دلا بر چشم تر نه آستین را

دلا بر چشم تر نه آستین را چه می پوئی عبث روی زمین را ز محراب دو ابروی تو پیداست که با خود کرده روی…

ادامه مطلب

دل جز کجی ز زلف تو نامهربان ندید

دل جز کجی ز زلف تو نامهربان ندید رو چشم بست و روی ترا در میان ندید هر چند خرمی جهان را سبب منم مانند…

ادامه مطلب

درین چمن چو گلی نشنود فغان مرا

درین چمن چو گلی نشنود فغان مرا کجاست برق که بردارد آشیان مرا حدیث زلف تو از دل بلب چو می آید بسان خامه سیه…

ادامه مطلب

در طریق خودنمائی شیوه دلخواه نیست

در طریق خودنمائی شیوه دلخواه نیست غیر دعوی بلند و همت کوتاه نیست کیسه ای بر وعده های بخت نتوان دوختن خفته گر در خواب…

ادامه مطلب

دارد اگر صفائی دل از شراب دارد

دارد اگر صفائی دل از شراب دارد روشن ترست شیشه گاهی که آب دارد طینت که پاک باشد از می کشی چه نقصان دریا چه…

ادامه مطلب

خستگان را ناوکش آرام جانی می‌شود

خستگان را ناوکش آرام جانی می‌شود سینه را پیکان او راز نهانی می‌شود بس که از سوز درون نم در نهاد من نماند در گلو…

ادامه مطلب

چو شمع گرمی آن بیوفا زبانی بود

چو شمع گرمی آن بیوفا زبانی بود شکفتگیش گل کینه نهانی بود ز زهر فرقت احباب کم نشد تلخی اگر چه عمری در شهد زندگانی…

ادامه مطلب

چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت

چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت بلبل این گلستان صد آشیانرا کهنه کرد آن گل…

ادامه مطلب

جا نیابی اگر ایدل گله بیجا چیست

جا نیابی اگر ایدل گله بیجا چیست تو که پروانه بزمی هوس اینها چیست سازگار همه طبع ار نبود، عیبی نیست پنبه را آرزوی همدمی…

ادامه مطلب

تا تیغ او به داد اسیران نمی‌رسد

تا تیغ او به داد اسیران نمی‌رسد یک سر به کوی عشق به سامان نمی‌رسد جایی که پای خاطر من در میان بود آشفتگی به…

ادامه مطلب

پاس وفا داشتیم، بی اثر افتاده است

پاس وفا داشتیم، بی اثر افتاده است آفت اوقات بود خوب برافتاده است شکوه ام از دهر نیست، داد زابنای او در همه ملک این…

ادامه مطلب

بهره ای نگرفت گر کام دل بیتاب دید

بهره ای نگرفت گر کام دل بیتاب دید بخت ما دایم رخ مقصود را در خواب دید خاطر روشندلان از گرد کلفت‌های دهر تیره شد…

ادامه مطلب

بعهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد

بعهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد بجرم بی اثری ناله را بزندان کرد درون سینه بذوقی نشست ناوک او که ناله را…

ادامه مطلب

براه عشق تو جز اشک و آه با من نیست

براه عشق تو جز اشک و آه با من نیست از آن متاع چه بهتر که باب رهزن نیست زبس گداختم از غم چنان سبک…

ادامه مطلب

باغبان بیمهر و ما در اصل نخل بی بریم

باغبان بیمهر و ما در اصل نخل بی بریم عاقبت در گلخن گیتی کف خاکستریم هیچکس نبود که نبود در پی آزار ما اهل عالم…

ادامه مطلب

ایدل ز خانه تن فکر سفر نداری

ایدل ز خانه تن فکر سفر نداری پروانه ای ندانم، بهر چه پر نداری از کج گلخن تن عزم وطن نکردی ای اخگر فسرده، شوق…

ادامه مطلب

آن صید پیشه فکر مدارا نکرده است

آن صید پیشه فکر مدارا نکرده است گر سربریده رشته ز پا وانکرده است امروز در بهشتی اگر بی تعلقی هرگز کریم وعده بفردا نکرده…

