ای رخت فکنده تو بر اومید و حذر بر

ای رخت فکنده تو بر اومید و حذر بر آخر نظری کن به نظربخش فکر بر ای طالب و ای عاشق بنگر به طلب بخش…

ادامه مطلب

ای دم به دم مصور جان از درون تن

ای دم به دم مصور جان از درون تن نزدیکتر ز فکرت این نکته‌ها به من ز آینده و گذشته چرا یاد می‌کنم که لذت…

ادامه مطلب

ای دل چو نمی‌گردد در شرح زبان من

ای دل چو نمی‌گردد در شرح زبان من وان حرف نمی‌گنجد در صحن بیان من می گردد تن در کد بر جای زبان خود در…

ادامه مطلب

ای درآورده جهانی را ز پای

ای درآورده جهانی را ز پای بانگ نای و بانگ نای و بانگ نای چیست نی آن یار شیرین بوسه را بوسه جای و بوسه…

ادامه مطلب

ای خواجه تو چه مرغی نامت چه چرا شایی

ای خواجه تو چه مرغی نامت چه چرا شایی نی پری و نی چری ای مرغک حلوایی مانند شترمرغی گویند بپر گویی من اشترم و…

ادامه مطلب

ای چرخ عیب جویم وی سقف پرستیزم

ای چرخ عیب جویم وی سقف پرستیزم تا کی به گوشه گوشه از مکر تو گریزم ای چرخ همچو زنگی خون خواره خلایق من ابر…

ادامه مطلب

اتاک الصوم فی حلل السعود

اتاک الصوم فی حلل السعود فدم واسلم علی رغم الحسود وصم وافطر و عید فی نعیم لک العمر المؤبد بالخلود فلا زالت تزف لک التهانی…

ادامه مطلب

ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام

ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام ناز رها کن ای صنم راست بگو که داده‌ام گر چه برفتی از برم آن بنرفت…

ادامه مطلب

ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا

ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا بر من خسته کرده‌ای روی گران چرا چرا بر دل من که جای تست کارگه وفای تست…

ادامه مطلب

ای باغ همی‌دانی کز باد کی رقصانی

ای باغ همی‌دانی کز باد کی رقصانی آبستن میوه ستی سرمست گلستانی این روح چرا داری گر ز آنک تو این جسمی وین نقش چرا…

ادامه مطلب

ای آن که مر مرا تو به از جان و دیده‌ای

ای آن که مر مرا تو به از جان و دیده‌ای در جان من هر آنچ ندیدم تو دیده‌ای بگزیده‌ام ز هجر تو تابوت آتشین…

ادامه مطلب

آوخ آوخ چو من وفاداری

آوخ آوخ چو من وفاداری در تمنای چون تو خون خواری آوخ آوخ طبیب خون ریزی بر سر زار زار بیماری آن جفاها که کرده‌ای…

ادامه مطلب

آنک عکس رخ او راه ثریا بزند

آنک عکس رخ او راه ثریا بزند گر ره قافله عقل زند تا بزند آنک نقل و می او در ره صوفی نقدست رسدش گر…

ادامه مطلب

اندر مصاف ما را در پیش رو سپر نی

اندر مصاف ما را در پیش رو سپر نی و اندر سماع ما را از نای و دف خبر نی ما خود فنای عشقش ما…

ادامه مطلب

آن یوسف خوش عذار آمد

آن یوسف خوش عذار آمد وان عیسی روزگار آمد وان سنجق صد هزار نصرت بر موکب نوبهار آمد ای کار تو مرده زنده کردن برخیز…

ادامه مطلب

آن که مه غاشیه زین چو غلامان کشدش

آن که مه غاشیه زین چو غلامان کشدش بوک این همت ما جانب بستان کشدش گر چه جان را نبود قوت این گستاخی آنک جان…

ادامه مطلب

آن شکرپاسخ نباتم می‌دهد

آن شکرپاسخ نباتم می‌دهد و آنک کشتستم حیاتم می‌دهد آن که در دریای خونم غرقه کرد یونس وقتم نجاتم می‌دهد در صفات او صفاتم نیست…

