گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کند

گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کند سیاه روزی من کار آفتاب کند در آب و خاکم نسرشته اند بیمهری ز رحم آتش من…

ادامه مطلب

گاهی که سنگ حادثه از آسمان رسد

گاهی که سنگ حادثه از آسمان رسد اول بلا بمرغ بلند آشیان رسد ای باغبان زبستن در پس نمی رود غارتگر خزان چو باین گلستان…

ادامه مطلب

کم بختی هنرمند نقص هنر نباشد

کم بختی هنرمند نقص هنر نباشد گر رشته نارسا شد عیب گهر نباشد آزاد از تعلق چون نخل در خزان باش زر را بخاک افشان…

ادامه مطلب

فصل گل روی تو جوان ساخت جهان را

فصل گل روی تو جوان ساخت جهان را حسن تو ازین باغ برون کرد خزان را بر طاقت ما کار چنین تنگ مگیرید ای خوش‌کمران…

ادامه مطلب

عارف که جا بجز سر کوی فنا نساخت

عارف که جا بجز سر کوی فنا نساخت جائیکه سیل راه ندارد سرا نساخت افلاک را بفکر من انداخت وصل او کم بخت را سعادت…

ادامه مطلب

شهید آن قد رعنا وصیت کرد همدم را

شهید آن قد رعنا وصیت کرد همدم را که بندد نیزه بالا در عزایش نخل ماتم را اگر گویم که خاتم چون دهان اوست، از…

ادامه مطلب

سردمهری‌های دوران را تلافی از تبست

سردمهری‌های دوران را تلافی از تبست سوزن خار ملامت‌ها ز نیش عقربست نه همین ما می‌گدازیم از غم بخت سیاه هرکجا روشندلی دیدیم شمع این…

ادامه مطلب

زان سینه چه راحت که ره زخم بدر نیست

زان سینه چه راحت که ره زخم بدر نیست بادی نخورد بر دل اگر خانه دو در نیست با این همه تنگی که نصیب دهن…

ادامه مطلب

ز بزمی برنمی خیزد سرود نغمه پردازی

ز بزمی برنمی خیزد سرود نغمه پردازی همین از خانه تنگ جرس می آید آوازی دلم پر مایه است از درد چاکی خواهد از تیغت…

ادامه مطلب

دوش در خواب چو آن طره پیچان دیدم

دوش در خواب چو آن طره پیچان دیدم صبح در بستر خود سنبل و ریحان دیدم از هواداری آنزلف چنانم که اگر برد خواب اجلم…

ادامه مطلب

دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری

دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری طبیب را چه گنه درد بیدوا داری چگونه رو نمائی بما تهی دستان تو کز نقاب تمنای رونما…

ادامه مطلب

دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد

دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد از روی میل خار مغیلان بپا کشد ما را نه زور جذبه شوقی بود که مرگ دامان…

ادامه مطلب

در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم

در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم غیر از میان چه قافیه آندهان کنم چون خودفروش سود زسوا ندیده ایم گر خاک را بزر بفروشم…

ادامه مطلب

در کلبه ما تا بکمر موج شرابست

در کلبه ما تا بکمر موج شرابست تا ساغر تبخاله ما پر می نابست چشمت لب ما غمزدگان را ز فغان بست خاموش نشینیم که…

ادامه مطلب

دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد

دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد چون سر شیشه می عاریه بر تن باشد حرص از طول امل تا بکمندت نکشد باید…

ادامه مطلب

خصم گو ایمن نشین گر دست ما بالا شود

خصم گو ایمن نشین گر دست ما بالا شود تیشه بر پا می‌زنیم آن دم که دست از ما شود غنچه دلتنگیم یارب که هرگز…

ادامه مطلب

چو سایه گمرهی از ما جدا نخواهد شد

چو سایه گمرهی از ما جدا نخواهد شد هواپرستی غفلت قضا نخواهد شد پیاده طی ره کعبه گر کند زاهد ازین براه خدا آشنا نخواهد…

ادامه مطلب

چشم عارف جز چراغ کلفت از دنیا ندید

چشم عارف جز چراغ کلفت از دنیا ندید عزم بالا کرد چون از گرد پیش پا ندید بر محک زد نقد شهری و بیابانی خرد…

