غزلیات – مولانا جلال الدین محمد بلخی
نگاهبان دو دیدهست چشم دلداری
نگاهبان دو دیدهست چشم دلداری نگاه دار نظر از رخ دگر یاری وگر نه به سینه درآید به غیر آن دلبر بگو برو که همیترسم…
نه که مهمان غریبم تو مرا یار مگیر
نه که مهمان غریبم تو مرا یار مگیر نه که فلاح توام سرور و سالار مگیر نه که همسایه آن سایه احسان توام تو مرا…
نیست عجب صف زده پیش سلیمان پری
نیست عجب صف زده پیش سلیمان پری صف سلیمان نگر پیش رخ آن پری آن پریی کز رخش گشت بشر چون ملک یافت فراغت ز…
هر آن بیمار مسکین را که از حد رفت بیماری
هر آن بیمار مسکین را که از حد رفت بیماری نماند مر ورا ناله نباشد مر ورا زاری نباشد خامشی او را از آن کان…
هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی
هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی در دل هر خار غم گلزار جان افزاستی گر نه جوشاجوش غیرت کف برون انداختی نقش بند…
هر شب و هر سحر تو را من به دعا بخواستم
هر شب و هر سحر تو را من به دعا بخواستم تا به چه شیوهها تو را من ز خدا بخواستم تا شوی از سجود…
هر کی در او نیست از این عشق رنگ
هر کی در او نیست از این عشق رنگ نزد خدا نیست بجز چوب و سنگ عشق برآورد ز هر سنگ آب عشق تراشید ز…
هست به خطه عدم شور و غبار و غارتی
هست به خطه عدم شور و غبار و غارتی آتش عشق درزده تا نبود عمارتی ز آنک عمارت ار بود سایه کند وجود را سایه…
هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت
هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت هله پیش آ که بگویم سخن راز به گوشت می روح آمد نادر رو از آن هم…
هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند
هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند دلتان به چرخ پرد چو بدن گران نماند دل و جان به آب حکمت ز غبارها…
هم نظری هم خبری هم قران را قمری
هم نظری هم خبری هم قران را قمری هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری هم سوی دولت درجی هم غم ما را فرجی…
همیشه من چنین مجنون نبودم
همیشه من چنین مجنون نبودم ز عقل و عافیت بیرون نبودم چو تو عاقل بدم من نیز روزی چنین دیوانه و مفتون نبودم مثال دلبران…
وجهک مثل القمر قلبک مثل الحجر
وجهک مثل القمر قلبک مثل الحجر روحک روح البقا حسنک نور البصر دشمن تو در هنر شد به مثل دم خر چند بپیماییش نیست فزون…
یا بدیع الحسن قد اوضحت بالبلبال بال
یا بدیع الحسن قد اوضحت بالبلبال بال بالهوی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال قد رجعنا قد رجعنا جانبا من طورکم انظرونا انظرونا نستقی الماء…
یا ساقی المدامه حی علی الصلا
یا ساقی المدامه حی علی الصلا املا زجاجنا بحمیا فقد خلا جسمی زجاجتی و محیاک قهوتی یا کامل الملاحه و اللطف و العلا ما فاز…
یا من عجب فتادم یا تو عجب فتادی
یا من عجب فتادم یا تو عجب فتادی چندین قدح بخوردی جامی به من ندادی تو از شراب مستی من هم ز بوی مستم بو…
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی…
یک قوصره پر دارم ز سخن
یک قوصره پر دارم ز سخن جان میشنود تو گوش مکن دربند خودی زین سیر شدی گیری سر خود ای بیسر و بن چون مستمعان…
فدیتک یا ذا الوحی آیاته تتری
فدیتک یا ذا الوحی آیاته تتری تفسرها سرا و تکنی به جهرا و انشرت امواتا و احییتهم بها فدیتک ما ادریک بالامر ما ادری فعادوا…
کرانی ندارد بیابان ما
کرانی ندارد بیابان ما قراری ندارد دل و جان ما جهان در جهان نقش و صورت گرفت کدامست از این نقشها آن ما چو در…
کالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی
کالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی نیمشب بر بام مایی، تا کرمی طلبی گه سیهپوش و عصا، که منم کالویروس گه عمامه و نیزهٔ که…
قصر بود روح ما نی تل ویرانهای
قصر بود روح ما نی تل ویرانهای همدم ما یار ما نی دم بیگانهای بادیهای هایلست راه دل و کی رسد جز که دل پردلی…
فقر را در خواب دیدم دوش من
فقر را در خواب دیدم دوش من گشتم از خوبی او بیهوش من از جمال و از کمال لطف فقر تا سحرگه بودهام مدهوش من…
در فروبند که ما عاشق این انجمنیم
در فروبند که ما عاشق این انجمنیم تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم نقل و باده چه کم آید چو در این بزم…
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند زانک بلندت کند تا بتواند فکند قطره آب منی کز حیوان میزهد لایق قربان نشد تا…
