ای خدا، یار مرا میل خریدارش ده

ای خدا، یار مرا میل خریدارش ده ور بگیرد کم ما، عاشق بسیارش ده دل ما را هدف غمزهٔ خونخوارش کن رگ جان را به…

ادامه مطلب

اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را

اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را به عمری، می کنم تعبیر این خواب خیالی را شه آراید به چشم ناقصان تمثال خالی را…

ادامه مطلب

آتشکده ای در جگر سوخته دارم

آتشکده ای در جگر سوخته دارم زان حسن گلوسوز، که بی ساخته دارد ز نگار خط شوخ تر از جوهر شمشیر بر آینه عارض پرداخته…

ادامه مطلب

هر سو که بود میل تو، جای تو همان است

هر سو که بود میل تو، جای تو همان است هر چیز هوای تو، خدای تو همان است از بیعگه هر دو جهان، آنچه پسندی…

ادامه مطلب

نقاب آنجا که از رخسارهٔ جانانه برخیزد

نقاب آنجا که از رخسارهٔ جانانه برخیزد برهمن از سر بت، گبر زآتشخانه برخیزد به یک رنگی ز بس خو کرده ام، در کعبه گر…

ادامه مطلب

من نازک دل از زخم زبان بسیار می رنجم

من نازک دل از زخم زبان بسیار می رنجم ز خنجر بیشتر، از حرف پهلودار می رنجم اگر بیجا، ز من گردون ناهنجار می رنجد…

ادامه مطلب

لقمه ای را ممسک از آزادگان دارد دریغ

لقمه ای را ممسک از آزادگان دارد دریغ از هما، این سگ ز خسّت، استخوان دارد دریغ با کدام امّید دیگر، زندگانی کس کند؟ تیغش…

ادامه مطلب

کنم رنگین تر از دامان گلچین، چشم خونین را

کنم رنگین تر از دامان گلچین، چشم خونین را که در آغوش مژگان بینم، آن دست نگارین را غرورش تیغ عریانی ست، تا کرده ست…

ادامه مطلب

غبار گشتم و سرگشته وار می گردم

غبار گشتم و سرگشته وار می گردم هنوز گرد سر انتظار می گردم به این فسردگی، از هجر گلعذارانم اگر خزان بگذارد، بهار می گردم…

ادامه مطلب

صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو

صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو فریاد از تطاول مشکین کمند تو شد رشک طور از آمدنت کوی عاشقان بنشین، که باد خردهٔ…

ادامه مطلب

سمند جلوه او، کرده تا غبار مرا

سمند جلوه او، کرده تا غبار مرا چو گردباد، بلند است از مزار مرا عشق کرده ست رسا، ناله غمّاز مرا سرمهٔ سوختگی ساخته، آواز…

ادامه مطلب

زد نقش سخن سکهٔ جاوید به نامم

زد نقش سخن سکهٔ جاوید به نامم از صفحهٔ دلها نشود محو، کلامم نوری ست عیان، در نظر حرف شناسان هر مردمک نقطه ی خورشید،…

ادامه مطلب

ز تکبیر فنا، حاضر نشد وقت نماز تو

ز تکبیر فنا، حاضر نشد وقت نماز تو به شور حشر، میدان می دهد خواب دراز تو

ادامه مطلب

دمهای زنده را، از اجل کی زیان بود؟

دمهای زنده را، از اجل کی زیان بود؟ گیرم چو خود کناره، سخن در میان بود کو آن زبان که صرف سپاس زبان کنم؟ مفتاح…

ادامه مطلب

در کشور ایجاد، ندانم چه گلستم

در کشور ایجاد، ندانم چه گلستم دانم که صنمگاه بتان چگلستم من بعد، بود دست من و چاک گریبان نه دامن دلدار به دست و…

ادامه مطلب

خوش آنکه پیماید قدح، چشم جفا پیمان تو

خوش آنکه پیماید قدح، چشم جفا پیمان تو از خویش بستاند مرا، گیرایی مژگان تو صبر گران تمکین من، کوه است و می بازد کمر…

