غزلیات کلیم کاشانی
دانسته بخت زلف ترا انتخاب کرد
دانسته بخت زلف ترا انتخاب کرد چندانکه شب دراز شد او نیز خواب کرد ایدل به پشت گرمی اشک اینقدر مسوز خونابه کی تلافی سوز…
خلق را دیدی دگر خواری چرا باید کشید
خلق را دیدی دگر خواری چرا باید کشید پای در دامان و دست از مدعا باید کشید بار درد بی دوا بردن بسی آسانترست کز…
چو قرعه در تن زارم یک استخوان نبود
چو قرعه در تن زارم یک استخوان نبود که پشت و رو زخدنگ جفا نشان نبود چو چشم فتنه گر خویش نگذرد نفسی که آن…
چشم هر کس گر بیار ماه سیما روشنست
چشم هر کس گر بیار ماه سیما روشنست ز آتش دل همچو مجمر دیده ما روشنست هر که را ایام پیش آورد زودش پس نشاند…
جز از غبار مذلت دلم جلا نگرفت
جز از غبار مذلت دلم جلا نگرفت بخاک تا نفتاد این گهر صفا نگرفت ز دستبرد حوادث گریخت یک سر تیر هدف بدشت بلا نیز…
تا دل دیوانه بود از عافیت دلگیر بود
تا دل دیوانه بود از عافیت دلگیر بود همچو شیون خانه زاد حلقه زنجیر بود گریه چون سیلاب از یک خانه روی دل ندید ناله…
پرپیچ و تاب و تیره بی امتداد بود
پرپیچ و تاب و تیره بی امتداد بود این زندگی که نسخه ای از گردباد بود دل از سر امید اگر برنخاستی جا تنگ بر…
بوقت گرسنگی نفس دون گدائی کرد
بوقت گرسنگی نفس دون گدائی کرد چو یافت یک لب نای دعوی خدائی کرد گره گشاد ز کارم که سخت تر بندد جز این نبود…
بکن بیخ صبوری حسرت دیدار میآرد
بکن بیخ صبوری حسرت دیدار میآرد چو میرد باغبان این نخل برگ و بار میآرد کدورت میفزاید جام خاکی، حیرتی دارم که این آیینه چون…
برتر از خورشید شد کار سخن
برتر از خورشید شد کار سخن شب ندارد روز بازار سخن نارسائیهای انداز همه از بلندیهای دیوار سخن عرش کرسی می نهد در زیر پای…
بچاک سینه نه مرهم پی دوا بندم
بچاک سینه نه مرهم پی دوا بندم ره فرار به صبر گریزپا بندم نبسته است کس از چاره راه برغم عشق بروی سیل چه سود…
این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست
این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست هر یک جدا جدا خط معزولی قواست دل در جوانی از پی صد کام می دود پیری…
آنقدر بر دل نشست از دوست و ز دشمن غبار
آنقدر بر دل نشست از دوست و ز دشمن غبار کز برون چون اخگرم گردید پیراهن غبار گرد غم را با دل پر رخنه ما…
اگر مرد رهی نعلین خار سعی در پا کن
اگر مرد رهی نعلین خار سعی در پا کن قدم از سر کن و سودای منزل را ز سر واکن ز مجنون کم نئی، روز…
از هر طرف که تا زند ما صید سربراهیم
از هر طرف که تا زند ما صید سربراهیم یکسو شدن ندانیم خاک چهارراهیم هرچند ابر رحمت روی کسی نبیند بهتر شناخت مار را زانرو…
از جهان بخت بابرام گدا می خواهد
از جهان بخت بابرام گدا می خواهد مشت خاکی که برای سر ما می خواهد دل ازین عمر سیه روز بتنگ آمده است شمع کوتاهی…
هیچت خطر از دیده گریان نرسیده
هیچت خطر از دیده گریان نرسیده چون شمع سرشکت بگریبان نرسیده از بسکه جهانی سر پابوس تو دارند نوبت بسر زلف پریشان نرسیده تا آتش…
هر کس بتو دلربا نشیند
هر کس بتو دلربا نشیند بسیار ز خود جدا نشیند همچون هدفم سفید شد چشم تا ناوک تو بجا نشیند از بس تنگست بزم وصلت…
نه مرا خاطر غمگین نه دل شاد رسد
نه مرا خاطر غمگین نه دل شاد رسد بمن آخر چه ازین عالم ایجاد رسد ای جرس تا بکی از ناله گلو پاره کنی کس…
نصیب ماست زیان بر سر زیان دیدن
نصیب ماست زیان بر سر زیان دیدن گلی نچیدن و دیدار باغبان دیدن غبار کوی تنزل بدیده تا نگشتی نمی توانی مسند بر آستان دیدن…
منم که داغ بلا گلشنی بنام منست
منم که داغ بلا گلشنی بنام منست گل شکفته من حلقه های دام منست چنان نمک که توان بست خون ناحق از آن ملاحتی است…
مرا مسوز که نازت ز کبریا افتد
مرا مسوز که نازت ز کبریا افتد چو خس تمام شود شعله هم ز پا افتد غم زمانه ز ما بیدلان ندارد رنگ بسان دزد…
گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کند
گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کند سیاه روزی من کار آفتاب کند در آب و خاکم نسرشته اند بیمهری ز رحم آتش من…
گاهی که سنگ حادثه از آسمان رسد
گاهی که سنگ حادثه از آسمان رسد اول بلا بمرغ بلند آشیان رسد ای باغبان زبستن در پس نمی رود غارتگر خزان چو باین گلستان…
کم بختی هنرمند نقص هنر نباشد
کم بختی هنرمند نقص هنر نباشد گر رشته نارسا شد عیب گهر نباشد آزاد از تعلق چون نخل در خزان باش زر را بخاک افشان…
فصل گل روی تو جوان ساخت جهان را