ادامه مطلب

آن دل که گم شده‌ست هم از جان خویش جوی

آن دل که گم شده‌ست هم از جان خویش جوی آرام جان خویش ز جانان خویش جوی اندر شکر نیابی ذوق نبات غیب آن ذوق…

ادامه مطلب

امسی و اصبح بالجوی اتعذب

امسی و اصبح بالجوی اتعذب قلبی علی نار الهوی یتقلب ان کنت تهجرنی تهذبنی به انت النهی و بلاک لا اتهذب ما بال قلبک قد…

ادامه مطلب

امروز روز نوبت دیدار دلبرست

امروز روز نوبت دیدار دلبرست امروز روز طالع خورشید اکبرست دی یار قهرباره و خون خواره بود لیک امروز لطف مطلق و بیچاره پرورست از…

ادامه مطلب

امروز بت خندان می‌بخش کند خنده

امروز بت خندان می‌بخش کند خنده عالم همه خندان شد بگذشت ز حد خنده پیوسته حسد بودی پرغصه ولیک این دم می‌جوشد و می‌روید از…

ادامه مطلب

آمد ز نای دولت بار دگر نوایی

آمد ز نای دولت بار دگر نوایی ای جان بزن تو دستی وی دل بکوب پایی تابان شده‌ست کانی خندان شده جهانی آراسته‌ست خوانی در…

ادامه مطلب

المنه لله که ز پیکار رهیدیم

المنه لله که ز پیکار رهیدیم زین وادی خم در خم پرخار رهیدیم زین جان پر از وهم کژاندیشه گذشتیم زین چرخ پر از مکر…

ادامه مطلب

الا ای باد شبگیرم بیار اخبار شمس الدین

الا ای باد شبگیرم بیار اخبار شمس الدین خداوندم ولی دانی تو از اسرار شمس الدین کسی کز نام او بر بحر بی‌کشتی عبر یابی…

ادامه مطلب

اگر زهر است اگر شکر چه شیرین است بی‌خویشی

اگر زهر است اگر شکر چه شیرین است بی‌خویشی کله جویی نیابی سر چه شیرین است بی‌خویشی چو افتادی تو در دامش چو خوردی باده…

ادامه مطلب

اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی

اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی وگر به یار رسیدی چرا طرب نکنی وگر رفیق نسازد چرا تو او نشوی وگر رباب ننالد چراش…

ادامه مطلب

اگر امروز دلدارم کند چون دوش بدمستی

اگر امروز دلدارم کند چون دوش بدمستی درافتد در جهان غوغا درافتد شور در هستی الا ای عقل شوریده بد و نیک جهان دیده که…

ادامه مطلب

اشکم دهل شده‌ست از این جام دم به دم

اشکم دهل شده‌ست از این جام دم به دم می زن دهل به شکر دلا لم و لم و لم هین طبل شکر زن که…

ادامه مطلب

از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست

از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست وز جمال لایزالی هفت و پنج و چار مست این قیامت بین که گویی آشکارا شد ز غیب…

ادامه مطلب

از چشم پرخمارت دل را قرار ماند

از چشم پرخمارت دل را قرار ماند وز روی همچو ماهت در مه شمار ماند چون مطرب هوایت چنگ طرب نوازد مر زهره فلک را…

ادامه مطلب

از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا

از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا شب و روزم ز تو روشن زهی رعنا زهی زیبا تو پاک پاکی از صورت ولیک…

ادامه مطلب

آخر گل و خار را بدیدی

آخر گل و خار را بدیدی روز و شب تار را بدیدی بس نقش و نگار درشکستی تا نقش و نگار را بدیدی از عالم…

ادامه مطلب

کو خر من کو خر من پار بمرد آن خر من

کو خر من کو خر من پار بمرد آن خر من شکر خدا را که خرم برد صداع از سر من گاو اگر نیز رود…

ادامه مطلب

گاه چو اشتر در وحل آیی

گاه چو اشتر در وحل آیی گه چو شکاری در عجل آیی کجکنن اغلن چند گریزی عاقبت آخر در عمل آیی در سوی بی‌سو می‌رو…

