چو بالای تو گر سروی میان بوستانستی

چو بالای تو گر سروی میان بوستانستی از آن سرو سهی بستان بهشت جاودانستی ز وصف یک سر مویت شدی عاجز بیان من به جای…

ادامه مطلب

تازه شود حیات ما چون بگشاید او دهن

تازه شود حیات ما چون بگشاید او دهن بوی گل است یا نفس آب حیات یا سخن از نفسش مشام ما نافه مشک می‌شود شاید…

ادامه مطلب

به کوی دوست که وهم و خیال ره نبرند

به کوی دوست که وهم و خیال ره نبرند مجال کی بود آنجا که عاشقان گذرند ندیده دیدۀ کس حسن بی‌نهایت او ز فرق تا…

ادامه مطلب

بدین ملاحت و حسن و لطافت و معنی

بدین ملاحت و حسن و لطافت و معنی نه زاده است و نه پرورده مادر دنیی به عشق روی تو زیبد که دل دهند از…

ادامه مطلب

ای صبا آنچه شنیدی ز لب یار بگو

ای صبا آنچه شنیدی ز لب یار بگو عاشقان محرم رازند نه اغیار بگو هم تو داری خبر از زلف گره بر گره‌اش پیش ما…

ادامه مطلب

اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد

اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد زهی مقبل که من باشم زهی دولت که این باشد نباید این چنین ماهی برون از هیچ…

ادامه مطلب

یاد باد آن راحت جان یاد باد

یاد باد آن راحت جان یاد باد عاشقان را عهد جانان یاد باد چون تماشا را به سروستان رویم قد آن سرو خرامان یاد باد…

ادامه مطلب

نباتت بر لب شکّر برآمد

نباتت بر لب شکّر برآمد زمرد گرد یاقوتت درآمد ز گلبرگ تو سنبل سر برآورد زهی سنبل که از گل بر سر آمد رخت منشور…

ادامه مطلب

مرا چو سرو نو باید به بوستان چه کنم

مرا چو سرو نو باید به بوستان چه کنم چو مست روی توام رنگ ارغوان چه کنم حکایتی که مرا بود با لب و دهنت…

ادامه مطلب

کو جوانی تا فدای عشق خوبان کردمی

کو جوانی تا فدای عشق خوبان کردمی بار دیگر عمر خود در کار ایشان کردمی کاشکی بر جای هر مویی دلی بودی مرا تا بر…

ادامه مطلب

شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن

شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن کمتر از پروانه نتوان بود در جان باختن در مقامرخانه رندان با همت در آی تا ببینی از گدایان…

ادامه مطلب

ز جانان مهر و از ما جان‌فشانی‌ست

ز جانان مهر و از ما جان‌فشانی‌ست جواب مهربانان مهربانی‌ست همی گوید لبش کاینک من و تو گرت سودای آب زندگانی‌ست تو آن شمعی که…

ادامه مطلب

دوستان از دوستان یاد آورید

دوستان از دوستان یاد آورید عهد یار مهربان یاد آورید گر ز یاری یک زمان آسوده‌اید وقت دوری آن زمان یاد آورید چون بگوید نکته‌ای…

ادامه مطلب

خانه امروز بهشت است که رضوان اینجاست

خانه امروز بهشت است که رضوان اینجاست وقت پروردن جان است که جانان اینجاست نیست ما را سر بستان و ریاحین امروز نرگس مست و…

ادامه مطلب

چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا

چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا از نفس یار ما داد نشانی صبا نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم نسبت…

ادامه مطلب

تا نفس هست به روی تو برآید نفسم

تا نفس هست به روی تو برآید نفسم ور کنم بی تو نظر سوی کسی هیچ کسم در تمنای تو شد عمر و نمی‌دانم من…

ادامه مطلب

به شب ماهی میان کاروان است

به شب ماهی میان کاروان است که روی او دلیل ساربان است چه جای ساربان کاندر پی او ز دل‌ها کاروان بر کاروان است عجب…

