پنج در چه فایده چون هجر را شش تو کند

پنج در چه فایده چون هجر را شش تو کند خون بدان شد دل که طالب خون دل را بو کند چنگ را در عشق…

ادامه مطلب

بیش مکن همچنان خانه درآ همچنین

بیش مکن همچنان خانه درآ همچنین ای ز تو روشن شده صحن و سرا همچنین باده جان خورده‌ای دل ز جهان برده‌ای خشم چرا کرده‌ای…

ادامه مطلب

بیار آن که قرین را سوی قرین کشدا

بیار آن که قرین را سوی قرین کشدا فرشته را ز فلک جانب زمین کشدا به هر شبی چو محمد به جانب معراج براق عشق…

ادامه مطلب

بیا کامروز شه را ما شکاریم

بیا کامروز شه را ما شکاریم سر خویش و سر عالم نداریم بیا کامروز چون موسی عمران به مردی گرد از دریا برآریم همه شب…

ادامه مطلب

بیا ای یار کامروز آن مایی

بیا ای یار کامروز آن مایی چو گل باید که با ما خوش برآیی خدایا چشم بد را دور گردان خداوندا نگه دار از جدایی…

ادامه مطلب

بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود

بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود هر چه کنم عشق بیان بی‌جگری می‌نشود اشک دوان هر سحری از دلم آرد خبری هیچ…

ادامه مطلب

به یارکان صفا جز می صفا مدهید

به یارکان صفا جز می صفا مدهید چو می‌دهید بدیشان جدا جدا مدهید در این چنین قدح آمیختن حرام بود به عاشقان خدا جز می…

ادامه مطلب

به کوی عشق تو من نامدم که بازروم

به کوی عشق تو من نامدم که بازروم چگونه قبله گذارم چو در نماز روم بجز که کور نخواهد که من به هیچ سبب به…

ادامه مطلب

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا درد این جهان باشد برای من مگری و مگو دریغ دریغ به دوغ…

ادامه مطلب

به خدا کسی نجنبد چو تو تن زنی نجنبی

به خدا کسی نجنبد چو تو تن زنی نجنبی که پیاله‌هاست مردم تو شراب بخش خنبی هله خواجه خاک او شو چو سوار شد به…

ادامه مطلب

به حرم به خود کشید و مرا آشنا ببرد

به حرم به خود کشید و مرا آشنا ببرد یک یک برد شما را آنک مرا ببرد آن را که بود آهن آهن ربا کشید…

ادامه مطلب

به پیش آر سغراق گلگون من

به پیش آر سغراق گلگون من ندانم که باده‌ست یا خون من نجاتی است جان را ز غرقاب غم چو کشتی نوحی به جیحون من…

ادامه مطلب

بمشو همره مرغان که چنین بی‌پر و بالی

بمشو همره مرغان که چنین بی‌پر و بالی چو نه میری نه وزیری بن سبلت به چه مالی چو هیاهوی برآری و نبینند سپاهی بشناسند…

ادامه مطلب

بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما

بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما زیرا نمی‌دانی شدن همرنگ ما همرنگ ما از حمله‌های جند او وز زخم‌های تند او…

ادامه مطلب

بشنو خبر صادق از گفته پیغامبر

بشنو خبر صادق از گفته پیغامبر اندر صفت مؤمن المؤمن کالمزهر جاء الملک الاکبر ما احسن ذا المنظر حتی ملاء الدنیا بالعبهر و العنبر چون…

ادامه مطلب

بزن آن پرده نوشین که من از نوش تو مستم

بزن آن پرده نوشین که من از نوش تو مستم بده ای حاتم مستان قدح زفت به دستم هله ای سرده مستان به غضب روی…

ادامه مطلب

برفت یار من و یادگار ماند مرا

برفت یار من و یادگار ماند مرا رخ معصفر و چشم پرآب و وااسفا دو دیده باشد پرنم چو در ویست مقیم فرات و کوثر…