ادامه مطلب

اگرچه از مژه روبم غبار رهگذرش

اگرچه از مژه روبم غبار رهگذرش بچشم من نرسد توتیای خاک درش گذشت از آن بر رو زلف تا خطش سر زد کنون نهاده ز…

ادامه مطلب

از هجوم خط دلی باطره پرفن نماند

از هجوم خط دلی باطره پرفن نماند مور چندان شد که آخر دانه در خرمن نماند مرغ گیرائی ز دام زلف او پرواز کرد ناوک…

ادامه مطلب

ابر سرمایه گر از چشم تر ما ببرد

ابر سرمایه گر از چشم تر ما ببرد لوث آلودگی از دامن دنیا ببرد طالع دون چو قوی گشت حریفش نشویم گو هما سایه دولت…

ادامه مطلب

وداع ناشده دل حال صبر در هم دید

وداع ناشده دل حال صبر در هم دید عنان گسستگی گریه دمادم دید چنین که رو بقفا می روم ز خاک درت گرفتم اینکه بجنت…

ادامه مطلب

هر زمان بر روی کارم رنگ دیگرگون شود

هر زمان بر روی کارم رنگ دیگرگون شود باده ام در جام گرد آب و آبم خون شود دخل ما با خرج یکسانست در راه…

ادامه مطلب

نه طره ات غم شبهای تار من دارد

نه طره ات غم شبهای تار من دارد نه چشم مست تو فکر خمار من دارد ز گریه چشمم چون شد سپید دانستم که صبحی…

ادامه مطلب

نزد این خلق از رواج باطل حق دشمنی

نزد این خلق از رواج باطل حق دشمنی حرف حق گو، چون اناالحق گوی باشد کشتنی بسکه در پای خیالت هر زمان سر مینهم در…

ادامه مطلب

منم بکنج قناعت رمیده از درها

منم بکنج قناعت رمیده از درها بخویش بسته ز نقش حصیر زیورها غبار خاطر خود گرد هم بسیل سرشگ شود ببحر گل آلود آب گوهرها…

ادامه مطلب

مرا ز زلف تو غیر از شکست و محنت نیست

مرا ز زلف تو غیر از شکست و محنت نیست بنای خانه زنجیر بهر راحت نیست برهنه پای نخواهیم ماند، آبله هست در آن دیار…

ادامه مطلب

گرم آسوده دوران می گذارد

گرم آسوده دوران می گذارد کی آن زلف پریشان می گذارد بخون ما چنان تشنه است تیرت که پا در آب پیکان می گذارد گذارد…

ادامه مطلب

گاه اندیشه ای از روز جزا باید کرد

گاه اندیشه ای از روز جزا باید کرد گذری بر سر خاک شهدا باید کرد تو که ضبط نگه خود نتوانی کردن منع رسوائی احباب…

ادامه مطلب

کسیکه از گل داغ تو گلستان دارد

کسیکه از گل داغ تو گلستان دارد ازو مرنج چو بلبل اگر فغان دارد خدنگ خویش بغیری مزن که سینه من برای تیر تو از…

ادامه مطلب

فراق همنفسان جان بیقرارم سوخت

فراق همنفسان جان بیقرارم سوخت گیاه خشکم و هجران نوبهارم سوخت چو من مباد کس آواره هزار وطن فلک ز داغ فراقت هزار بارم سوخت…

ادامه مطلب

عاشق آنست که چون داغ تمنا سوزد

عاشق آنست که چون داغ تمنا سوزد همچو خورشید بیک داغ سراپا سوزد شعله اش سرو شود، فاخته گردد شررش هر که در آرزوی آن…

ادامه مطلب

شمیم خلد، گدای دیار کشمیرست

شمیم خلد، گدای دیار کشمیرست شکفتگی گل خار بهار کشمیرست لب پیاله ز تبخال رشک می سوزد که نشئه وقف لب جویبار کشمیرست اگرچه مایه…

ادامه مطلب

سرخوش از می چو نیم موج هوا شمشیر است

سرخوش از می چو نیم موج هوا شمشیر است ابر تر را چکنم قطره باران تیر است زور بازوی توانائیم از فیض می است باده…

ادامه مطلب

زان رخنه ها که تن را از ناوک جفا شد

زان رخنه ها که تن را از ناوک جفا شد در دشت استخوانم دام ره بلا شد تا دیده توقع از روزگار بستم در چشمم…

