بخت نگار و چشم من هر دو نخسبد در زمن

بخت نگار و چشم من هر دو نخسبد در زمن ای نقش او شمع جهان ای چشم من او را لگن چشم و دماغ از…

ادامه مطلب

ببرد خواب مرا عشق و عشق خواب برد

ببرد خواب مرا عشق و عشق خواب برد که عشق جان و خرد را به نیم جو نخرد که عشق شیر سیاه‌ست تشنه و خون…

ادامه مطلب

بازرسید آن بت زیبای من

بازرسید آن بت زیبای من خرمی این دم و فردای من در نظرش روشنی چشم من در رخ او باغ و تماشای من عاقبت امر…

ادامه مطلب

باز درآمد طبیب از در ایوب خویش

باز درآمد طبیب از در ایوب خویش یوسف کنعان رسید جانب یعقوب خویش بهر سفر سوی یار خانه برانداخت دل دید که خود بود دل…

ادامه مطلب

بار دگر جانب یار آمدیم

بار دگر جانب یار آمدیم خیره نگر سوی نگار آمدیم بر سر و رو سجده کنان جمله راه تا سر آن گنج چو مار آمدیم…

ادامه مطلب

با یار بساز تا توانی

با یار بساز تا توانی تا بی‌کس و مبتلا نمانی بر آب حیات راه یابی گر سر موافقت بدانی با سایه یار رو یکی شو…

ادامه مطلب

با چنین رفتن به منزل کی رسی

با چنین رفتن به منزل کی رسی با چنین خصلت به حاصل کی رسی بس گران جانی و بس اشتردلی در سبک روحان یک دل…

ادامه مطلب

اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند

اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند اینک آن چوگان سلطانی که در…

ادامه مطلب

این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم

این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم یک لحظه پری شکلم یک لحظه پری خوانم در آتش مشتاقی هم جمعم و هم…

ادامه مطلب

ایا ملتقی العیش کم تبعدی

ایا ملتقی العیش کم تبعدی و یا فرقة الحسب کم تعتدی لیالی الفراق! فکم ذاالجوی؟! ربی الوصل! ما حان ان تهتدی؟! و نشرب من عذب…

ادامه مطلب

ای یار اگر نیکو کنی اقبال خود صدتو کنی

ای یار اگر نیکو کنی اقبال خود صدتو کنی تا بوک رو این سو کنی باشد که با ما خو کنی من گرد ره را…

ادامه مطلب

ای نفس چو سگ آخر تا چند زنی دندان

ای نفس چو سگ آخر تا چند زنی دندان وز کبر کسان رنجی و اندر تو دو صد چندان گریانی و پرزهری با خلق چه…

ادامه مطلب

ای مرغ گیر دام نهانی نهاده‌ای

ای مرغ گیر دام نهانی نهاده‌ای بر روی دام شعر دخانی نهاده‌ای چندین هزار مرغ بدین فن بکشته‌ای پرهای کشته بهر نشانی نهاده‌ای مرغان پاسبان…

ادامه مطلب

ای گزیده یار چونت یافتم

ای گزیده یار چونت یافتم ای دل و دلدار چونت یافتم می گریزی هر زمان از کار ما در میان کار چونت یافتم چند بارم…

ادامه مطلب

ای کرده میان سینه غارت

ای کرده میان سینه غارت ای جان و هزار جان شکارت جز کشتن عاشقان چه شغلت جز کشتن خلق چیست کارت می‌کش که درست باد…

ادامه مطلب

ای عشق کز قدیم تو با ما یگانه‌ای

ای عشق کز قدیم تو با ما یگانه‌ای یک یک بگو تو راز چو از عین خانه‌ای از بیم آتش تو زبان را ببسته‌ایم تا…

ادامه مطلب

ای شهسوار خاص بک کز عالم جان تاختی

ای شهسوار خاص بک کز عالم جان تاختی میخانه‌ها برهم زدی تا سوی میدان تاختی چون ساکنان آسمان خود گوش ما برتافتند تو سبلتان برتافتی…

ادامه مطلب

ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش

ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش در جهان هر مرد و کاری مرد کار خویش باش هر یکی زین کاروان مر رخت خود…

ادامه مطلب

ای ز هندستان زلفت رهزنان برخاسته

ای ز هندستان زلفت رهزنان برخاسته نعره از مردان مرد و از زنان برخاسته آتش رخسار تو در بیشه جان‌ها زده دود جان‌ها برشده هفت…

ادامه مطلب

ای رونق هر گلشنی وی روزن هر خانه‌ای

ای رونق هر گلشنی وی روزن هر خانه‌ای هر ذره از خورشید تو تابنده چون دردانه‌ای ای غوث هر بیچاره‌ای واگشت هر آواره‌ای اصلاح هر…

ادامه مطلب

ای دلبر بی‌صورت صورتگر ساده

ای دلبر بی‌صورت صورتگر ساده وی ساغر پرفتنه به عشاق بداده از گفتن اسرار دهان را تو ببسته و آن در که نمی‌گویم در سینه…

ادامه مطلب

ای دل بی‌قرار من راست بگو چه گوهری

ای دل بی‌قرار من راست بگو چه گوهری آتشیی تو آبیی آدمیی تو یا پری از چه طرف رسیده‌ای وز چه غذا چریده‌ای سوی فنا…

ادامه مطلب

ای در غم تو به سوز و یارب

ای در غم تو به سوز و یارب بگریسته آسمان همه شب گر چرخ بگرید و بخندد آن جذبه خاک باشد اغلب از بس که…

