ز اختر طالع که مهر او همه کین است

ز اختر طالع که مهر او همه کین است خیر ندیدیم اگر چه خیر درین است دوست بهیچم فروخت با همه زاری یار فروشی درین…

ادامه مطلب

دوش گم کردم ز بیهوشی ره کاشانه را

دوش گم کردم ز بیهوشی ره کاشانه را یافتم باز از نوای جغد این ویرانه را من که در دام آمدم، نه از فریب دانه…

ادامه مطلب

دلا بار وجود از خویش افکن

دلا بار وجود از خویش افکن درین ره کاری آخر پیش افکن تو صید عالم قدسی درین دشت کمند وحدتی بر خویش افکن دل آسوده…

ادامه مطلب

دل پس از طوف حرم بر در میخانه نشست

دل پس از طوف حرم بر در میخانه نشست هر کجا شیشه می دید چو پیمانه نشست رفتی از دیده و من دشمن چشمم، که…

ادامه مطلب

در مصاف عافیت لرزان تر از سیماب باش

در مصاف عافیت لرزان تر از سیماب باش تیغ موج خون چو بینی پنجه قصاب باش بخت بیداری نمی یابد تجرد پیشه را خانه چون…

ادامه مطلب

در صد زخم جفا زان مژه بر دل بازست

در صد زخم جفا زان مژه بر دل بازست غمزه زان ناوک کج سخت درست اندازست هر که خودبین و خودآرا ز هنر بی خبرست…

ادامه مطلب

خیال گلشن رویت بدل گذار نکرد

خیال گلشن رویت بدل گذار نکرد که مو بموی تنم را چو لاله زار نکرد اگرچه شانه زسر تا بپای شد انگشت حساب حلقه آنزلف…

ادامه مطلب

خاک نشینی است سلیمانیم

خاک نشینی است سلیمانیم دست بود افسر سلطانیم هست چهل سال که میپوشمش کهنه نشد جامه عریانیم جوش سرشکم بمقام وداع جمعم و سرگرم پریشانیم…

ادامه مطلب

چو ساخت چشم تو کارم، نهفته دیدن چیست

چو ساخت چشم تو کارم، نهفته دیدن چیست بر آتشی که به نی درگرفت دامن چیست اگر نه صبح سیه بخت کار شام کند سیاه…

ادامه مطلب

چشم جادوی تو در دلجویی اهل نیاز

چشم جادوی تو در دلجویی اهل نیاز هیچ کوتاهی ندارد عمر مژگانش دراز رشته جان و رگ دل در خم مژگان اوست هیچکس دیدی به…

ادامه مطلب

جا نیابی اگر ایدل گله بیجا چیست

جا نیابی اگر ایدل گله بیجا چیست تو که پروانه بزمی هوس اینها چیست سازگار همه طبع ار نبود، عیبی نیست پنبه را آرزوی همدمی…

ادامه مطلب

تا تیغ او به داد اسیران نمی‌رسد

تا تیغ او به داد اسیران نمی‌رسد یک سر به کوی عشق به سامان نمی‌رسد جایی که پای خاطر من در میان بود آشفتگی به…

ادامه مطلب

پاس وفا داشتیم، بی اثر افتاده است

پاس وفا داشتیم، بی اثر افتاده است آفت اوقات بود خوب برافتاده است شکوه ام از دهر نیست، داد زابنای او در همه ملک این…

ادامه مطلب

بهره ای نگرفت گر کام دل بیتاب دید

بهره ای نگرفت گر کام دل بیتاب دید بخت ما دایم رخ مقصود را در خواب دید خاطر روشندلان از گرد کلفت‌های دهر تیره شد…

ادامه مطلب

بعهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد

بعهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد بجرم بی اثری ناله را بزندان کرد درون سینه بذوقی نشست ناوک او که ناله را…

ادامه مطلب

براه عشق تو جز اشک و آه با من نیست

براه عشق تو جز اشک و آه با من نیست از آن متاع چه بهتر که باب رهزن نیست زبس گداختم از غم چنان سبک…

ادامه مطلب

باغبان بیمهر و ما در اصل نخل بی بریم

باغبان بیمهر و ما در اصل نخل بی بریم عاقبت در گلخن گیتی کف خاکستریم هیچکس نبود که نبود در پی آزار ما اهل عالم…