ادامه مطلب

برات عاشق نو کن رسید روز برات

برات عاشق نو کن رسید روز برات زکات لعل ادا کن رسید وقت زکات برات و قدر خیالت دو عید چیست وصال چو این و…

ادامه مطلب

بر آنم کز دل و دیده شوم بیزار یک باره

بر آنم کز دل و دیده شوم بیزار یک باره چو آمد آفتاب جان نخواهم شمع و استاره دلا نقاش را بنگر چه بینی نقش…

ادامه مطلب

بداد پندم استاد عشق از استادی

بداد پندم استاد عشق از استادی که هین بترس ز هر کس که دل بدو دادی هر آن کسی که تو از نوش او بنوشیدی…

ادامه مطلب

ببسته است پری نهانیی پایم

ببسته است پری نهانیی پایم ز بند اوست که من در میان غوغایم ز کوه قافم من که غریب اطرافم به صورتم چو کبوتر به…

ادامه مطلب

بانکی عجب از آسمان در می‌رسد هر ساعتی

بانکی عجب از آسمان در می‌رسد هر ساعتی می‌نشنود آن بانگ را الا که صاحب حالتی ای سر فروبرده چو خر زین آب و سبزه…

ادامه مطلب

باز فروریخت عشق از در و دیوار من

باز فروریخت عشق از در و دیوار من باز ببرید بند اشتر کین دار من بار دگر شیر عشق پنجه خونین گشاد تشنه خون گشت…

ادامه مطلب

باز از آن کوه قاف آمد عنقای عشق

باز از آن کوه قاف آمد عنقای عشق باز برآمد ز جان نعره و هیهای عشق باز برآورد عشق سر به مثال نهنگ تا شکند…

ادامه مطلب

باده ده آن یار قدح باره را

باده ده آن یار قدح باره را یار ترش روی شکرپاره را منگر آن سوی بدین سو گشا غمزه غمازه خون خواره را دست تو…

ادامه مطلب

با زر غم و بی‌زر غم آخر غم با زر به

با زر غم و بی‌زر غم آخر غم با زر به چون راهروی باری راهی که برد تا ده بشنو سخن یاران بگریز ز طراران…

ادامه مطلب

ایها الساقی ادر کأس الحمیا نصف من

ایها الساقی ادر کأس الحمیا نصف من ان عشقی مثل خمر ان جسمی مثل دن مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن چون زنی…

ادامه مطلب

این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبله‌ای

این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبله‌ای که هر کجا مرده بود زنده کنم بی‌حیله‌ای خوان روانم از کرم زنده کنم مرده…

ادامه مطلب

آید هر دم رسول از طرف شهر یار

آید هر دم رسول از طرف شهر یار با فرح وصل دوست با قدح شهریار دست زنان عقل کل رقص کنان جزو و کل سجده…

ادامه مطلب

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما انا فتحنا الصلا بازآ ز بام از در درآ ای بحر پرمرجان من والله سبک…

ادامه مطلب

ای همه سرگشتگان مهمان تو

ای همه سرگشتگان مهمان تو آفتاب از آسمان پرسان تو چشم بد از روی خوبت دور باد ای هزاران جان فدای جان تو چون فدا…

ادامه مطلب

ای مهی کاندر نکویی از صفت افزوده‌ای

ای مهی کاندر نکویی از صفت افزوده‌ای تا بسی درهای دولت بر فلک بگشوده‌ای ای بسا کوه احد کز راه دل برکنده‌ای ای بسا وصف…

ادامه مطلب

ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شد

ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شد طشتش فتاد از بام ما نک سوی مجنون خانه شد می‌گشت گرد حوض او چون تشنگان در…

ادامه مطلب

ای که تو چشمه حیوان و بهار چمنی

ای که تو چشمه حیوان و بهار چمنی چو منی تو خود خود را کی بگوید چو منی من شبم تو مه بدری مگریز از…

