وقت برقع ز رخ کشیدن نیست

وقت برقع ز رخ کشیدن نیست رخ بپوشان که تاب دیدن نیست بر من خسته بین و تند مران که مرا قوت دویدن نیست با…

ادامه مطلب

هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد

هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد دردم فزود و سوز و گدازم زیاده شد هر چند بیش کشت به ناز و کرشمه‌ام رغبت…

ادامه مطلب

نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را

نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را تغییر طالع چون کنم این اختر بد روز را کی باشد از تو طالعم کاین…

ادامه مطلب

من و از دور تماشای گلستان کسی

من و از دور تماشای گلستان کسی به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران دستها بسته و…

ادامه مطلب

مست آن ترک به کاشانه من بود امروز

مست آن ترک به کاشانه من بود امروز وه چه غوغا که نه در خانهٔ من بود امروز وای بر غیر اگر یک دو سه…

ادامه مطلب

ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد

ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد زنجیر کرده بر سر کوی تو می‌کشد ای باغ خوش بخند که خلقی ز هر طرف…

ادامه مطلب

گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست

گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست سگ طالع شومش کیست که همصحبت تست چشم ما را نرسد بیشتر از بام و دری…

ادامه مطلب

کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون‌سازت

کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون‌سازت دگر قصد که داری ای جهانی کشتهٔ نازت نمی‌دانم که باز ای ابر رحمت بر که می‌باری…

ادامه مطلب

فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن

فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن سر کوی قناعت گیر تا باشی فراغت کن به چندین گنج رنج و محنت عالم نمی‌ارزد چرا…

ادامه مطلب

صد دشنه بر دل می‌خورم وز خویش پنهان می‌کنم

صد دشنه بر دل می‌خورم وز خویش پنهان می‌کنم جان گریه بر من می‌کند من خنده بر جان می‌کنم خون قطره قطره می‌چکد تا اشک…

ادامه مطلب

سوزِ تبِ فراقِ تو درمان‌پذیر نیست

سوزِ تبِ فراقِ تو درمان‌پذیر نیست تا زنده‌ام چو شمع از اینم گزیر نیست هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای دردِ محبت است که…

ادامه مطلب

ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند

ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند کرشمه‌های نهان را نگاهبان شده‌اند حمایتی که حریفان بزم در بد من تمام متفق و جمله همزبان…

ادامه مطلب

دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود

دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود چشم پر عربده‌اش بر سر ناز آمده بود چشمش از ظاهر حالم خبری می‌پرسید غمزه‌اش نیز به…

ادامه مطلب

در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش

در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش مهر خزانه یافت دل و جان و هر چه…

ادامه مطلب

خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده

خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده نشان اینچنین بختی کجا یابم نشانم ده نثاری خواهم ای جان آفرین شایستهٔ پایش پر از…

ادامه مطلب

چون طفل اشک پرده در راز نیستم

چون طفل اشک پرده در راز نیستم از من مپوش راز که غماز نیستم در انتظار اینکه مگر خواندم شبی یک شب نشد که گوش…

ادامه مطلب

چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را

چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را در ته دوزخ افکنم جان پر اضطراب را تافته عشق دوزخی ز اهل نصیحت اندرو…

ادامه مطلب

تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو

تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو زینسان متاز ای سنگدل ترسم بلغزد توسنت کز…

ادامه مطلب

پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد

پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد که شوق افزون شود چون روزگاری در میان افتد به خود دادم قرار صبر بی او یک…

ادامه مطلب

به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست

به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست وفا مصاحب دیرینهٔ محبت ماست تو و خلاف مروت خدا نگه دارد به ما جفای تو از بخت…

ادامه مطلب

بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه

بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه روم به شهر دگر چون هلال اول ماه به سبزی سر خوان کسی نیارم دست کنم قناعت…

ادامه مطلب

اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد

اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد تاراجگر خانهٔ ویرانه من شد اینست که می‌ ریخت به پیمانهٔ اغیار خون ریخت چو دور من و…

ادامه مطلب

ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی

ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی در هر دلی خیالی بر هر سری هوایی آیین بی‌وفایی هم خود بگو که خوب است از…

ادامه مطلب

المنةلله که شب هجر سر آمد

المنةلله که شب هجر سر آمد خورشید وصال از افق بخت برآمد سد شکر که زنجیری زندان جدایی از حبس فراق تو سلامت بدرآمد شد…

