بر کف ماه نیکوان جام چو آفتاب بین

بر کف ماه نیکوان جام چو آفتاب بین نرگس نیم مست او گشته ز می خراب بین می ز گلاب عارضش گشته چو گل به…

ادامه مطلب

ای نور دیده و دل از دیده‌ها نهانی

ای نور دیده و دل از دیده‌ها نهانی با ما نه در میانی کاندر میان جانی عشقت بسوخت خرمن آبی بر آتشم زن کز تشنگی…

ادامه مطلب

آن را که حسن و شکل و شمایل چنین بود

آن را که حسن و شکل و شمایل چنین بود چندان که ناز بیش کند نازنین بود وقتی در آب و آینه می‌بین جمال خویش…

ادامه مطلب

نظرها محرم رویت نبودند

نظرها محرم رویت نبودند به مشتاقان نموداری نمودند چو بر آب و گل آمد عکس رویت دری از حسن بر عالم گشودند زگل گل‌های گوناگون…

ادامه مطلب

مرا دماغ ز بویت هنوز مشکین است

مرا دماغ ز بویت هنوز مشکین است دهان من به حدیث لب تو شیرین است به باغ می‌کشدم آرزوی دیدارت چه جای برگ گل وارغوان…

ادامه مطلب

گر دلم را اشتیاق روی یاران نیستی

گر دلم را اشتیاق روی یاران نیستی ز آتش دل آب چشمم همچو باران نیستی ارغوان و سنبل و نرگس کجا رستی ز خاک در…

ادامه مطلب

عاشقی چیست به جان بندهٔ جانان بودن

عاشقی چیست به جان بندهٔ جانان بودن گر لبش جان طلبد دادن و خندان بودن سوی زلفش نظری کردن و دیدن رویش گاه کافر شدن…

ادامه مطلب

زلف ترک من صبا هردم مشوش می‌کند

زلف ترک من صبا هردم مشوش می‌کند تا دماغ عاشقان از بوی آن خوش می‌کند با زمین مرده ابر نوبهاری کی کند آنچه با من…

ادامه مطلب

دمی وصال تو از هر چه در جهان خوشتر

دمی وصال تو از هر چه در جهان خوشتر شبی خیال تو از ملک جاودان خوشتر اگر به هجر گدازی و گر وصال دهی هر…

ادامه مطلب

خرامان می‌رود آن سرو قامت

خرامان می‌رود آن سرو قامت جهانی را از آن قامت قیامت مؤذن گر ببیند قامتت را فراموشش شود تکبیر و قامت امام از شوق آن…

ادامه مطلب

چو چشم مست بدان زلف تابدار آید

چو چشم مست بدان زلف تابدار آید اسیر بند کمندت به اختیار آید دلی که در شکن زلف بی‌قرار افتاد عجب بود که دگر با…

ادامه مطلب

ترسا بچه‌ای ناگه بر کف می گلناری

ترسا بچه‌ای ناگه بر کف می گلناری از صومعه باز آمد سرمست به عیاری بنشست چو عیاران آن مونس غم‌خواران از پسته خندان کرد آغاز…

ادامه مطلب

بهشت روی تو را پاک دیده‌ای باید

بهشت روی تو را پاک دیده‌ای باید که جز به دیدن روی تو دیده نگشاید به آب چشم دهم غسل نور بینایی نظر به چشمهٔ…

ادامه مطلب

بشنو حدیث یار ما از ما نه از اغیار ما

بشنو حدیث یار ما از ما نه از اغیار ما شرح لب او می‌دهد شیرینی گفتار ما دانی چه داریم آرزو سرهای ما در پای…

ادامه مطلب

ای نسیم سحری هیچ سر آن داری

ای نسیم سحری هیچ سر آن داری کز برای دل من روی به جانان آری پیش آن جان و جهان عرض کنی بندگیم باز بر…

ادامه مطلب

الا ای ماه کنعانی برآ از چاه ظلمانی

الا ای ماه کنعانی برآ از چاه ظلمانی به مصر عالم جان شو نشین آنجا به سلطانی به هر منزل زلیخایی شود در صورتت فتنه…

