غزلیات – مولانا جلال الدین محمد بلخی
تا چند خرقه بردرم از بیم و از امید
تا چند خرقه بردرم از بیم و از امید درده شراب و واخرام از بیم و از امید پیش آر جام آتش اندیشه سوز را…
پیشتر آ پیشتر چند از این رهزنی
پیشتر آ پیشتر چند از این رهزنی چون تو منی من توام چند تویی و منی نور حقیم و زجاج با خود چندین لجاج از…
پروانه شد در آتش گفتا که همچنین کن
پروانه شد در آتش گفتا که همچنین کن میسوخت و پر همیزد بر جا که همچنین کن شمع و فتیله بسته با گردن شکسته میگفت…
بیدار کنید مستیان را
بیدار کنید مستیان را از بهر نبیذ همچو جان را ای ساقی باده بقایی از خم قدیم گیر آن را بر راه گلو گذر ندارد…
بیا هر کس که می خواهد که تا با وی گرو بندم
بیا هر کس که می خواهد که تا با وی گرو بندم که سنگ خاره جان گیرد بپیوند خداوندم همیگفتم به گل روزی زهی خندان…
بیا تا عاشقی از سر بگیریم
بیا تا عاشقی از سر بگیریم جهان خاک را در زر بگیریم بیا تا نوبهار عشق باشیم نسیم از مشک و از عنبر بگیریم زمین…
بیا ای مونس جانهای مستان
بیا ای مونس جانهای مستان ببین اندیشه و سودای مستان بیا ای میر خوبان و برافروز ز شمع روی خود سیمای مستان نمیآیی سر از…
بوی مشکی در جهان افکندهای
بوی مشکی در جهان افکندهای مشک را در لامکان افکندهای صد هزاران غلغله زین بوی مشک در زمین و آسمان افکندهای از شعاع نور و…
به وقت خواب بگیری مرا که هین برگو
به وقت خواب بگیری مرا که هین برگو چو اشتهای سماعت بود بگهتر گو چو من ز خواب سر و پای خویش گم کردم تو…
به کوی دل فرورفتم زمانی
به کوی دل فرورفتم زمانی همیجستم ز حال دل نشانی که تا چون است احوال دل من که از وی در فغان دیدم جهانی ز…
ای جان و جهان آخر از روی نکوکاری
ای جان و جهان آخر از روی نکوکاری یک دم چه زیان دارد گر روی به ما آری ای روی تو چون آتش وی بوی…
به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت
به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت که سر و پا و سلامت نبود روز قیامت حشم عشق درآمد ربض شهر برآمد هله ای…
به جان تو که مرو از میان کار مخسب
به جان تو که مرو از میان کار مخسب ز عمر یک شب کم گیر و زنده دار مخسب هزار شب تو برای هوای خود…
به باغ بلبل از این پس نوای ما گوید
به باغ بلبل از این پس نوای ما گوید حدیث عشق شکرریز جان فزا گوید اگر ز رنگ رخ یار ما خبر دارد ز لاله…
بگو به گوش کسانی که نور چشم منند
بگو به گوش کسانی که نور چشم منند که باز نوبت آن شد که توبهها شکنند هزار توبه و سوگند بشکنند آن دم که غمزههای…
بگردان ساقیا آن جام دیگر
بگردان ساقیا آن جام دیگر بده جان مرا آرام دیگر به جان تو که امروزم ببینی که صبرم نیست تا ایام دیگر اگر یک ذره…
بشکسته سر خلقی سر بسته که رنجورم
بشکسته سر خلقی سر بسته که رنجورم برده ز فلک خرقه آورده که من عورم وای از دل سنگینش وز عشوه رنگینش او نیست منم…
برو برو که به بز لایق است بزغاله
برو برو که به بز لایق است بزغاله برو که هست ز گاوان حیات گوساله برو برو که خران گله گله جمع شدند خر جوان…
برخیز که جان است و جهان است و جوانی
برخیز که جان است و جهان است و جوانی خورشید برآمد بنگر نورفشانی آن حسن که در خواب همیجست زلیخا ای یوسف ایام به صد…
بر منبرست این دم مذکر مذکر
بر منبرست این دم مذکر مذکر چون چشمه روانه مطهر مطهر بر منبری بلندی دانای هوشمندی بر پای منبر او مکرر مکرر هر لفظ او…
بر آستانه اسرار آسمان نرسد
بر آستانه اسرار آسمان نرسد به بام فقر و یقین هیچ نردبان نرسد گمان عارف در معرفت چو سیر کند هزار اختر و مه اندر…
بتی کو زهره و مه را همه شب شیوه آموزد
بتی کو زهره و مه را همه شب شیوه آموزد دو چشم او به جادویی دو چشم چرخ بردوزد شما دلها نگه دارید مسلمانان که…
ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی
ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی مرا بپرس کجا برد آن طرف که ندانی بدان رواق رسیدم که ماه و چرخ ندیدم بدان…
بازرهان خلق را از سر و از سرکشی
بازرهان خلق را از سر و از سرکشی ای که درون دلی چند ز دل درکشی ای دل دل جان جان آمد هنگام آن زنده…
باز درآمد طبیب از در رنجور خویش