ادامه مطلب

ایدل ز خانه تن فکر سفر نداری

ایدل ز خانه تن فکر سفر نداری پروانه ای ندانم، بهر چه پر نداری از کج گلخن تن عزم وطن نکردی ای اخگر فسرده، شوق…

ادامه مطلب

آن صید پیشه فکر مدارا نکرده است

آن صید پیشه فکر مدارا نکرده است گر سربریده رشته ز پا وانکرده است امروز در بهشتی اگر بی تعلقی هرگز کریم وعده بفردا نکرده…

ادامه مطلب

اگرچه از مژه روبم غبار رهگذرش

اگرچه از مژه روبم غبار رهگذرش بچشم من نرسد توتیای خاک درش گذشت از آن بر رو زلف تا خطش سر زد کنون نهاده ز…

ادامه مطلب

از هجوم خط دلی باطره پرفن نماند

از هجوم خط دلی باطره پرفن نماند مور چندان شد که آخر دانه در خرمن نماند مرغ گیرائی ز دام زلف او پرواز کرد ناوک…

ادامه مطلب

ابر سرمایه گر از چشم تر ما ببرد

ابر سرمایه گر از چشم تر ما ببرد لوث آلودگی از دامن دنیا ببرد طالع دون چو قوی گشت حریفش نشویم گو هما سایه دولت…

ادامه مطلب

هنوز طره او تا کمر نیامده است

هنوز طره او تا کمر نیامده است ز پیچ و تاب رگ جان خبر نیامده است باعتماد، سرین را بآن کمر مسپار که مور خازن…

ادامه مطلب

هرگز دل عاشق ز هوس رنگ نگیرد

هرگز دل عاشق ز هوس رنگ نگیرد در کشور ما آینه را زنگ نگیرد در ساغر امید ز بیرنگی عشقست خونیکه لب از خوردن آن…

ادامه مطلب

نه سزاوار حرم نه لایق بتخانه‌ام

نه سزاوار حرم نه لایق بتخانه‌ام در خراب‌آباد دنیا جغد بی‌ویرانه‌ام فرقم از سرکوب محنت یک نفس خالی نبود گر ز کار افتاد دستم ریخت…

ادامه مطلب

نخل قد تو را چون، صورت نگار جان بست

نخل قد تو را چون، صورت نگار جان بست گلدسته سرین را، زان رشته بر میان بست از بسکه شد بریده، پیوند راحت از ما…

ادامه مطلب

منکه دور از وطنم عیش تمنا نکنم

منکه دور از وطنم عیش تمنا نکنم بقفس تا نرسم بال و پری وا نکنم نتوان درد سر از گریه هر شمع کشید بی سبب…

ادامه مطلب

ما که پیش از مرگ آسایش تمنا می‌کنیم

ما که پیش از مرگ آسایش تمنا می‌کنیم شکوه از بدگردی افلاک بی‌جا می‌کنیم چون به کوی خاکساری سرکشی از سر نهیم تا هوای خشت…

ادامه مطلب

گردون در آتش از حسد جوهر منست

گردون در آتش از حسد جوهر منست پرواز من بلندتر از اختر منست شبنم ببال جذبه خورشید می برد کس را چه حد بستن بال…

ادامه مطلب

کی صاحب همت ز جهان کام گرفته

کی صاحب همت ز جهان کام گرفته عار آیدش، ار عبرت ایام گرفته هر چیز که دل باخت براهش به از آن برد جان داده،…

ادامه مطلب

کسی نیم که زکس حرف سرد برگیرم

کسی نیم که زکس حرف سرد برگیرم من آتشم چه عجب گر زباد در گیرم چنان ز کوی طمع پا کشیده همت من که عارم…

ادامه مطلب

غنچه یکی ز جمله خونین دلان تو

غنچه یکی ز جمله خونین دلان تو رفته فرو بخویش بفکر دهان تو از بهر کشتن دو جهان آن کمر بس است شمشیر احتیاج ندارد…

ادامه مطلب

طره ات گر ز دلم صبر چنین خواهد برد

طره ات گر ز دلم صبر چنین خواهد برد گریه‌ام شکوه زلف تو به چین خواهد برد صاف میخانه ایام بود در ته خم غم…