ادامه مطلب

یاری که رخش قبله صاحب‌نظران است

یاری که رخش قبله صاحب‌نظران است چشم و دل مردم به جمالش نگران است خواهم که ببوسم قدمش نیست مجالم هر جا که نهم دیده…

ادامه مطلب

نرسیده‌ست به گوش تو مگر فریادم

نرسیده‌ست به گوش تو مگر فریادم ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی که بر او فتنه…

ادامه مطلب

مرا چو نام لبت بر سر زبان آید

مرا چو نام لبت بر سر زبان آید ز ذوق آن سخنم آب در دهان آید در آن نفس که ز رویت حکایتی گویم ز…

ادامه مطلب

که می گوید که هست این صورت از گل

که می گوید که هست این صورت از گل همه لطفی همه جانی همه دل نه انسان گر ملک روی تو بیند شود حیران بر…

ادامه مطلب

عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش

عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش شهوت پرست مانده بود زیر بار خویش شد زندگانیم همه در کار عشق یار او فارغ از…

ادامه مطلب

ز کوی دوست مرا ناگزیر خواهد بود

ز کوی دوست مرا ناگزیر خواهد بود وگر گذر همه بر تیغ و تیر خواهد بود از آب دیده من در میان منزل دوست به…

ادامه مطلب

دلم شکست بدان زلف‌های پرشکنش

دلم شکست بدان زلف‌های پرشکنش که زیر هر خم زلفش صد انجمن دارد هزار جان گرامی فدای یک نفسش که رهگذر نفسش زان لب و…

ادامه مطلب

خجسته زمانی و خوش روزگاری

خجسته زمانی و خوش روزگاری که بازآید از در مرا چون تو یاری ز رویت بهشتی شود مسکن ما به هر گوشه‌ای بشکفد لاله‌زاری به…

ادامه مطلب

چو ترک من بگشاید بر ابروان کاکول

چو ترک من بگشاید بر ابروان کاکول هزار دل برباید به یک دم آن کاکول عجب مدار تو زان ماه‌روی مهرجبین که آفتاب رخش راست…

ادامه مطلب

تو سلطانی و خورشیدت غلام است

تو سلطانی و خورشیدت غلام است نظر جز بر چنین صورت حرام است ورای حسن در روی تو چیزی‌ست نمی‌داند کسی کان را چه نام…

ادامه مطلب

به یک کرشمه توانی که کار ما سازی

به یک کرشمه توانی که کار ما سازی ولی به چارۀ بیچارگان نپردازی در آرزوی خیالت غلام خوابم من خنک کسی که تواش همنشین و…

ادامه مطلب

بر دل از زلف چو زنجیر تو دارم بندی

بر دل از زلف چو زنجیر تو دارم بندی نه چنان بند که آن را بگشاید پندی من نه آنم که از این قید خلاصی…

ادامه مطلب

ای گل از غنچه کی برون آیی

ای گل از غنچه کی برون آیی که شدم ز انتظار سودایی بلبلان را نمی‌برد شب خواب تا سحرگه نقاب بگشایی با صبا گفته‌ای که…

ادامه مطلب

اگر نه روی تو باشد کجا برم دنیی

اگر نه روی تو باشد کجا برم دنیی تویی خلاصه دنیی و کس نگوید نی نظر به صورت خوبان همی‌کنم ایشان به پیش روی تو…

ادامه مطلب

یار ما محمل‌نشین و ساربان مستعجل است

یار ما محمل‌نشین و ساربان مستعجل است چون روان گردم که زاب دیده پایم در گل است می‌رود من در پیَش فریاد می‌دارم ولیک همچو…

ادامه مطلب

نبود خلاص ما را ز دو چشم شوخ شنگش

نبود خلاص ما را ز دو چشم شوخ شنگش که چو در کرشمه آید گذرد ز جان خدنگش هوس شکار دارد منم از جهان و…

ادامه مطلب

مرا تویی ز جهان آرزوی جان ای دوست

مرا تویی ز جهان آرزوی جان ای دوست حیات بهر تو خواهم در این جهان ای دوست میان حلقه زلفت چو مرغ جان بنشست ندید…

ادامه مطلب

کیست کاین فتنه نشاند که تو می‌آغازی

کیست کاین فتنه نشاند که تو می‌آغازی کیست بر روی زمین کش تو نمی‌اندازی نیست در جمله جهان مثل تو صاحب حسنی چشم را گوی…