ادامه مطلب

بدیدم چشم مستت رفتم از دست

بدیدم چشم مستت رفتم از دست کوام آذر دلی بو کو نبی مست دلم خود رفت و می‌دانم که روزی بمهرت هم بشی خوش‌یانم اژ…

ادامه مطلب

ای سراندازان سراندازی کنید

ای سراندازان سراندازی کنید خرقه بازی چیست جان‌بازی کنید کاسه‌های سر چو از سودای دوست نیست خالی کیسه‌پردازی کنید تا رسیدن با شبستان وصال با…

ادامه مطلب

اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی

اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی پیوند تن نخواهد جانم به هیچ حالی از بهر دوست خواهم هم جان و هم جهان را…

ادامه مطلب

وداع چون تو نگاری نه کار آسان است

وداع چون تو نگاری نه کار آسان است هلاک عاشق مسکین فراق جانان است نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود به جان دوست که…

ادامه مطلب

می‌کند بوی تو با باد صبا همراهی

می‌کند بوی تو با باد صبا همراهی خلق را می‌دهد از بوی بهشت آگاهی اثر کفر نماندی به جهان از رویت گر نکردی سر زلفت…

ادامه مطلب

مباد دل ز هوای تو یک زمان خالی

مباد دل ز هوای تو یک زمان خالی که اعتبار ندارد تنی ز جان خالی همای عشق تو را هست آشیان دل من مباد سایه…

ادامه مطلب

کرد طلوع آفتاب خیز برون بر چراغ

کرد طلوع آفتاب خیز برون بر چراغ منزل ما ز آفتاب چون دل اهل صفاست فتنهٔ صورت شود گو دل لعبت پرست جان که به…

ادامه مطلب

شب دوشینه خیالت به عیادت سحری

شب دوشینه خیالت به عیادت سحری بر بالین من آمد که فلان هان خبری از غم تیره‌شب و محنت هجران چونی وه که مردی ز…

ادامه مطلب

زاهدان با شاهدان همخانه‌اند

زاهدان با شاهدان همخانه‌اند گرد هر شمعی دو صد پروانه‌اند اهل دل در بت پرستی آمدند شاهدان بت، دیده‌ها بتخانه‌اند با پری‌رویان نماند عقل و…

ادامه مطلب

در غیرتم که با خود همراز و همنشینی

در غیرتم که با خود همراز و همنشینی در آب عکس خود را زنهار تا نبینی آیینه را نخواهم در صحبتت که زانجا دانی که…

ادامه مطلب

حسنی که هست روی تو را بی‌نهایت است

حسنی که هست روی تو را بی‌نهایت است خوب است گل ولی نمک اینجا به غایت است افسانه‌های خسرو و شیرین ز حد گذشت ما…

ادامه مطلب

چه می خورده است چشم نیم‌خوابش

چه می خورده است چشم نیم‌خوابش که او مست است وهشیاران خرابش زهی بیداری بختم در آن شب که آید خواب تا بینم به خوابش…

ادامه مطلب

تا عقل کل حیران شود برقع ز رخ یک سو فکن

تا عقل کل حیران شود برقع ز رخ یک سو فکن تا روح سرگردان شود تابی در آن گیسو فکن آورد بر شاه ختن زنگی…

ادامه مطلب

به معنی چون شود صورت مزین

به معنی چون شود صورت مزین چو قصری باشد از خورشید روشن گل رنگین اگر بویی ندارد نظر بر رنگ رخسارش میفکن مپز دیگ هوس…

ادامه مطلب

بجز از صورت آراسته چیزی دگر است

بجز از صورت آراسته چیزی دگر است که آفت اهل دل و فتنه صاحب‌نظر است قد افراشته و روی نکو خواهد دل در تو چیزی…

ادامه مطلب

ای سواد زلف تو سودای من

ای سواد زلف تو سودای من روی تو خورشید مهرافزای من دل میان زلفت و من ره‌نشین فرق بین از جای او تا جای من…

ادامه مطلب

اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش

اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش لذت آب ز سیراب نباید پرسید این سخن خوش بود از تشنه…

ادامه مطلب

هوس عمر عزیزم ز برای تو بود

هوس عمر عزیزم ز برای تو بود بکشم جور جهانی چو رضای تو بود در ازل جان مرا عشق تو هم صحبت بود تا ابد…