ادامه مطلب

شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد

شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد که تواند همه شب گریه بی شیون کرد زود رفت آنکه ز اسرار جهان آگه شد…

ادامه مطلب

سر ببستان چو دهد جلوه یغمائی را

سر ببستان چو دهد جلوه یغمائی را اول از سرو کند جامه رعنائی را پای سعیم شده از خار رهت پوشیده چاره زین به نتوان…

ادامه مطلب

زان چشم ندیدم که نگاهی بمن افتد

زان چشم ندیدم که نگاهی بمن افتد بیمار عجب نیست اگر کم سخن افتد نزدیک بآسیب چنانم که پس از مرگ از شمع مزار آتشم…

ادامه مطلب

ز آتش پنهان عشق، هر که شد افروخته

ز آتش پنهان عشق، هر که شد افروخته دود نخیزد ازو چون نفس سوخته دلبر بیخشم و کین، گلبن بیرنگ و بوست دلکش پروانه نیست،…

ادامه مطلب

دورم از فتنه که در سایه مژگان توام

دورم از فتنه که در سایه مژگان توام خاطرم از همه جمعست پریشان توام ناله هرچند غبار تنم از جا برداشت طالع دون نرسانید بدامان…

ادامه مطلب

دل یوسف نژادان یوسف چاه زنخدانت

دل یوسف نژادان یوسف چاه زنخدانت گریبان چاک می روید گل از شوق گریبانت سپاه غمزه ات را در هزیمت فتح می باشد شکست افتاد…

ادامه مطلب

دل تمنای درد او دارد

دل تمنای درد او دارد خانه سیلاب آرزو دارد خویش یکدیگرند عجز و غرور تیغ پیوند با گلو دارد چون کنم شرح حال دیده رقم…

ادامه مطلب

در مزرع بختم اثر نشو و نما نیست

در مزرع بختم اثر نشو و نما نیست از گریه من آب اگر هست هوا نیست چون کج نرود آنکه زمیخانه در آمد این کج…

ادامه مطلب

در شکار دل ما دام دگر می باید

در شکار دل ما دام دگر می باید دانه صید فریبش زشرر می باید عشق بر مائده غیر از تن بیسر نفشاند زانکه بر خوان…

ادامه مطلب

خیال زلف تو بازم بدست سودا داد

خیال زلف تو بازم بدست سودا داد چو سیل سلسله برپا، سرم بصحرا داد هرآنچه در حق ما گفت غم بجا آورد بدیده قطره ای…

ادامه مطلب

حسنی که باو عشق سروکار ندارد

حسنی که باو عشق سروکار ندارد مانند طبیبی است که بیمار ندارد حرفیکه دل غمزده ای زو بگشاید غیر از لب پرخنده سوفار ندارد ضعفم…

ادامه مطلب

چو جرس کار دل ار ناله و فریاد بود

چو جرس کار دل ار ناله و فریاد بود مشنو خنده زخمش ز دل شاد بود تا بدیدار تو شد دیده بستان روشن سرو را…

ادامه مطلب

چشم پوشیدن ز نیک و بد چراغ دیده است

چشم پوشیدن ز نیک و بد چراغ دیده است روشنی دل را ز نور دیده ها پوشیده است با که گردن سازگاری کرد تا با…

ادامه مطلب

تو ز روی مهربانی بمیان مگر در آئی

تو ز روی مهربانی بمیان مگر در آئی که کنند صلح با هم شب ما و روشنائی دل خونچکان بزلف تو هنوز هست خندان که…

ادامه مطلب

تا چند همچو سوفار خندان بخون نشستن

تا چند همچو سوفار خندان بخون نشستن دلتنگ و روگشاده خود را بکار بستن گر از نسق فتاده است احوال ما چه نقصان عقد گهر…

ادامه مطلب

بیقدر نخواهم شد اگر خاک نهادم

بیقدر نخواهم شد اگر خاک نهادم خارم منگر ذره خورشید نژادم از هستیم ار نیست نشان، نام بجا هست در نزد شب و روز جهان…

ادامه مطلب

به راه عشق که هرگز به سر نمی‌آید

به راه عشق که هرگز به سر نمی‌آید به غیر گم شدن از راهبر نمی‌آید همیشه عقل در اصلاح نفس عاجز بود که پندگوی به…

ادامه مطلب