با دل غم آن رشک پری، ساخته باشد

با دل غم آن رشک پری، ساخته باشد با غنچه، نسیم سحری ساخته باشد کج می نگرد خوش به سرا پای دو عالم رندی که…

ادامه مطلب

ای دل به زیر خاک تپیدن چه فایده؟

ای دل به زیر خاک تپیدن چه فایده؟ بعد از هلاک، سینه دریدن چه فایده؟ ما را که نوبهار به افسردگی گذشت ای سبزه، از…

ادامه مطلب

اگر یادم، چمن پرورد آغوشش نخواهد شد

اگر یادم، چمن پرورد آغوشش نخواهد شد سخن های من، از خاطر فراموشش نخواهد شد اگر خورشید شوید روی خود در چشمهٔ کوثر طرف با…

ادامه مطلب

ادا سازد به خاموشی، لب او گفتگویش را

ادا سازد به خاموشی، لب او گفتگویش را نیارد درگریبان غنچه پنهان کرد بوبش را ز لخت دل، خیابان گلستانیست مژگانم خزان نبود بهار خارخار…

ادامه مطلب

هرکس که نظر باز به آن زلف دوتا شد

هرکس که نظر باز به آن زلف دوتا شد درحلقهٔ زنجیر نظر بند بلا شد هر ذرهٔ خاکیست جدا تشنهٔ خونی رحم است بران قطره…

ادامه مطلب

نقش مراد دنیا، نقش بر آب باشد

نقش مراد دنیا، نقش بر آب باشد روی زمین سراسر، دشت سراب باشد مست گذاره باشد، چون گل سوار گردد دولت همیشه اینجا، پا در…

ادامه مطلب

می رود صید دلم، سخت کمانی در پی

می رود صید دلم، سخت کمانی در پی نیم جانی به لب و آفت جانی در پی این چه آیین خرام است نگارا که تو…

ادامه مطلب

مداوای جنون از دیده بی‌خواب می‌آید

مداوای جنون از دیده بی‌خواب می‌آید کز او دایم به گوش من، صدای آب می‌آید شبی در بزم بی‌سامان من ای هم‌نشین، بنشین چراغ داغ…

ادامه مطلب

کی ترک مکر و حیله به احباب می کند؟

کی ترک مکر و حیله به احباب می کند؟ در شیر صبح، چرخ دنی، آب می کند

ادامه مطلب

غم دل با تو زان گویم،که دانم شاد می گردی

غم دل با تو زان گویم،که دانم شاد می گردی چو گنج از خاطر ویران من، آباد می گردی ز جام حسن سرمستی، به کار…

ادامه مطلب

صبوحی می کند تکلیف، کز می کام بردارم

صبوحی می کند تکلیف، کز می کام بردارم چو گردون سبحه را از کف گذارم، جام بردارم زمینگیرم چنان بر خاک کوی او که پهلو…

ادامه مطلب

سوخته جان دلم یکی، سنبل مشک فام، دو

سوخته جان دلم یکی، سنبل مشک فام، دو سختی کار عشق بین، صید یکی و دام دو خونی دین و دل بود، غمزه در ابروان…

ادامه مطلب

زلف سیهش، آتش بیداد برآورد

زلف سیهش، آتش بیداد برآورد دود از شکن طرّهٔ شمشاد برآورد برخاست مرا از قفس سینه صفیری شور از دل مرغان چمن زاد برآورد رخساره…

ادامه مطلب

ز خط شده ست عذارش بنفشه زار امروز

ز خط شده ست عذارش بنفشه زار امروز کرشمهٔ عجبی می کند بهار امروز گرفته ام به سخن لعل می چکانش را به خون توبه…

ادامه مطلب

دمد از چاکهای سینه شیون، تا نفس دارم

دمد از چاکهای سینه شیون، تا نفس دارم که چون دل، بلبل شوریده حالی در قفس دارم نشد آسودگی حالی، نصیب کاروان ما به هر…

ادامه مطلب

درنگ ازکاروان ما سبکباران نمی آید

درنگ ازکاروان ما سبکباران نمی آید قرار منزل از سیلاب رفتاران نمی آید لبی چون غنچه گر خاموش بینی، گوش دل بگشا که بوی خیر…