ادامه مطلب

چون شمع، بی سبب نفسم جانگداز نیست

چون شمع، بی سبب نفسم جانگداز نیست داغم که حسن لاله رخان، دلنواز نیست یک ره به تربتم قدمی می توان گذاشت من خاک راه…

ادامه مطلب

تن سختی کشم چون در خروش آید، روان رقصد

تن سختی کشم چون در خروش آید، روان رقصد دل شوریده ز آواز شکست استخوان رقصد به ذوقی می تپد در سینه دل کز صبر…

ادامه مطلب

پی برده هر که، وادیِ دل جلوه گاه کیست

پی برده هر که، وادیِ دل جلوه گاه کیست داند که چاک سینهٔ ما شاهراه کیست هر کوچه ز انتظار تو، تار نظاره ای ست…

ادامه مطلب

به شهد لفظ و معنی، رهنما گشتیم دوران را

به شهد لفظ و معنی، رهنما گشتیم دوران را برای شکّر خود، پرورش کردیم موران را نپردازد به فکر دوربینان، طینت جاهل نمی افتد به…

ادامه مطلب

بلای جان، زبان تلخ باشد، اهل دعوی را

بلای جان، زبان تلخ باشد، اهل دعوی را به کشتن می دهد زهری که در کام است افعی را خیالِ قامت او را، به خاطر…

ادامه مطلب

با آنکه نیست از تو بتی دلنوازتر

با آنکه نیست از تو بتی دلنوازتر از روز حشر، شد شب هجرم درازتر دل شکوه از کدام جفای تو سر کند؟ هر شیوهٔ تو…

ادامه مطلب

ای تهیدست، به امّید و امل غره مشو

ای تهیدست، به امّید و امل غره مشو مزرعی را که نکشتی، نتوان کرد درو من تنک مایه ام و پیر مغان مستغنی وای اگر…

ادامه مطلب

افروخت بخت تیره، ز اشک مدام ما

افروخت بخت تیره، ز اشک مدام ما چون داغ لاله، بی شفقی نیست شام ما

ادامه مطلب

آب دیده ام خونین، آهم آتشین باشد

آب دیده ام خونین، آهم آتشین باشد عاشقم به کام دل، عاشق این چنین باشد طعنه بر گنه کاران، ای بهشتیان مزنید جنّت بنی آدم،…

ادامه مطلب

هم آغوش است، سیل خانه زادی منزل ما را

هم آغوش است، سیل خانه زادی منزل ما را رگ ابر است مژگان، دیده دریا دل ما را به هر لخت جگر از داغ حسرت…

ادامه مطلب

نشود گشاده چون نی، گرهی ز کار دردم

نشود گشاده چون نی، گرهی ز کار دردم چه گلی شکفته گردد به هوای آه سردم؟

ادامه مطلب

من بلبلم و گلبن من یار منستی

من بلبلم و گلبن من یار منستی آن طرف بناگوش، سمن زار منستی میدان جهان، تنگ بود کوکبه ام را منصورم و این دار فنا…

ادامه مطلب

گیاه خرّمی از تربت پاکم نمی روید

گیاه خرّمی از تربت پاکم نمی روید گلی بی داغ دل، چون لاله از خاکم نمی روید

ادامه مطلب

کدامین دیده سازد سرمه، گرد جلوه گاهش را؟

کدامین دیده سازد سرمه، گرد جلوه گاهش را؟ که چشم انتظار از نقش پا بیش است راهش را به غیر از سنبل آن جعد مشک…

ادامه مطلب

غافل که سینه، آتش آهن گداز داشت

غافل که سینه، آتش آهن گداز داشت خون شد دلی که آن همه پیکان ناز داشت او را از جور، نالهء عجزی که باز داشت…

