرو و تماشای باغ تا بتوانم از همه دارم فراغ مجلس ما با تو چه محتاج شمع چون تو نشستی بنشین گو…

ادامه مطلب

درد تو زمان زمان فزون است

درد تو زمان زمان فزون است وین سوز درون ز حد برون است عقل از هوس تو بی قرار است دل در طلب تو بی…

ادامه مطلب

در دست در درونم درمان آن ندانم

در دست در درونم درمان آن ندانم ساقی بیار جامی پ ز زهرو وارهانم از پیش بر گرفتم رخت وجود پیش آی تا یک نفی…

ادامه مطلب

خیال خال لبش می کنم به خواب هوس

خیال خال لبش می کنم به خواب هوس اگرچه خواب نباید به چشم کس ز مگس به عرضه داشت نوشتم که خون بنده بریز خطش…

ادامه مطلب

خَطَت که بر خَطِ یاقوت بنهم ترجیح

خَطَت که بر خَطِ یاقوت بنهم ترجیح نوشته‌اند بر آن لعلِ لب که انت مَلیح به لوحِ عارضِ تو آن خَطِ دگر گویی کشیده خامهٔ…

ادامه مطلب

حلال باد می خلد و حور زاهد را

حلال باد می خلد و حور زاهد را که واگذاشت به رندان شراب و شاهد را مبر ز گردن صوفی قلاده تسبیح گذار تا ببرد…

ادامه مطلب

چه لطف است این که با من می‌نمایی

چه لطف است این که با من می‌نمایی لب نازک پرسش می‌گشایی البته جانست و جانم می‌فزاید سبزی که بر لب می‌فزایی خطت بر رخ…

ادامه مطلب

چشم و ابروی تو گویند که در مذهب ما

چشم و ابروی تو گویند که در مذهب ما حق بود کشتن عشاق و علیه الفتوی با رقیب ار بسر من تو شبیخون آری او…

ادامه مطلب

چشم تو التفات به مردم نمی‌کند

چشم تو التفات به مردم نمی‌کند بر خستگان غمزه ترحم نمی‌کند زلفت کشید شانه و گفتا فرو نشین بر آفتاب سایه تقدم نمی‌کند اشکم ز…

ادامه مطلب

تو زما وصف آن جمال مپرس

تو زما وصف آن جمال مپرس لب او بین و از زلال مپرس عقل گفتا به روی او چو نی گفتمش روی بین و حال…

ادامه مطلب

ترا چون چشم خود دیگر به مردم دید نتوانم

ترا چون چشم خود دیگر به مردم دید نتوانم دو چشم دیگری خواهم که از غیرت بپوشانم زرشک از دیده خون ریزد گرم در دل…

ادامه مطلب

پیوسته ابرویت دل این ناتوان کشد

پیوسته ابرویت دل این ناتوان کشد مردم کمان کشند و مرا آن کمان کشد هرجنس را که هست کشد دل به جنس خویش زآنت کمند…

ادامه مطلب

بیروی او ز دیدهٔ بینا چه فایده

بیروی او ز دیدهٔ بینا چه فایده رفتن به باغ بهر تماشا چه فایده چون تشنه را ز حسرت او جان بلب رسید کردن لب…

ادامه مطلب