ادامه مطلب

آتشی در جان ما افروختی

آتشی در جان ما افروختی رفتی و ما را ز حسرت سوختی بی‌وداع دوستان کردی سفر از که این راه و روش آموختی گرنه از…

ادامه مطلب

وصلم میسر است ولی بر مراد نیست

وصلم میسر است ولی بر مراد نیست بر دل نهم چه تهمت شادی که شاد نیست غم می‌فروخت لیک به اندازه میفرست یک دل درون…

ادامه مطلب

هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود

هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود گر سراپا آتش سوزنده شد سوزش نبود عشق را آماده بود اسباب و جان مستعد کار چون…

ادامه مطلب

نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را

نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست…

ادامه مطلب

من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌کنم

من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌کنم گر سرم برداری از تن سرفرازی می‌کنم با چنین تندی و بی باکی که آن عاشق…

ادامه مطلب

مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب

مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب گریه بس کرده‌ام ای جغد نشین فارغ بال که خطر نیست در…

ادامه مطلب

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی…

ادامه مطلب

گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی

گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی رانم دلیر رخش طلب را چه می‌کنی گر من به دل فرو نخورم دشنه‌های ناز آن غمزهٔ…

ادامه مطلب

کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا

کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا گر بدو گویند بر در ، کیست گوید آشنا چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن…

ادامه مطلب

غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد

غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد عافیت را همه اسباب به یغما ببرد صبر ما پنجه مومیست چوعشق آرد زور پنجه گر ساخته…

ادامه مطلب

شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کرده‌ای

شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کرده‌ای جانم گرفته در میان عشق هجوم آورده ای ای صید کش صیاد من تاب کمندت بازده…

ادامه مطلب

سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ای

سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ای تا نداند کس که چون بی اعتبارم کرده‌ای چون بسوی کس توانم دید باز از انفعال اینچنین…

ادامه مطلب

ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید

ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید که سازد این کلید و قفل این زندان که بگشاید به گلخن گر روم از رشک گلخن…

ادامه مطلب

دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم

دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم ترسم که شوی غافل و در دام بمیرم خواهم که شوم ازنظر لطف تو غایب هر چند که…

ادامه مطلب

در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است

در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است بر حذر باش در این راه که سر در خطر است پیش از آنروز که میرم…

ادامه مطلب

خوش صیدِ غافلی به سر تیر آمده‌ست

خوش صیدِ غافلی به سر تیر آمده‌ست زه کن کمانِ ناز که نخجیر آمده‌ست روزی به کارِ تیغِ تو آید نگاه دار این گردنی که…

ادامه مطلب

چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود

چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود شد آتش جگرم پیش مردمان روشن ز خون…

ادامه مطلب

چرا ستمگر من با کسی جفا نکند

چرا ستمگر من با کسی جفا نکند جفای او همه کس می‌کشد چرا نکند فغان ز سنگدل من که خون سد مظلوم به ظلم ریزد…

ادامه مطلب

تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش

تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش دیده در وصل است پا از بزم گو مهجور باش در نگاهی کان به هر…

ادامه مطلب

پرسیدن حال دل ریشم بگذارید

پرسیدن حال دل ریشم بگذارید یک دم به غم و محنت خویشم بگذارید یاران به میان من و آن مست میایید گر می‌کشد آن عربده‌کیشم…

ادامه مطلب

به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم

به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم سگ وفای خود و بندهٔ محبت خویشم سزای خدمت شایسته است لطف چه منت ز خدمتم خجل…

ادامه مطلب

بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم

بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم دل جنیبت کش و جان غاشیه‌دارش سازم خواهم این سینه پر از جوهر جانهای نفیس که…

ادامه مطلب

اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن

اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن بعد ازین خوش عاشق بسیار خواهی داشتن یک خریدار دگر ماندست و گر اینست وضع بیش ازین هم گرمی…

ادامه مطلب

آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم

آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم شکرانهٔ هر سجده‌ای صد سجدهٔ دیگر کنم کردم سراپا خویش را چشم از پی طی رهت کز…

ادامه مطلب

آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم

آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم نو شد آن سلسله کهنه و آن بند قدیم آمدم من به سر گریهٔ خود به که تو…

ادامه مطلب

آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او

آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او در کمین خرمن جان شعله‌ها پنهان در او شعله‌ای می‌بایدم سوزان که ننشیند ز تاب گر بجوش…

ادامه مطلب