ادامه مطلب

جذبه‌ای خواهم که از خود نیز روگردان شوم

جذبه‌ای خواهم که از خود نیز روگردان شوم هرکجا آیینه‌ای پیدا شود پنهان شوم رنگ آبادی ندارم خانه بی‌صاحبم گر خریدارم شود سیلاب آبادان شوم…

ادامه مطلب

تا در ره تو چشم امیدم دچار شد

تا در ره تو چشم امیدم دچار شد طوفان چار موجه بدهر آشکار شد بر خاک آدم اینهمه باران غم که ریخت سیلش روان ازین…

ادامه مطلب

پایمزد عجز ما بیداد دست زور بود

پایمزد عجز ما بیداد دست زور بود آنچه کرد اصلاح عیش تلخ بخت شور بود دوش از بزم نشاط ما نوائی برنخاست تار گفتی بی…

ادامه مطلب

به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را

به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را ز شوق دوست زان سان چشم حسرت…

ادامه مطلب

بکامی خواهش ما مبتلا نیست

بکامی خواهش ما مبتلا نیست چو ماهی دانه ای در دام ها نیست بچشم خاکپای دوست حیفست که کاغذ قدردان توتیا نیست بدست ما نیفتد…

ادامه مطلب

برای داغ تو بر دل توان و تاب نوشتند

برای داغ تو بر دل توان و تاب نوشتند دگر خراج برین منزل خراب نوشتند به پیش هر الف زخم، صفر داغ نهادند ستمکشان چو…

ادامه مطلب

بت پیمان شکم دم از وفا زد

بت پیمان شکم دم از وفا زد اثر نقشی بر آب گریه ها زد خوشا آسایش دردی که ما را چنان گیرد که نتوان دست…

ادامه مطلب

ایدل ز نخل ناله و آهت ثمر چه شد

ایدل ز نخل ناله و آهت ثمر چه شد وز تخم اشک ریزی پیوسته بر چه شد ای همنشین بگوی تو خود گر چو من…

ادامه مطلب

آن گرم خو بسوز دل ما رسیده بود

آن گرم خو بسوز دل ما رسیده بود خوناب این کباب بر آتش چکیده بود در گلستان بیاد دهان تو غنچه را امسال باغبان همه…

ادامه مطلب

اگر چه هست مرا بیتو داغ بر سر داغ

اگر چه هست مرا بیتو داغ بر سر داغ زنم ز ناخن هر لحظه حلقه بر در داغ نشسته بر سر بالین من بدلسوزی رفیق…

ادامه مطلب

آستین گریه را گاهی که بالا می زنم

آستین گریه را گاهی که بالا می زنم سیلی سیلاب بر رخسار دریا می زنم نیستم بیکار، شغلی می تراشم بهر خویش دست اگر بردارم…

ادامه مطلب

اجتناب از آهم آن مغرور خود سر می‌کند

اجتناب از آهم آن مغرور خود سر می‌کند پادشاهست احتراز از گرد لشکر می‌کند بر تن غم‌پرور عاشق نشان بوریا از برای خط زخمش کار…

ادامه مطلب

هوای سیر گلشن مانده است و بال و پر رفته

هوای سیر گلشن مانده است و بال و پر رفته هوسها کاش می رفتند با عمر بسر رفته بعشق ریشه محکم کرده ناصح برنمی آید…

ادامه مطلب

هر قدم لغزیدنی فرش قدمگاه منست

هر قدم لغزیدنی فرش قدمگاه منست چاه راهم چون قلم پیوسته همراه منست گشته از افتادگی آن سرفرازی حاصلم کاسمان در سایه دیوار کوتاه منست…

ادامه مطلب

نه گل شناسم و نه باغ و بوستان بی تو

نه گل شناسم و نه باغ و بوستان بی تو که دیده در نگشاید بر این و آن بی تو ز خضر گیرم و بر…

ادامه مطلب

نشود اینکه ز دل اشک جگرگون نرود

نشود اینکه ز دل اشک جگرگون نرود طفل آراسته از خانه برون چون نرود کام دل رم کند اما بطلب رام شود راه اگر گم…