ادامه مطلب

دارم دلی دو نیم، ز تیغ زبان تو

دارم دلی دو نیم، ز تیغ زبان تو زخمم، نمک چش لب شکرفشان تو جان رفت از میان و به کین بسته ای کمر نتوان…

ادامه مطلب

چون لب نایی و نی، پرده سرایان من و تو

چون لب نایی و نی، پرده سرایان من و تو سر افسانه گشاییم، به دستان من و تو خرّم آن ساعت و آن روز، که…

ادامه مطلب

چرا با سردی دی بلبلان را کینه می باشد؟

چرا با سردی دی بلبلان را کینه می باشد؟ هوا گرم است ما را، تا نفس در سینه می باشد

ادامه مطلب

تا حرفی از آن لعل می آلود برآمد

تا حرفی از آن لعل می آلود برآمد لخت دلم، از دیده نمک سود برآمد از بس که دلم آتش عشق تو نهان کرد رفتم…

ادامه مطلب

به عشق روی تو، چون لاله داغ می طلبم

به عشق روی تو، چون لاله داغ می طلبم گدای کوی مغانم، ایاغ می طلبم شبی به خواب من تیره روزگار بیا سیاه خیمه نشینم،…

ادامه مطلب

به این شوخی اگر ریزد، سخن مستانه زان لب‌ها

به این شوخی اگر ریزد، سخن مستانه زان لب‌ها فرو ریزد، شکست توبه، از آغوش مشرب‌ها چو ابر از فیض ریزش، گرمی حرص و هوا…

ادامه مطلب

با داغ محبت، دل دیوانه نسازد

با داغ محبت، دل دیوانه نسازد دریاکش مخمور به پیمانه نسازد خاطر نکند عشق، ز معموری ما جمع تا جغد، به وبرانهٔ ما خانه نسازد

ادامه مطلب

ای خطِّ لب یار، نمایان شده باشی

ای خطِّ لب یار، نمایان شده باشی خضر رَهِ سرچشمه ی حیوان شده باشی پر می زند از شوق، تذرو مژه ی او در دیده…

ادامه مطلب

اگر نه در جهان سرچشمه ی حیوان بود معنی

اگر نه در جهان سرچشمه ی حیوان بود معنی چرا در ظلمت آباد رقم، پنهان بود معنی؟ به معنی محرمان، افشانده اند از لفظ دامان…

ادامه مطلب

آتشی گرمتر از آتش محرومی نیست

آتشی گرمتر از آتش محرومی نیست نخل حسرت، چقدر آرزوی خام کشید

ادامه مطلب

هما که بال و پر خویش سایبان تو دارد

هما که بال و پر خویش سایبان تو دارد اگر غلط نکنم پاس استخوان تو دارد

ادامه مطلب

نشئهٔ فیض، در آب و گِل درویشان است

نشئهٔ فیض، در آب و گِل درویشان است جام جم، کاسه گدای دل درویشان است ما برین در نه عبث تکیهٔ دولت زده ایم صدرکونین،…

ادامه مطلب

می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را

می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را لب مخمور من نوشید این جام لبالب را بهشت جاودانی، دستگاه بوسه اش دارد دهان تنگ…

ادامه مطلب

لب گویای من چون شمع، مقراض سخن‌ها شد

لب گویای من چون شمع، مقراض سخن‌ها شد زبان روشنم، افسانه‌ساز انجمن‌ها شد ز بس سر می‌زند ز اندیشه‌ام، یاد خط سبزش ز نقش پای…

ادامه مطلب

که خواهد کرد یاد از خستگان بی نوا آنجا؟

که خواهد کرد یاد از خستگان بی نوا آنجا؟ شکایت نیست اینجا محرم ومهر و وفا آنجا من سرگشته، دور از کوی جانان با که…

ادامه مطلب

غم دل از می و مطرب مرا فزود اینجا

غم دل از می و مطرب مرا فزود اینجا ترانه را چه اثر؟ باده را چه سود اینجا؟ تو در کنار رقیبانی و من آه…

ادامه مطلب

صبح است و عزم کوی خرابات کرده‌ای

صبح است و عزم کوی خرابات کرده‌ای ای پیر خانقاه، کرامات کرده‌ای گر، دیده‌ات به ساقی و رویت به ساغر است ایمن نشین، که پشت…

ادامه مطلب

سیمین عذار اوست، ز خط خوش عیارتر

سیمین عذار اوست، ز خط خوش عیارتر آیینه در نقاط بود بی غبارتر؟!

