ای جان ای جان فی ستر الله

ای جان ای جان فی ستر الله اشتر می‌ران فی ستر الله جام آتش درکش درکش پیش سلطان فی ستر الله ساغر تا لب می‌خور…

ادامه مطلب

به حق آن که در این دل بجز ولای تو نیست

به حق آن که در این دل بجز ولای تو نیست ولی او نشوم کو ز اولیای تو نیست مباد جانم بی‌غم اگر فدای تو…

ادامه مطلب

به تن با ما به دل در مرغزاری

به تن با ما به دل در مرغزاری چو دربند شکاری تو شکاری به تن این جا میان بسته چو نایی به باطن همچو باد…

ادامه مطلب

بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا

بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا باشد که بگشایی دری گویی که برخیز اندرآ غرقست جانم بر درت در بوی مشک و عنبرت…

ادامه مطلب

بگفتم عذر با دلبر که بی‌گه بود و ترسیدم

بگفتم عذر با دلبر که بی‌گه بود و ترسیدم جوابم داد کای زیرک بگاهت نیز هم دیدم بگفتم ای پسندیده چو دیدی گیر نادیده بگفت…

ادامه مطلب

بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد

بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد یا خود نبود چیزی یا بود و آن فنا شد منکر مباش بنگر اندر عصای موسی یک…

ادامه مطلب

بریده شد از این جوی جهان آب

بریده شد از این جوی جهان آب بهارا بازگرد و وارسان آب از آن آبی که چشمه خضر و الیاس ندیدست و نبیند آن چنان…

ادامه مطلب

برست جان و دلم از خودی و از هستی

برست جان و دلم از خودی و از هستی شدست خاص شهنشاه روح در مستی زهی وجود که جان یافت در عدم ناگاه زهی بلند…

ادامه مطلب

برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد

برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد دل را ز خواب برکن هنگام رفتن آمد تا کی اشارت آید تو ناشنوده آری ترسم…

ادامه مطلب

بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد

بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش…

ادامه مطلب

بده آن باده به ما باده به ما اولیتر

بده آن باده به ما باده به ما اولیتر هر چه خواهی بکنی لیک وفا اولیتر سر مردان چه کند خوبتر از سجده تو مسجد…

ادامه مطلب

بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا

بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا که حلقه حلقه نشستند و در میان حلوا هزار کاسه سر رفت سوی خوان فلک چو درفتاد از آن…

ادامه مطلب

بانگ تسبیح بشنو از بالا

بانگ تسبیح بشنو از بالا پس تو هم سبح اسمه الاعلی گل و سنبل چرد دلت چون یافت مرغزاری که اخرج المرعی یعلم الجهر نقش…

ادامه مطلب

بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده

بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده دروازه بلا را بر عشق باز کرده بازار یوسفان را از حسن برشکسته دکان شکران را یک یک فراز…

ادامه مطلب

باز ترش شدی مگر یار دگر گزیده‌ای

باز ترش شدی مگر یار دگر گزیده‌ای دست جفا گشاده‌ای پای وفا کشیده‌ای دوش ز درد دل مها تا به سحر نخفته‌ام ز آنک تو…

ادامه مطلب

بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد

بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد دولت بار دگر در رخ ما رو گشاد سرمه کشید این جهان باز ز دیدار ما گشت جهان…

ادامه مطلب

با من ای عشق امتحان‌ها می‌کنی

با من ای عشق امتحان‌ها می‌کنی واقفی بر عجزم اما می‌کنی ترجمان سر دشمن می‌شوی ظن کژ را در دلش جا می‌کنی هم تو اندر…

ادامه مطلب

با آنک از پیوستگی من عشق گشتم عشق من

با آنک از پیوستگی من عشق گشتم عشق من بیگانه می باشم چنین با عشق از دست فتن از غایت پیوستگی بیگانه باشد کس بلی…

ادامه مطلب

این کیست این این کیست این در حلقه ناگاه آمده

این کیست این این کیست این در حلقه ناگاه آمده این نور اللهی است این از پیش الله آمده این لطف و رحمت را نگر…

ادامه مطلب

این جا کسی است پنهان دامان من گرفته

این جا کسی است پنهان دامان من گرفته خود را سپس کشیده پیشان من گرفته این جا کسی است پنهان چون جان و خوشتر از…

ادامه مطلب

ای یوسف مه رویان ای جاه و جمالت خوش

ای یوسف مه رویان ای جاه و جمالت خوش ای خسرو و ای شیرین ای نقش و خیالت خوش ای چهره تو مه وش آبست…

ادامه مطلب

ای هوس‌های دلم بیا بیا بیا بیا

ای هوس‌های دلم بیا بیا بیا بیا ای مراد و حاصلم بیا بیا بیا بیا مشکل و شوریده‌ام چون زلف تو چون زلف تو ای…

ادامه مطلب

ای نای بس خوش است کز اسرار آگهی

ای نای بس خوش است کز اسرار آگهی کار او کند که دارد از کار آگهی ای نای همچو بلبل نالان آن گلی گردن مخار…

ادامه مطلب

ای مبارک ز تو صبوح و صباح

ای مبارک ز تو صبوح و صباح ای مظفر فر از تو قلب و جناح ای شراب طهور از کف حور بر حریفان مجلس تو…

ادامه مطلب

ای که ز یک تابش تو کوه احد پاره شود

ای که ز یک تابش تو کوه احد پاره شود چه عجب ار مشت گلی عاشق و بیچاره شود چونک به لطفش نگری سنگ حجر…

ادامه مطلب

ای قلب و درست را روایی

ای قلب و درست را روایی پیش تو که زفت کیمیایی در ره خر بد ز اسب رهوار از فضل تو کرده پیش پایی گر…

