شُکر گویم هرچه غم با جان مسکین می‌کند

شُکر گویم هرچه غم با جان مسکین می‌کند در مذاقم مرگ را دور از تو شیرین می‌کند خاک کوی خاکساران افسر هرکس که شد دارد…

ادامه مطلب

زیک قطره سرشکم تن زجا شد

زیک قطره سرشکم تن زجا شد بلی اشک از رخ من کهربا شد بمن نوبت نداد آنچشم پرحرف پس از عمریکه راه حرف وا شد…

ادامه مطلب

ز سعی بخت مرادی روا نمی خواهم

ز سعی بخت مرادی روا نمی خواهم وسیله گر همه باشد دعا نمی خواهم سرای عاریتی قابل نشستن نیست از آن بخاطر احباب جا نمی…

ادامه مطلب

دیده را کردی سفید از انتظار ما مپرس

دیده را کردی سفید از انتظار ما مپرس صبح ما را دیدی از شبهای تار ما مپرس آنچه می‌افتد به دام ما به غیر از…

ادامه مطلب

دلم به ملک قناعت نشان نمی‌داند

دلم به ملک قناعت نشان نمی‌داند فغان که این سگ نفس استخوان نمی‌داند شتاب عمر دلم را به شکوه آورده جرس به جز گله کاروان…

ادامه مطلب

دل زغمخواران جز آئین جفاکاری ندید

دل زغمخواران جز آئین جفاکاری ندید همچو گوش کو زکس در دهر همواری ندید آبروی اعتبارم دور شد از دوستان رشته کز گوهر جدا افتاد…

ادامه مطلب

دست مشاطه اگر زلف ترا تاب دهد

دست مشاطه اگر زلف ترا تاب دهد خون دلها گل رخسار ترا آب دهد کاش بخت سیه از دیده شب بیدارم روشنی را بستاند بعوض…

ادامه مطلب

در مدح شاه‌جهان – دوم

در مدح شاه‌جهان – دوم براه او چه در بازیم، نه دینی نه دنیائی دلی داریم و اندوهی، سری داریم و سودائی زمان راحتم چون…

ادامه مطلب

دجله اشک از بهار شوق طغیان کرده است

دجله اشک از بهار شوق طغیان کرده است رازهای سینه را خاشاک طوفان کرده است دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را شمع…

ادامه مطلب

خواهم ز بس پرده تقوی بدر افتم

خواهم ز بس پرده تقوی بدر افتم چندی بزبان همه کس چون خبر افتم این همسفران پشت بمقصود روانند شاید که بمانم قدمی پیشتر افتم…

ادامه مطلب

چون دف تر ناله از بیداد کمتر می‌کنم

چون دف تر ناله از بیداد کمتر می‌کنم می‌کشم جور و تغافل در برابر می‌کنم سرنوشتم گر شهادت نیست در کویت چرا بوی خون می‌آید…

ادامه مطلب

چنان ز عکس رخ دوست دیده پرگل شد

چنان ز عکس رخ دوست دیده پرگل شد که شاخ هر مژه آرامگاه بلبل شد چه لازمست چنان مشق سرگرانی کرد که یک نفس نتوان…

ادامه مطلب

جلوه پیچ و خم از موی کمر خواهد رفت

جلوه پیچ و خم از موی کمر خواهد رفت تاب این رشته باریک بدر خواهد رفت دل زسودای سر زلف تو خواهد واسوخت از سر…

ادامه مطلب

تا نمی گریم چراغ دیده ام را نور نیست

تا نمی گریم چراغ دیده ام را نور نیست سیل اگر باز ایستد ویرانه ام معمور نیست بسکه در عالم جفا از خوبرویان دیده ام…

ادامه مطلب

پیشی ار خواهی بهر پس مانده همراهی گزین

پیشی ار خواهی بهر پس مانده همراهی گزین سربلندی بایدت دیوار کوتاهی گزین در ره عصیان هم ایدل همتی باید بلند بهتر از شیطان رفیق…

ادامه مطلب

بی‌باده دل ز سیر چمن وا نمی‌شود

بی‌باده دل ز سیر چمن وا نمی‌شود گل جانشین سبزه مینا نمی‌شود آن دیده نیست رخنه ویرانه تن است چشمی که محو آن قد رعنا…

ادامه مطلب

به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد

به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد شود چون صبح روشن راست چون شمع از زبان افتد چمن از بس که تاریکست…

ادامه مطلب

بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد

بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد سینه از مشق الف مانند لوح شانه شد تا خراب او نگردیدم بمن ننمود روی خانه از خورشید…

ادامه مطلب

بدام عشق تو بیدانه مبتلا شده ام

بدام عشق تو بیدانه مبتلا شده ام پرم مبند چو دل بسته مبتلا شده ام جدا ز یاران، تار گسسته را مانم که بینوا شده…

ادامه مطلب

با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا

با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا منظور بودنی است بس است اینقدر مرا بوی گلست موی دماغ ضعیف من ناصح مده ز…

ادامه مطلب

ای به از گل بر سر احباب خاک خواریت

ای به از گل بر سر احباب خاک خواریت چاره ساز جان کار افتاده زخم کاریت در کنار نامه اغیار یادم کرده ای تا بدانم…

ادامه مطلب

امشب گل خورشید بدامان نگاهست

امشب گل خورشید بدامان نگاهست آئینه دل روشن از آن چشم سیاهست زنهار مکرر نشوی در نظر خلق انگشت نما مانده همین اول ماهست پامال…

ادامه مطلب

اشک غمازست خون در گریه داخل کرده‌ام

اشک غمازست خون در گریه داخل کرده‌ام عکس تا ظاهر نگردد آب را گل کرده‌ام رفتم از کوی تو چون شخصی که سیلابش برد ترک…

ادامه مطلب

از ثبات عشق دایم پا بدامن داشتم

از ثبات عشق دایم پا بدامن داشتم گر چو داغ لاله در آتش نشیمن داشتم بر زلال خضر اکنون صد تغافل می زنم منکه چشم…

ادامه مطلب