فصل گل روی تو جوان ساخت جهان را حسن تو ازین باغ برون کرد خزان را بر طاقت ما کار چنین تنگ مگیرید ای خوشکمران…
عارف که جا بجز سر کوی فنا نساخت
عارف که جا بجز سر کوی فنا نساخت جائیکه سیل راه ندارد سرا نساخت افلاک را بفکر من انداخت وصل او کم بخت را سعادت…
شهید آن قد رعنا وصیت کرد همدم را
شهید آن قد رعنا وصیت کرد همدم را که بندد نیزه بالا در عزایش نخل ماتم را اگر گویم که خاتم چون دهان اوست، از…
سردمهریهای دوران را تلافی از تبست
سردمهریهای دوران را تلافی از تبست سوزن خار ملامتها ز نیش عقربست نه همین ما میگدازیم از غم بخت سیاه هرکجا روشندلی دیدیم شمع این…
زان سینه چه راحت که ره زخم بدر نیست
زان سینه چه راحت که ره زخم بدر نیست بادی نخورد بر دل اگر خانه دو در نیست با این همه تنگی که نصیب دهن…
ز بزمی برنمی خیزد سرود نغمه پردازی
ز بزمی برنمی خیزد سرود نغمه پردازی همین از خانه تنگ جرس می آید آوازی دلم پر مایه است از درد چاکی خواهد از تیغت…
دوش در خواب چو آن طره پیچان دیدم
دوش در خواب چو آن طره پیچان دیدم صبح در بستر خود سنبل و ریحان دیدم از هواداری آنزلف چنانم که اگر برد خواب اجلم…
دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری
دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری طبیب را چه گنه درد بیدوا داری چگونه رو نمائی بما تهی دستان تو کز نقاب تمنای رونما…
دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد
دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد از روی میل خار مغیلان بپا کشد ما را نه زور جذبه شوقی بود که مرگ دامان…
در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم
در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم غیر از میان چه قافیه آندهان کنم چون خودفروش سود زسوا ندیده ایم گر خاک را بزر بفروشم…
در کلبه ما تا بکمر موج شرابست
در کلبه ما تا بکمر موج شرابست تا ساغر تبخاله ما پر می نابست چشمت لب ما غمزدگان را ز فغان بست خاموش نشینیم که…
دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد
دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد چون سر شیشه می عاریه بر تن باشد حرص از طول امل تا بکمندت نکشد باید…
خصم گو ایمن نشین گر دست ما بالا شود
خصم گو ایمن نشین گر دست ما بالا شود تیشه بر پا میزنیم آن دم که دست از ما شود غنچه دلتنگیم یارب که هرگز…
چو سایه گمرهی از ما جدا نخواهد شد
چو سایه گمرهی از ما جدا نخواهد شد هواپرستی غفلت قضا نخواهد شد پیاده طی ره کعبه گر کند زاهد ازین براه خدا آشنا نخواهد…
چشم عارف جز چراغ کلفت از دنیا ندید
چشم عارف جز چراغ کلفت از دنیا ندید عزم بالا کرد چون از گرد پیش پا ندید بر محک زد نقد شهری و بیابانی خرد…
جذبهای خواهم که از خود نیز روگردان شوم
جذبهای خواهم که از خود نیز روگردان شوم هرکجا آیینهای پیدا شود پنهان شوم رنگ آبادی ندارم خانه بیصاحبم گر خریدارم شود سیلاب آبادان شوم…
تا در ره تو چشم امیدم دچار شد
تا در ره تو چشم امیدم دچار شد طوفان چار موجه بدهر آشکار شد بر خاک آدم اینهمه باران غم که ریخت سیلش روان ازین…
پایمزد عجز ما بیداد دست زور بود
پایمزد عجز ما بیداد دست زور بود آنچه کرد اصلاح عیش تلخ بخت شور بود دوش از بزم نشاط ما نوائی برنخاست تار گفتی بی…
به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را
به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را ز شوق دوست زان سان چشم حسرت…
بکامی خواهش ما مبتلا نیست
بکامی خواهش ما مبتلا نیست چو ماهی دانه ای در دام ها نیست بچشم خاکپای دوست حیفست که کاغذ قدردان توتیا نیست بدست ما نیفتد…
برای داغ تو بر دل توان و تاب نوشتند
برای داغ تو بر دل توان و تاب نوشتند دگر خراج برین منزل خراب نوشتند به پیش هر الف زخم، صفر داغ نهادند ستمکشان چو…
بت پیمان شکم دم از وفا زد
بت پیمان شکم دم از وفا زد اثر نقشی بر آب گریه ها زد خوشا آسایش دردی که ما را چنان گیرد که نتوان دست…
ایدل ز نخل ناله و آهت ثمر چه شد
ایدل ز نخل ناله و آهت ثمر چه شد وز تخم اشک ریزی پیوسته بر چه شد ای همنشین بگوی تو خود گر چو من…
آن گرم خو بسوز دل ما رسیده بود
آن گرم خو بسوز دل ما رسیده بود خوناب این کباب بر آتش چکیده بود در گلستان بیاد دهان تو غنچه را امسال باغبان همه…
اگر چه هست مرا بیتو داغ بر سر داغ
اگر چه هست مرا بیتو داغ بر سر داغ زنم ز ناخن هر لحظه حلقه بر در داغ نشسته بر سر بالین من بدلسوزی رفیق…