ادامه مطلب

زبان و سود، شد در عشق بی پروا فراموشم

زبان و سود، شد در عشق بی پروا فراموشم خیال آخرت، گردید چون دنیا فراموشم گِل کوثر زنم از بی نیازی بر در جنّت نخواهد…

ادامه مطلب

ز شیرین‌کاری من، بیستون آباد می‌گردد

ز شیرین‌کاری من، بیستون آباد می‌گردد قلم در پنجهٔ من تیشه فرهاد می‌گردد صبا بفرست، اگر مکتوب و قاصد نیست رسم تو به بوی التفاتی…

ادامه مطلب

دلم، شب بر خس و خاشاک کویش تا سحر غلتد

دلم، شب بر خس و خاشاک کویش تا سحر غلتد چو آن شبنم که درگلزار، برگلهای تر غلتد نه پای رفتن و نی دست دامنگیریش…

ادامه مطلب

دردت به دوای دل بی تاب رسیده

دردت به دوای دل بی تاب رسیده از غیب، رسولیست، به اصحاب رسیده چون نی به خروش از نفس سینه خراشم تاری ست تن من…

ادامه مطلب

خوش آنکه غازه گر آیم رخ فرنگ تو را

خوش آنکه غازه گر آیم رخ فرنگ تو را زخون دیده فروزم، چراغ رنگ تو را دلیل مقصد آوارگان عشق منم نشان بوسه گذارم، دهان…

ادامه مطلب

حریف نقش کج گر نیستی این بدقماران را

حریف نقش کج گر نیستی این بدقماران را به تنهایی سرآور، سیر دور روزگاران را

ادامه مطلب

تیغ ستمت از می پرزور گران تر

تیغ ستمت از می پرزور گران تر از نشئهٔ خون شد، سر منصور گران تر بر خاطر آزردهٔ من بی غمی امروز از ترک شراب…

ادامه مطلب

تا بود داغها، دل آزرده حال داشت

تا بود داغها، دل آزرده حال داشت این مرغ پرشکسته، چمن زیر بال داشت در گلشن از جمال تو، ای آفتاب روی شبنم نبود، گل…

ادامه مطلب

به صد شوریدگی، از بزم آن بی باک برخیزم

به صد شوریدگی، از بزم آن بی باک برخیزم نشینم غنچه و چون گل، گریبان چاک برخیزم غبار من فرو خفته ست در راهت، به…

ادامه مطلب

بنواخت نی را، لبهای نایی

بنواخت نی را، لبهای نایی ما بی نواییم، آه از جدایی در کعبهٔ دل، مانده ست داغم چون فلس ماهی، از ناروایی در شام هجرت،…

ادامه مطلب

با چشم سیر، نعمت دنیا چه حاجت است؟

با چشم سیر، نعمت دنیا چه حاجت است؟ تا آبرو به جاست، به دریا چه حاجت است؟ عمری ست کز تپانچه، رخی سرخ می کنیم…

ادامه مطلب

ای خدا، یار مرا میل خریدارش ده

ای خدا، یار مرا میل خریدارش ده ور بگیرد کم ما، عاشق بسیارش ده دل ما را هدف غمزهٔ خونخوارش کن رگ جان را به…

ادامه مطلب

اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را

اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را به عمری، می کنم تعبیر این خواب خیالی را شه آراید به چشم ناقصان تمثال خالی را…

ادامه مطلب

آتشکده ای در جگر سوخته دارم

آتشکده ای در جگر سوخته دارم زان حسن گلوسوز، که بی ساخته دارد ز نگار خط شوخ تر از جوهر شمشیر بر آینه عارض پرداخته…

ادامه مطلب

هر سو که بود میل تو، جای تو همان است

هر سو که بود میل تو، جای تو همان است هر چیز هوای تو، خدای تو همان است از بیعگه هر دو جهان، آنچه پسندی…

ادامه مطلب

نقاب آنجا که از رخسارهٔ جانانه برخیزد

نقاب آنجا که از رخسارهٔ جانانه برخیزد برهمن از سر بت، گبر زآتشخانه برخیزد به یک رنگی ز بس خو کرده ام، در کعبه گر…

ادامه مطلب