علی الله ای مسلمانان از آن هجران پرآتش
علی الله ای مسلمانان از آن هجران پرآتش ظلام فی ظلام من فراق الحب قد اغطش چو دور افتاد ماهی جان ز بحر افتاد در…
عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند
عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند چونک رد خلق کردش عشق رو با او کند کنک شاید خلق را آن کس نشاید…
عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست
عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست هر چه گفت و گوی خلق آن ره ره عشاق نیست شاخ عشق اندر ازل…
عاشقی و آنگهانی نام و ننگ
عاشقی و آنگهانی نام و ننگ او نشاید عشق را ده سنگ سنگ گر ز هر چیزی بلنگی دور شو راه دور و سنگلاخ و…
عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد
عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد از جا و مکان رستی آن جات مبارک باد از هر دو جهان بگذر تنها زن و…
طواف حاجیان دارم بگرد یار می گردم
طواف حاجیان دارم بگرد یار می گردم نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار می گردم مثال باغبانانم نهاده بیل بر گردن برای خوشه خرما…
صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم چون نقش تو را بینم…
صلا ای صوفیان کامروز باری
صلا ای صوفیان کامروز باری سماع است و شراب و عیش آری صلا که ساعتی دیگر نیابی ز مشرق تا به مغرب هوشیاری چنان در…
صبر با عشق بس نمیآید
صبر با عشق بس نمیآید عقل فریادرس نمیآید بیخودی خوش ولایتیست ولی زیر فرمان کس نمیآید کاروان حیات میگذرد هیچ بانگ جرس نمیآید بوی گلشن…
شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش
شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش دل خراب طپیدن گرفت از آغازش به بر گرفت رباب و ز سر نهاد کله ز دست رفت دل من…
شدم به سوی چه آب همچو سقایی
شدم به سوی چه آب همچو سقایی برآمد از تک چه یوسفی معلایی سبک به دامن پیراهنش زدم من دست ز بوی پیرهنش دیده گشت…
شب دوشینه ما بیدار بودیم
شب دوشینه ما بیدار بودیم همه خفتند و ما بر کار بودیم حریف غمزه غماز گشتیم ندیم طره طرار بودیم به گرد نقطه خوبی و…
سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای من
سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای من جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من با ستم و جفا خوشم گر چه درون…
سؤالی دارم ای خواجه خدایی
سؤالی دارم ای خواجه خدایی که امروز این چنین شیرین چرایی کی باشد مه که گویم ماه رویی کی باشد جان که گویم جان فزایی…
سفر کردم به هر شهری دویدم
سفر کردم به هر شهری دویدم چو شهر عشق من شهری ندیدم ندانستم ز اول قدر آن شهر ز نادانی بسی غربت کشیدم رها کردم…
سر برون کن از دریچه جان ببین عشاق را
سر برون کن از دریچه جان ببین عشاق را از صبوحیهای شاه آگاه کن فساق را از عنایتهای آن شاه حیات انگیز ما جان نو…
سپاس آن عدمی را که هست ما بربود
سپاس آن عدمی را که هست ما بربود ز عشق آن عدم آمد جهان جان به وجود به هر کجا عدم آید وجود کم گردد…
ساقیا بر خاک ما چون جرعهها میریختی
ساقیا بر خاک ما چون جرعهها میریختی گر نمیجستی جنون ما چرا میریختی ساقیا آن لطف کو کان روز همچون آفتاب نور رقص انگیز را…
ساقی برخیز کان مه آمد
ساقی برخیز کان مه آمد بشتاب که سخت بیگه آمد ترکانه بتاز وقت تنگست کان ترک ختا به خرگه آمد در وهم نبود این سعادت…
زندگانی مجلس سامی
زندگانی مجلس سامی باد در سروری و خودکامی نام تو زنده باد کز نامت یافتند اصفیا نکونامی میرسانم سلام و خدمتها که رهی را ولی…
ز یکی پسته دهانی صنمی بسته دهانم
ز یکی پسته دهانی صنمی بسته دهانم چو برویید نباتش چو شکر بست زبانم همه خوبی قمر او همه شادی است مگر او که از…
ز شمس دین طرب نوبهار بازآید
ز شمس دین طرب نوبهار بازآید نشاط بلبله و سبزه زار بازآید کرانه کرد دلم از نبیذ و از ساقی چو وصل او بگشاید کنار…
ز بعد وقت نومیدی امیدیست
ز بعد وقت نومیدی امیدیست به زیر کوری اندر سینه دیدیست نبینی نور چون دانی تو کوری سیه نادیده کی داند سپیدیست قرین صد هزاران…
ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش
ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش هر آنچ از فقر کار آید به باغ…
روزن دل! آه چه خوش روزنی
روزن دل! آه چه خوش روزنی یا تو مگر روزن یار منی عمرک یا نخلة هل تأذنی نحو جنی غصنک کی نجتنی روزن آن خانه…