ادامه مطلب

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما افتاده در غرقابه‌ای تا خود که داند آشنا گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر…

ادامه مطلب

ای شب خوش رو که تویی مهتر و سالار حبش

ای شب خوش رو که تویی مهتر و سالار حبش ما ز تو شادیم همه وقت تو خوش وقت تو خوش عشق تو اندرخور ما…

ادامه مطلب

ای سخت گرفته جادوی را

ای سخت گرفته جادوی را شیری بنموده آهوی را از سحر تو احولست دیده در دیده نهاده‌ای دوی را بنموده‌ای از ترنج آلو کی یافت…

ادامه مطلب

ای ز تو مه پای کوبان وز تو زهره دف زنان

ای ز تو مه پای کوبان وز تو زهره دف زنان می زنند ای جان مردان عشق ما بر دف زنان نقل هر مجلس شده‌ست…

ادامه مطلب

ای دیده مرا بر در واپس بکشیده سر

ای دیده مرا بر در واپس بکشیده سر باز از طرفی پنهان بنموده رخ عبهر یک لحظه سلف دیده کاین جایم تا دانی بر حیرت…

ادامه مطلب

ای دل صافی دم ثابت قدم

ای دل صافی دم ثابت قدم جئت لکی تنذر خیر الامم سر ننهی جز به اشارات دل بر ورق عشق ازل چون قلم از طرب…

ادامه مطلب

ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد

ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد مرغت شکار گردد صید حلال گیرد مه می‌دود چو آیی در ظل آفتابی بدری شود اگر چه…

ادامه مطلب

ای خیالی که به دل می‌گذری

ای خیالی که به دل می‌گذری نی خیالی نی پری نی بشری اثر پای تو را می‌جویم نه زمین و نه فلک می‌سپری گر ز…

ادامه مطلب

ای خفته به یاد یار برخیز

ای خفته به یاد یار برخیز می‌آید یار غار برخیز زنهارده خلایق آمد برخیز تو زینهار برخیز جان بخش هزار عیسی آمد ای مرده به…

ادامه مطلب

آتشی از تو در دهان دارم

آتشی از تو در دهان دارم لیک صد مهر بر زبان دارم دو جهان را کند یکی لقمه شعله‌هایی که در نهان دارم گر جهان…

ادامه مطلب

ای تو ز خوبی خویش آینه را مشتری

ای تو ز خوبی خویش آینه را مشتری سوخته باد آینه تا تو در او ننگری جان من از بحر عشق آب چو آتش بخورد…

ادامه مطلب

ای بی تو حیات‌ها فسرده

ای بی تو حیات‌ها فسرده وی بی‌تو سماع مرده مرده ما بر در عشق حلقه کوبان تو قفل زده کلید برده هر آتش زنده از…

ادامه مطلب

ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی

ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی با حلقه عشاقان رو بر در حیرانی در زلف چو چوگانت غلطیده بسی جان‌ها وز بهر…

ادامه مطلب

ای آنک تو خواب ما ببستی

ای آنک تو خواب ما ببستی رفتی و به گوشه‌ای نشستی اندر دلم آمدی چو ماهی چون دل به تو بنگرید جستی چون گلشن نیستی…

ادامه مطلب

ای از کرم تو کار ما راست

ای از کرم تو کار ما راست هر جای که خرمی‌ست ما راست عاشق به جهان چه غصه دارد تا جام شراب وصل برجاست هر…

ادامه مطلب

آه در آن شمع منور چه بود

آه در آن شمع منور چه بود کآتش زد در دل و دل را ربود ای زده اندر دل من آتشی سوختم ای دوست بیا…

ادامه مطلب

اندیشه را رها کن اندر دلش مگیر

اندیشه را رها کن اندر دلش مگیر زیرا برهنه‌ای تو و اندیشه زمهریر اندیشه می‌کنی که رهی از زحیر و رنج اندیشه کردن آمد سرچشمه…

ادامه مطلب

آنچ گل سرخ قبا می‌کند

آنچ گل سرخ قبا می‌کند دانم من کان ز کجا می‌کند بید پیاده که کشیدست صف آنچ گذشتست قضا می‌کند سوسن با تیغ و سمن…

ادامه مطلب

آن مطرب ما خوشست و چنگش

آن مطرب ما خوشست و چنگش دیوانه شود دل از ترنگش چون چنگ زند یکی تو بنگر کز لطف چگونه گشت رنگش گر تنگ آیی…

ادامه مطلب

آن شنیدی که خضر تخته کشتی بشکست

آن شنیدی که خضر تخته کشتی بشکست تا که کشتی ز کف ظالم جبار برست خضر وقت تو عشق است که صوفی ز شکست صافیست…

ادامه مطلب

آن را که درون دل عشق و طلبی باشد

آن را که درون دل عشق و طلبی باشد چون دل نگشاید در آن را سببی باشد رو بر در دل بنشین کان دلبر پنهانی…

ادامه مطلب

آن بنده آواره بازآمد و بازآمد

آن بنده آواره بازآمد و بازآمد چون شمع به پیش تو در سوز و گداز آمد چون عبهر و قند ای جان در روش بخند…

ادامه مطلب

امروز مستان را نگر در مست ما آویخته

امروز مستان را نگر در مست ما آویخته افکنده عقل و عافیت و اندر بلا آویخته گفتم که ای مستان جان می‌خورده از دستان جان…

ادامه مطلب

امروز چنانم که خر از بار ندانم

امروز چنانم که خر از بار ندانم امروز چنانم که گل از خار ندانم امروز مرا یار بدان حال ز سر برد با یار چنانم…

ادامه مطلب