ادامه مطلب

گر تو خواهی وطن پر از دلدار

گر تو خواهی وطن پر از دلدار خانه را رو تهی کن از اغیار ور تو خواهی سماع را گیرا دور دارش ز دیده انکار…

ادامه مطلب

گر چه تو نیم شب رسیدستی

گر چه تو نیم شب رسیدستی صبح عشاق را کلیدستی ناپدیدی چو جان در این عالم در جهان دلم پدیدستی همه شب جان تو را…

ادامه مطلب

گر سران را بی‌سری درواستی

گر سران را بی‌سری درواستی سرنگونان را سری درواستی از برای شرح آتش‌های غم یا زبانی یا دلی برجاستی یا شعاعی زان رخ مهتاب او…

ادامه مطلب

گر می‌نکند لبم بیانت

گر می‌نکند لبم بیانت سر می‌گوید به گوش جانت گر لب ز سلام تو خموش است بس هم سخن است با نهایت تن از تو…

ادامه مطلب

گرم درآ و دم مده ساقی بردبار من

گرم درآ و دم مده ساقی بردبار من ای دم تو ندیم من ای رخ تو بهار من هین که خروس بانگ زد بوی صبوح…

ادامه مطلب

گفتم مکن چنین‌ها ای جان چنین نباشد

گفتم مکن چنین‌ها ای جان چنین نباشد غم قصد جان ما کرد گفتا خود این نباشد غم خود چه زهره دارد تا دست و پا…

ادامه مطلب

گویم سخن شکرنباتت

گویم سخن شکرنباتت یا قصه چشمه حیاتت رخ بر رخ من نهی بگویم کز بهر چه شاه کرد ماتت در خرمنت آتشی درانداخت کز خرمن…

ادامه مطلب

لحظه لحظه می برون آمد ز پرده شهریار

لحظه لحظه می برون آمد ز پرده شهریار باز اندر پرده می‌شد همچنین تا هشت بار ساعتی بیرونیان را می‌ربود از عقل و دل ساعتی…

ادامه مطلب

ما دو سه مست خلوتی جمع شدیم این طرف

ما دو سه مست خلوتی جمع شدیم این طرف چون شتران رو به رو پوز نهاده در علف هر طرفی همی‌رسد مست و خراب جوق…

ادامه مطلب

ما همه از الست همدستیم

ما همه از الست همدستیم عاقبت شکر بازپیوستیم ما همه همدلیم و همراهیم جمله از یک شراب سرمستیم ما ز کونین عشق بگزیدیم جز که…

ادامه مطلب

مبارک باد بر ما این عروسی

مبارک باد بر ما این عروسی خجسته باد ما را این عروسی چو شیر و چون شکر بادا همیشه چو صهبا و چو حلوا این…

ادامه مطلب

مر بحر را ز ماهی دایم گزیر باشد

مر بحر را ز ماهی دایم گزیر باشد زیرا به پیش دریا ماهی حقیر باشد مانند بحر قلزم ماهی نیابی ای جان در بحر قلزم…

ادامه مطلب

مرا چو زندگی از یاد روی چون مه توست

مرا چو زندگی از یاد روی چون مه توست همیشه سجده گهم آستان خرگه توست به هر شبی کشدم تا به روز زنده کند نوای…

ادامه مطلب

مرا هر لحظه قربان است جانی

مرا هر لحظه قربان است جانی تو را هر لحظه در بنده گمانی دو چشم تو بیان حال من بس که روشنتر از این نبود…

ادامه مطلب

مرغی که ناگهانی در دام ما درآمد

مرغی که ناگهانی در دام ما درآمد بشکست دام‌ها را بر لامکان برآمد از باده گزافی شد صاف صاف صافی وز درد هر دو عالم…

ادامه مطلب

مستیم و بیخودیم و جمال تو پرده در

مستیم و بیخودیم و جمال تو پرده در زین پس مباش ماها در ابر و پرده در ما جمع عاشقان تو خوش قد و قامتیم…

ادامه مطلب