ادامه مطلب

عاقلان از غافلان اسرار خود پوشیده‌اند

عاقلان از غافلان اسرار خود پوشیده‌اند آب حیوان در میان تیرگی نوشیده‌اند رنگ حرص وشهوت از آیینه دل برده‌اند تا در آن آیینه عکس روی…

ادامه مطلب

ز بهر تو باید مرا زندگانی

ز بهر تو باید مرا زندگانی که شیرین‌تری از زمان جوانی جهان با حضور تو خوش می‌نماید مباد از تو خالی که جان جهانی زمان…

ادامه مطلب

دلم ز عهدۀ عشقت برون نمی‌آید

دلم ز عهدۀ عشقت برون نمی‌آید به جای هر سر مویی مرا دلی باید بهای هر سر مویت نهاده‌ام جانی زهی معامله گر دیگری نیفزاید…

ادامه مطلب

داشتم روزی نگاری یاد می‌آید مرا

داشتم روزی نگاری یاد می‌آید مرا هر زمان از یاد او فریاد می‌آید مرا مجمع اصحاب و وصل یار و ایام شباب همچو برق تیزرو…

ادامه مطلب

چو بالای تو گر سروی میان بوستانستی

چو بالای تو گر سروی میان بوستانستی از آن سرو سهی بستان بهشت جاودانستی ز وصف یک سر مویت شدی عاجز بیان من به جای…

ادامه مطلب

تازه شود حیات ما چون بگشاید او دهن

تازه شود حیات ما چون بگشاید او دهن بوی گل است یا نفس آب حیات یا سخن از نفسش مشام ما نافه مشک می‌شود شاید…

ادامه مطلب

به کوی دوست که وهم و خیال ره نبرند

به کوی دوست که وهم و خیال ره نبرند مجال کی بود آنجا که عاشقان گذرند ندیده دیدۀ کس حسن بی‌نهایت او ز فرق تا…

ادامه مطلب

بدین ملاحت و حسن و لطافت و معنی

بدین ملاحت و حسن و لطافت و معنی نه زاده است و نه پرورده مادر دنیی به عشق روی تو زیبد که دل دهند از…

ادامه مطلب

ای منزل مبارک می‌بخشیم صفایی

ای منزل مبارک می‌بخشیم صفایی داری هوای مشکین از بوی آشنایی خاک رهت ببوسم بر روی و دیده مالم کانجا رسیده باشد روزی نشان پایی…

ادامه مطلب

اگر نگار من از رخ نقاب بگشاید

اگر نگار من از رخ نقاب بگشاید به حسن خویش جهان سر به سر بیاراید جمال خود به نقاب از نظر همی‌پوشد به سمع او…

ادامه مطلب

یاد باد آن راحت جان یاد باد

یاد باد آن راحت جان یاد باد عاشقان را عهد جانان یاد باد چون تماشا را به سروستان رویم قد آن سرو خرامان یاد باد…

ادامه مطلب

نباتت بر لب شکّر برآمد

نباتت بر لب شکّر برآمد زمرد گرد یاقوتت درآمد ز گلبرگ تو سنبل سر برآورد زهی سنبل که از گل بر سر آمد رخت منشور…

ادامه مطلب

مرا چو سرو نو باید به بوستان چه کنم

مرا چو سرو نو باید به بوستان چه کنم چو مست روی توام رنگ ارغوان چه کنم حکایتی که مرا بود با لب و دهنت…

ادامه مطلب

کو جوانی تا فدای عشق خوبان کردمی

کو جوانی تا فدای عشق خوبان کردمی بار دیگر عمر خود در کار ایشان کردمی کاشکی بر جای هر مویی دلی بودی مرا تا بر…

ادامه مطلب

شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن

شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن کمتر از پروانه نتوان بود در جان باختن در مقامرخانه رندان با همت در آی تا ببینی از گدایان…

ادامه مطلب

ز جانان مهر و از ما جان‌فشانی‌ست

ز جانان مهر و از ما جان‌فشانی‌ست جواب مهربانان مهربانی‌ست همی گوید لبش کاینک من و تو گرت سودای آب زندگانی‌ست تو آن شمعی که…

ادامه مطلب