ادامه مطلب

شور مستی از دل دیوانهٔ ما شد بلند

شور مستی از دل دیوانهٔ ما شد بلند بانگ نوشانوش از میخانه ما شد بلند سیل عشق آغاز ویرانی، نخست از ما نهاد اول این…

ادامه مطلب

شد قسمت خال تو،که مشک ختن ماست

شد قسمت خال تو،که مشک ختن ماست بوسیدن آن لب، که زیاد از دهن ماست مژگان تر، به هجر تو، ابر بهار ماست در جوش…

ادامه مطلب

ساقی مباد عیدی ما کوتهی شود

ساقی مباد عیدی ما کوتهی شود پیمانهٔ هلال پر از می، تهی شود خود در عزای خویش نشیند به زندگی بیمار عشق را، چو امید…

ادامه مطلب

ز بی‌مهریّ او، داغم چراغ مرده‌ای دارد

ز بی‌مهریّ او، داغم چراغ مرده‌ای دارد گل حسرت‌کشی، نه خورده‌ای، نه برده‌ای دارد نه تنها صرصر فریاد من، شوریده صحرا را چو دریا چشم…

ادامه مطلب

دلم را، کرده یک پیمانه خون، لعل می آلودی

دلم را، کرده یک پیمانه خون، لعل می آلودی به جان دارم ز شکر خنده ای، داغ نمک سودی

ادامه مطلب

در طمع، کام دل بی بصران می باشد

در طمع، کام دل بی بصران می باشد دیدهٔ کور، به دست دگران می باشد رهنوردی که نه بر مرکب عقل است، سوار همچو خر…

ادامه مطلب

خوش آن ساعت که، بر بالین خرامی، خاکساری را

خوش آن ساعت که، بر بالین خرامی، خاکساری را به باد دامنی، از خاک برداری غباری را

ادامه مطلب

چو سایه در قدم سرو خوش خرام توام

چو سایه در قدم سرو خوش خرام توام ز خویش و از همه آزاده ام، غلام توام ز داغ عشق، کشیدم پیاله چون خورشید غم…

ادامه مطلب

تلاش فکر ما را از سخن لافان چه می خواهی؟

تلاش فکر ما را از سخن لافان چه می خواهی؟ قماش پرنیان، از بوریابافان چه می خواهی؟ تو دُرد آوردی و سرجوش مهرت در قدح…

ادامه مطلب

پریشانی ز احسان، بحر بی پایان نمی بیند

پریشانی ز احسان، بحر بی پایان نمی بیند زیانی مایه دار همّت، از نقصان نمی بیند چه سان آیم برون از دامن صحرای دلتنگی؟ غبارم…

ادامه مطلب

به رنگین جلوه ای در خون کشیدی، گوشه گیران را

به رنگین جلوه ای در خون کشیدی، گوشه گیران را ز شادی بخیه های خرقه ها چاک کفن ها شد پر از مضمون عبرت مانده…

ادامه مطلب

بلاکش عاشقی کو با غم جانانه می‌سازد

بلاکش عاشقی کو با غم جانانه می‌سازد ز جان سختی، دم شمشیر را، دندانه می‌سازد گشاید گل به شبنم، گر چنین آغوش الفت را به…

ادامه مطلب

با اشک روان، قطره زنان است دل ما

با اشک روان، قطره زنان است دل ما ازکهنه سواران جهان است دل ما پرورده ز طفلی، عوض شیر، شرابش در میکده ها، پیر مغان…

ادامه مطلب

ای برق حسن، شعله به باغ که می زنی؟

ای برق حسن، شعله به باغ که می زنی؟ دامن دگر به آتش داغِ که می زنی؟ هشیار کو به مجلس ما ای پیام دوست؟…

ادامه مطلب

آشفته چو من نبود، سنبل به گلستان‌ها

آشفته چو من نبود، سنبل به گلستان‌ها شوریده سرم دارند، این طرّه پریشان‌ها شرح غم دل گوید، پروانه به خاموشی بلبل به چمن سنجد، این…

ادامه مطلب