ادامه مطلب

ز اختر طالع که مهر او همه کین است

ز اختر طالع که مهر او همه کین است خیر ندیدیم اگر چه خیر درین است دوست بهیچم فروخت با همه زاری یار فروشی درین…

ادامه مطلب

دوش گم کردم ز بیهوشی ره کاشانه را

دوش گم کردم ز بیهوشی ره کاشانه را یافتم باز از نوای جغد این ویرانه را من که در دام آمدم، نه از فریب دانه…

ادامه مطلب

دلا بار وجود از خویش افکن

دلا بار وجود از خویش افکن درین ره کاری آخر پیش افکن تو صید عالم قدسی درین دشت کمند وحدتی بر خویش افکن دل آسوده…

ادامه مطلب

دل پس از طوف حرم بر در میخانه نشست

دل پس از طوف حرم بر در میخانه نشست هر کجا شیشه می دید چو پیمانه نشست رفتی از دیده و من دشمن چشمم، که…

ادامه مطلب

در مصاف عافیت لرزان تر از سیماب باش

در مصاف عافیت لرزان تر از سیماب باش تیغ موج خون چو بینی پنجه قصاب باش بخت بیداری نمی یابد تجرد پیشه را خانه چون…

ادامه مطلب

در صد زخم جفا زان مژه بر دل بازست

در صد زخم جفا زان مژه بر دل بازست غمزه زان ناوک کج سخت درست اندازست هر که خودبین و خودآرا ز هنر بی خبرست…

ادامه مطلب

خیال گلشن رویت بدل گذار نکرد

خیال گلشن رویت بدل گذار نکرد که مو بموی تنم را چو لاله زار نکرد اگرچه شانه زسر تا بپای شد انگشت حساب حلقه آنزلف…

ادامه مطلب

خاک نشینی است سلیمانیم

خاک نشینی است سلیمانیم دست بود افسر سلطانیم هست چهل سال که میپوشمش کهنه نشد جامه عریانیم جوش سرشکم بمقام وداع جمعم و سرگرم پریشانیم…

ادامه مطلب

چو ساخت چشم تو کارم، نهفته دیدن چیست

چو ساخت چشم تو کارم، نهفته دیدن چیست بر آتشی که به نی درگرفت دامن چیست اگر نه صبح سیه بخت کار شام کند سیاه…

ادامه مطلب

چشم جادوی تو در دلجویی اهل نیاز

چشم جادوی تو در دلجویی اهل نیاز هیچ کوتاهی ندارد عمر مژگانش دراز رشته جان و رگ دل در خم مژگان اوست هیچکس دیدی به…

ادامه مطلب

تو ز روی مهربانی بمیان مگر در آئی

تو ز روی مهربانی بمیان مگر در آئی که کنند صلح با هم شب ما و روشنائی دل خونچکان بزلف تو هنوز هست خندان که…

ادامه مطلب

تا چند همچو سوفار خندان بخون نشستن

تا چند همچو سوفار خندان بخون نشستن دلتنگ و روگشاده خود را بکار بستن گر از نسق فتاده است احوال ما چه نقصان عقد گهر…

ادامه مطلب

بیقدر نخواهم شد اگر خاک نهادم

بیقدر نخواهم شد اگر خاک نهادم خارم منگر ذره خورشید نژادم از هستیم ار نیست نشان، نام بجا هست در نزد شب و روز جهان…

ادامه مطلب

به راه عشق که هرگز به سر نمی‌آید

به راه عشق که هرگز به سر نمی‌آید به غیر گم شدن از راهبر نمی‌آید همیشه عقل در اصلاح نفس عاجز بود که پندگوی به…

ادامه مطلب

بسینه ناوک غم تا بکی روان کردن

بسینه ناوک غم تا بکی روان کردن چه ذوق رو دهد از آینه نشان کردن دلا بگلشن حسن معاش می باید بقدر پایه پرواز آشیان…

ادامه مطلب

بر لبم همچو جرس خنده فغان می‌گردد

بر لبم همچو جرس خنده فغان می‌گردد آب اگر می‌خورم از دیده روان می‌گردد صافدل را نبود قید علایق عیبی عیب دیرینه کی از آینه‌دان…

ادامه مطلب