ادامه مطلب

ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد

ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد وی نفس جفاپیشه هنگام وفا آمد بنگر به سوی روزن بگشای در توبه پرداخته کن خانه هین نوبت…

ادامه مطلب

ای جهان آب و گل تا من تو را بشناختم

ای جهان آب و گل تا من تو را بشناختم صد هزاران محنت و رنج و بلا بشناختم تو چراگاه خرانی نی مقام عیسیی این…

ادامه مطلب

آتش پریر گفت نهانی به گوش دود

آتش پریر گفت نهانی به گوش دود کز من نمی‌شکیبد و با من خوش است عود قدر من او شناسد و شکر من او کند…

ادامه مطلب

ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردی

ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردی دل بودی و جان بردی این جا چه رها کردی خورشید جهانی تو سلطان شهانی تو بی‌هوشی…

ادامه مطلب

ای بس فراز و شیب که کردم طلب گری

ای بس فراز و شیب که کردم طلب گری گه لوح دل بخواندم و گه نقش کافری گه در زمین خدمت چون خاک ره شدم…

ادامه مطلب

ای آینه فقیری جانی و چیز دیگر

ای آینه فقیری جانی و چیز دیگر وی آنک در ضمیری آنی و چیز دیگر اسرار آسمان را اندیشه و نهان را احوال این و…

ادامه مطلب

ای آن که از عزیزی در دیده جات کردند

ای آن که از عزیزی در دیده جات کردند دیدی که جمله رفتند تنها رهات کردند ای یوسف امانت آخر برادرانت بفروختندت ارزان و اندک…

ادامه مطلب

آه که چه شیرین بتیست در تتق زرکشی

آه که چه شیرین بتیست در تتق زرکشی اه که چه می‌زیبدش بدخوی و سرکشی گاه چو مه می‌رود قاعده شب روی می‌کند از اختران…

ادامه مطلب

آنکه چون ابر خواند کف ترا

آنکه چون ابر خواند کف ترا کرد بیداد بر خردمندی او همی‌گرید و همی‌بخشد تو همی‌بخشی و همی‌خندی همچو یوسف گناه تو خوبیست جرم تو…

ادامه مطلب

اندر میان جمع چه جان است آن یکی

اندر میان جمع چه جان است آن یکی یک جان نخوانمش که جهان است آن یکی سوگند می‌خورم به جمال و کمال او کز چشم…

ادامه مطلب

آن یار ترش رو را این سوی کشانیدش

آن یار ترش رو را این سوی کشانیدش زین ساغر خندان رو جامی بچشانیدش زین باده نخوردست او زان بارد و سردست او با این…

ادامه مطلب

آن کس که به بندگیت آید

آن کس که به بندگیت آید با او تو چنین کنی نشاید ای روی تو خوب و خوی تو خوش چون تو گهری فلک نزاید…

ادامه مطلب

آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد

آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد امسال در این خرقه زنگار برآمد آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی آنست که امسال…

ادامه مطلب

آن خواجه خوش لقا چه دارد

آن خواجه خوش لقا چه دارد بازار مرا بها چه دارد او عشوه دهد از او تو مشنو رختش بطلب که تا چه دارد نقدش…

ادامه مطلب

امشب پریان را من تا روز به دلداری

امشب پریان را من تا روز به دلداری در خوردن و شب گردی خواهم که کنم یاری من شیوه پریان را آموخته‌ام شب‌ها وقت حشرانگیزی…

ادامه مطلب

امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را

امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را می‌شد روان بر آسمان همچون روان مصطفی خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل از…

ادامه مطلب

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم آمده‌ام چو عقل و جان از…

ادامه مطلب

آمد خیال آن رخ چون گلستان تو

آمد خیال آن رخ چون گلستان تو و آورد قصه‌های شکر از لبان تو گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان جان و جهان چه…

ادامه مطلب

الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش

الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش گر بستیزد برود عشق تو برهم زندش از دل و جان برکندش لولی و منبل کندش سیل…

ادامه مطلب

اگر یار مرا از من برآری

اگر یار مرا از من برآری من او گشتم بگو با او چه داری میان ما چو تو مویی نبینی تو مانی در میان شرمساری…

ادامه مطلب

اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری

اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری دلت بمیرد و خوی فسردگان گیری گر آفتاب جهانی چو ابر تیره شوی وگر بهار نوی مذهب خزان…

ادامه مطلب

اگر تو همره بلبل ز بهر گلزاری

اگر تو همره بلبل ز بهر گلزاری تو خار را همه گل بین چو بهر گل زاری نمی‌شناسی باشد که خار گل باشد اگر چه…

ادامه مطلب

اقبل الساقی علینا حاملا کاس المدام

اقبل الساقی علینا حاملا کاس المدام فاشربوا من کاس خلد و اترکوا کل الطعام اشبعوا من غیر اکل و اسمعوا من غیر اذن و انطقوا…

ادامه مطلب

از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی

از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی با همه خویشان گرفته شیوه بیگانگی وحش صحرا گشته و رسوای بازاری شده از هوای خانه او…

ادامه مطلب

از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن

از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن ای سرفراز مردی مردانه بر سرش زن چون آتش آر حمله کو هیزم است جمله از آتش…

ادامه مطلب

از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا

از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا چون در دل ما آیی تو…

ادامه مطلب

از آن مقام که نبود گشاد زود گذر

از آن مقام که نبود گشاد زود گذر برو به سوی خریدار خویش همچون زر درخت اگر متحرک شدی ز جای به جا نه رنج…

ادامه مطلب