ادامه مطلب

ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست

ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست در شکرینه یقین سرکه انکار نیست گر چه تو خون خواره‌ای رهزن و عیاره‌ای قبله ما…

ادامه مطلب

ای طایران قدس را عشقت فزوده بال‌ها

ای طایران قدس را عشقت فزوده بال‌ها در حلقه سودای تو روحانیان را حال‌ها در لا احب افلین پاکی ز صورت‌ها یقین در دیده‌های غیب…

ادامه مطلب

ای شادی آن روزی کز راه تو بازآیی

ای شادی آن روزی کز راه تو بازآیی در روزن جان تابی چون ماه ز بالایی زان ماه پرافزایش آن فارغ از آرایش این فرش…

ادامه مطلب

ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم

ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم کز بهر این آورده‌ای ما را ز صحرای عدم تا جان ز فکرت بگذرد وین پرده‌ها را بردرد…

ادامه مطلب

ای روی تو رویم را چون روی قمر کرده

ای روی تو رویم را چون روی قمر کرده اجزای مرا چشمت اصحاب نظر کرده باد تو درختم را در رقص درآورده یاد تو دهانم…

ادامه مطلب

ای دو چشمت جاودان را نکته‌ها آموخته

ای دو چشمت جاودان را نکته‌ها آموخته جان‌ها را شیوه‌های جان فزا آموخته هر چه در عالم دری بسته‌ست مفتاحش تویی عشق شاگرد تو است…

ادامه مطلب

ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من

ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من ای دل نمی‌ترسی مگر از یار بی‌زنهار من ای دل مرو در خون من در اشک چون…

ادامه مطلب

ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی

ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی زیرا به ادب یابی آن چیز که می‌گویی حاشا که چنان سودا یابند بدین صفرا هیهات چنان…

ادامه مطلب

ای خواجه سلام علیک از زحمت ما چونی

ای خواجه سلام علیک از زحمت ما چونی ای معدن زیبایی وی کان وفا چونی در جنت و در دوزخ پرسان تواند ای جان کای…

ادامه مطلب

ای حیله‌هات شیرین تا کی مرا فریبی

ای حیله‌هات شیرین تا کی مرا فریبی آن را که ملک کردی دیگر چرا فریبی اما چو جمله عالم ملک تو است کلی بیرون ز…

ادامه مطلب

آتشینا آب حیوان از کجا آورده‌ای

آتشینا آب حیوان از کجا آورده‌ای دانم این باری که الحق جان فزا آورده‌ای مشرق و مغرب بدرد همچو ابر از یک دگر چون چنین…

ادامه مطلب

ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم

ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم بسته شکرخنده را تا که بگریانیم ترش نگردم از آنک از تو همه شکرم گریه نصیب تن…

ادامه مطلب

ای به انکار سوی ما نگران

ای به انکار سوی ما نگران من نیم با تو دودل چون دگران سخن تلخ چه می‌اندیشی ای تو سرمایه جمله شکران بر دل سوخته‌ام…

ادامه مطلب

ای بداده دیده‌های خلق را حیرانیی

ای بداده دیده‌های خلق را حیرانیی وی ز لشکرهای عشقت هر طرف ویرانیی ای مبارک چاشتگاهی کآفتاب روی تو عالم دل را کند اندر صفا…

ادامه مطلب

ای آنک به دل‌ها ز حسد خار خلیدی

ای آنک به دل‌ها ز حسد خار خلیدی این‌ها همه کردی و در آن گور خزیدی تلخی دهد امروز تو را در دل و در…

ادامه مطلب

آورد خبر شکرستایی

آورد خبر شکرستایی کز مصر رسید کاروانی صد اشتر جمله شکر و قند یا رب چه لطیف ارمغانی در نیم شبی رسید شمعی در قالب…

ادامه مطلب