باز درآمد طبیب از در رنجور خویش دست عنایت نهاد بر سر مهجور خویش بار دگر آن حبیب رفت بر آن غریب تا جگر او…
بار دیگر ملتی برساختی برساختی
بار دیگر ملتی برساختی برساختی سوی جان عاشقان پرداختی پرداختی بار دیگر در جهان آتش زدی آتش زدی تا به هفتم آسمان برتاختی برتاختی پرده…
بادست مرا زان سر اندر سر و در سبلت
بادست مرا زان سر اندر سر و در سبلت پرباد چرا نبود سرمست چنین دولت هر لحظه و هر ساعت بر کوری هشیاری صد رطل…
با چنین شمشیر دولت تو زبون مانی چرا
با چنین شمشیر دولت تو زبون مانی چرا گوهری باشی و از سنگی فرومانی چرا میکشد هر کرکسی اجزات را هر جانبی چون نه مرداری…
آینه جان شده چهره تابان تو
آینه جان شده چهره تابان تو هر دو یکی بودهایم جان من و جان تو ماه تمام درست خانه دل آن توست عقل که او…
این طرفه آتشی که دمی برقرار نیست
این طرفه آتشی که دمی برقرار نیست گر نزد یار باشد وگر نزد یار نیست صورت چه پای دارد کو را ثبات نیست معنی چه…
ایا نزدیک جان و دل چنین دوری روا داری
ایا نزدیک جان و دل چنین دوری روا داری به جانی کز وصالت زاد مهجوری روا داری گرفتم دانه تلخم نشاید کشت و خوردن را…
ای یار مقامردل پیش آ و دمی کم زن
ای یار مقامردل پیش آ و دمی کم زن زخمی که زنی بر ما مردانه و محکم زن گر تخت نهی ما را بر سینه…
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغها ای بادهای خوش نفس عشاق را…
ای مطرب این غزل گو کی یار توبه کردم
ای مطرب این غزل گو کی یار توبه کردم از هر گلی بریدم وز خار توبه کردم گه مست کار بودم گه در خمار بودم…
ای گل تو را اگر چه که رخسار نازکست
ای گل تو را اگر چه که رخسار نازکست رخ بر رخش مدار که آن یار نازکست در دل مدار نیز که رخ بر رخش…
ای که ازین تنگ قفس میپری
ای که ازین تنگ قفس میپری رخت به بالای فلک میبری زندگی تازه ببین بعد ازین چند ازین زندگی سرسری؟! در هوس مشتریت عمر رفت…
ای عشق که جمله از تو شادند
ای عشق که جمله از تو شادند وز نور تو عاشقان بزادند تو پادشهی و جمله عشاق همرنگ تو پادشه نژادند هر کس که سری…
ای صورت روحانی امروز چه آوردی
ای صورت روحانی امروز چه آوردی آورد نمیدانم دانم که مرا بردی ای گلشن نیکویی امروز چه خوش بویی بر شاخ کی خندیدی در باغ…
ای سنجق نصرالله وی مشعله یاسین
ای سنجق نصرالله وی مشعله یاسین یا رب چه سبک روحی بر چشم و سرم بنشین ای تاج هنرمندی معراج خردمندی تعریف چه می باید…
ای زیان و ای زیان و ای زیان و ای زیان
ای زیان و ای زیان و ای زیان و ای زیان هوشیاری در میان بیخودان و مستیان بی محابا درده ای ساقی مدام اندر مدام…
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها ای آتشی افروخته در بیشه اندیشهها امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل…
ای دلی کز گلشکر پروردهای
ای دلی کز گلشکر پروردهای ای دلی کز شیر شیران خوردهای وی دلی کز عقل اول زادهای حاتم از دست سلیمان بردهای طاقت عشقت ندارد…
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا زان سوی او چندان کرم زین سو…
ای در طواف ماه تو ماه و سپهر مشتری
ای در طواف ماه تو ماه و سپهر مشتری ای آمده در چرخ تو خورشید و چرخ چنبری یا رب منم جویان تو یا خود…
ای خواجه بازرگان از مصر شکر آمد
ای خواجه بازرگان از مصر شکر آمد وان یوسف چون شکر ناگه ز سفر آمد روح آمد و راح آمد معجون نجاح آمد ور چیز…
ای چراغ آسمان و رحمت حق بر زمین
ای چراغ آسمان و رحمت حق بر زمین ناله من گوش دار و درد حال من ببین از میان صد بلا من سوی تو بگریختم…
ابناء ربیعنا تعالوا
ابناء ربیعنا تعالوا فالورد یقول لا تبالوا و العشق یصیحکم جهارا الخلد لکم فلا تزالوا و الحسن علی البها تجلی و السکر حواه و الکمال…
ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو
ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو آیی به حجره من و گویی که گل برو تو ماه ترکی و من اگر ترک…
ای بکرده رخت عشاقان گرو
ای بکرده رخت عشاقان گرو خون مریز این عاشقان را و مرو بر سر ره تو ز خون آثار بین هر طرف تو نعره خونین…
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان ای باغبان هین گوش کن ناله…