ادامه مطلب

منم که تنگدلی باغ دلگشای منست

منم که تنگدلی باغ دلگشای منست بدستم آبله جام جهان نمای منست رسید همرهی بخت واژگون جائی که هر که خاک رهم بود خار پای…

ادامه مطلب

محتسب بر حذر از مستی سرشار منست

محتسب بر حذر از مستی سرشار منست سنگ بگریزد از آن شیشه که دربار منست آسمان مشتری جنس هنرها گردید که دکان سوختنم گرمی بازار…

ادامه مطلب

گرم خون کردم به مژگان آه آتشناک را

گرم خون کردم به مژگان آه آتشناک را شسته‌ام از آتش خود کینهٔ خاشاک را حرز مینا هست از بدگردیِ گردون چه باک در بغل…

ادامه مطلب

گاهی از خاک درت مرهم به زخم ما ببند

گاهی از خاک درت مرهم به زخم ما ببند اینچنین مگذار ما را یا رها کن یا ببند حفظ بی‌برگی به از سامان کن ار…

ادامه مطلب

کسیکه مانده به بند لباس زندانیست

کسیکه مانده به بند لباس زندانیست پریدن از قفس نام و ننگ عریانیست به پختگی جنون کی بمن رسد مجنون همین بسست که من شهری…

ادامه مطلب

فزون از صبر ایوبست تاب محنت دوری

فزون از صبر ایوبست تاب محنت دوری که رنجوری نباشد آنچنان مشکل که مهجوری چنان بیروی تو دست و دلم از کار خود مانده که…

ادامه مطلب

عاشق از حیرت درین وادی به جایی می‌رسد

عاشق از حیرت درین وادی به جایی می‌رسد تا نگردد راه گم کی رهنمایی می‌رسد خون خود بر گل‌رخان شهر قسمت می‌کنم هرکه می‌آید به…

ادامه مطلب

شکوه درد ترا کی پیش درمان می‌کنیم

شکوه درد ترا کی پیش درمان می‌کنیم تشنه می‌میرم و شکر آب حیوان می‌کنیم بی‌تو تاریکست کشمیر ای چراغ دیده‌ها ما سیه‌روزیم در شب سیر…

ادامه مطلب

سیل را درس روانی گریه ما می‌دهد

سیل را درس روانی گریه ما می‌دهد شوربختی اشک ما تعلیم دریا می‌دهد روزگارم سربه‌سر از تیره‌روزی یک شب است وعده وصلم چه حاصل گر…

ادامه مطلب

زخم‌های شانه از زلفت فراهم می‌شود

زخم‌های شانه از زلفت فراهم می‌شود بخت اگر یاری نماید مشک مرهم می‌شود عیش اگر هم رو دهد بی‌تلخی اندوه نیست همچو نوروزی که واقع…

ادامه مطلب

ز آشفتگی حالم ربط از سخن بریده

ز آشفتگی حالم ربط از سخن بریده از هم فتاده حرفم چون نامه دریده در وادی محبت شاید رسد بآبی رفتست تا بچشمم خار بپا…

ادامه مطلب

دوش در بزم تو دیدم ز دل خود سر خویش

دوش در بزم تو دیدم ز دل خود سر خویش آنچه پروانه ندیدست زبال و پر خویش منعم از ناله چرا فاش چو شد راز…

ادامه مطلب

دلا بر چشم تر نه آستین را

دلا بر چشم تر نه آستین را چه می پوئی عبث روی زمین را ز محراب دو ابروی تو پیداست که با خود کرده روی…

ادامه مطلب

دل جز کجی ز زلف تو نامهربان ندید

دل جز کجی ز زلف تو نامهربان ندید رو چشم بست و روی ترا در میان ندید هر چند خرمی جهان را سبب منم مانند…

ادامه مطلب

درین چمن چو گلی نشنود فغان مرا

درین چمن چو گلی نشنود فغان مرا کجاست برق که بردارد آشیان مرا حدیث زلف تو از دل بلب چو می آید بسان خامه سیه…

ادامه مطلب

در طریق خودنمائی شیوه دلخواه نیست

در طریق خودنمائی شیوه دلخواه نیست غیر دعوی بلند و همت کوتاه نیست کیسه ای بر وعده های بخت نتوان دوختن خفته گر در خواب…

ادامه مطلب