ادامه مطلب

میان ما و شما بود پیش از آن پیوند

میان ما و شما بود پیش از آن پیوند که جان علوی ما شد در این قفس در بند بجز دهان لطیفت که با نسیم…

ادامه مطلب

ماه‌رویان زلف مشکین را پریشان کرده‌اند

ماه‌رویان زلف مشکین را پریشان کرده‌اند عاشقان دنیی و دین در کار ایشان کرده‌اند نور صبح از پرده شب آشکارا می‌شود گر چه عارض را…

ادامه مطلب

کجا روم که کمند تو می‌کشد بازم

کجا روم که کمند تو می‌کشد بازم ضرورت است که با دیگری نمی‌سازم چه می‌کنم به هوای دگر که مرغ توام بدین طرف به طرب…

ادامه مطلب

سلطان جان ز عالم علوی نگاه کرد

سلطان جان ز عالم علوی نگاه کرد بهر شکار روی بدین دامگاه کرد آمد به بند چار طبایع اسیر گشت بر خویش عیش عالم علوی…

ادامه مطلب

رویت به هر انجمن دریغ است

رویت به هر انجمن دریغ است سرو تو به هر چمن دریغ است جایی که سخن رود ز رویت وصف گل و نسترن دریغ است…

ادامه مطلب

دردمندان را ز بوی دوست درمان می‌رسد

دردمندان را ز بوی دوست درمان می‌رسد مژدۀ فرزند پیش پیر کنعان می‌رسد یوسف کنعانی از زندان همی‌یابد خلاص خاتم دولت به انگشت سلیمان می‌رسد…

ادامه مطلب

حسنت چو اشتیاق دلم بی‌نهایت است

حسنت چو اشتیاق دلم بی‌نهایت است وز عاشقان فراغت یارم به غایت است با چشم مست و زلف پریشان نهادِ او همرنگ می‌شویم چه جای…

ادامه مطلب

چشم مستش دوش می‌دیدم به خواب

چشم مستش دوش می‌دیدم به خواب کرده بود از ناز آغاز عتاب گفت کای مشتاق خوابت می‌برد هل یکون النوم بعدی مستطاب شرم بادت آن…

ادامه مطلب

تا کی آخر ز غمت ناله شب‌گیر کنم

تا کی آخر ز غمت ناله شب‌گیر کنم سوختم از غم عشق تو چه تدبیر کنم هست زلف تو چو زنجیر من از راه جنون…

ادامه مطلب

به خوبی‌ست هر دل نوازی ایازی

به خوبی‌ست هر دل نوازی ایازی ولی همچو محمود کو پاک بازی نخواهم که روی رقیبان ببینم گدا را ز سگ واجب است احترازی جهان…

ادامه مطلب

بازیچه نیست آخر آیین عشق‌بازی

بازیچه نیست آخر آیین عشق‌بازی با دوست درنگیرد تا روح در نبازی چون شاهد حقیقی محجوب شد ز غیرت در بت‌پرستیم دان با نسبت مجازی…

ادامه مطلب

ای سر زلف خوشت سلسله جنبان دل

ای سر زلف خوشت سلسله جنبان دل دل به لبت داده‌ام جان تو و جان دل بر رخ زیبای خود زلف مشوش ببین تا بنماید…

ادامه مطلب

از وقت صبح هست دلم را صفای صبح

از وقت صبح هست دلم را صفای صبح جانم منور است به نور لقای صبح از باد صبح گشت معطر دماغ من دارد دلم همیشه…

ادامه مطلب

وداع یار و دیارم چو بگذرد به خیال

وداع یار و دیارم چو بگذرد به خیال شود منازلم از آب دیده مالامال ز سوز سینه من ساربان به فریاد است ز بیم آن…

ادامه مطلب

می‌روی وز پی تو پیر و جوان می‌نگرند

می‌روی وز پی تو پیر و جوان می‌نگرند به تعجب همه در صورت جان می‌نگرند هست رویت گل خندان و جهانی مشتاق همچو بلبل به…

ادامه مطلب