در مجلس آن رستم در عربده بنشستم

در مجلس آن رستم در عربده بنشستم صد ساغر بشکستم آهسته که سرمستم ای منکر هر زنده خنبک زنی و خنده ای هم خر و…

ادامه مطلب

فخر جمله ساقیانی ساغرت در کار باد

فخر جمله ساقیانی ساغرت در کار باد چشم تو مخمور باد و جان ما خمار باد ای ز نوشانوش بزمت هوش‌ها بی‌هوش باد وی ز…

ادامه مطلب

عید بر عاشقان مبارک باد

عید بر عاشقان مبارک باد عاشقان عیدتان مبارک باد عید ار بوی جان ما دارد در جهان همچو جان مبارک باد بر تو ای ماه…

ادامه مطلب

عقل از کف عشق خورد افیون

عقل از کف عشق خورد افیون هش دار جنون عقل اکنون عشق مجنون و عقل عاقل امروز شدند هر دو مجنون جیحون که به عشق…

ادامه مطلب

عشق جانست عشق تو جانتر

عشق جانست عشق تو جانتر لطف درمان وز تو درمانتر کافری‌های زلف کافر تو گشته ز ایمان جمله ایمانتر جان سپردن به عشق آسانست وز…

ادامه مطلب

عجب‌العجایب توی در کیایی

عجب‌العجایب توی در کیایی نما روی خود، گر عجب می‌نمایی توی محرم دل توی همدم دل بجز تو که داند ره دلگشایی تو دانی که…

ادامه مطلب

عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز

عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز گر تو یارا عاشقی ماننده این شمع باش جمله…

ادامه مطلب

ظننتم ایا عذال ان قد عدلتم

ظننتم ایا عذال ان قد عدلتم تظنون ان الحق فیما عذلتم و ما ضاء ذاک البدر الا لاهله و غادرکم انواره فضللتم فما مل من…

ادامه مطلب

طال ما بتنا بلاکم یا کرامی و شتنا

طال ما بتنا بلاکم یا کرامی و شتنا یا حبیب الروح این الملتقی اوحشتنا حبذا شمس العلی من ساعه نورتنا مرحبا بدر الدجی من لیله…

ادامه مطلب

صنما بیار باده بنشان خمار مستان

صنما بیار باده بنشان خمار مستان که ببرد عشق رویت همگی قرار مستان می کهنه را کشان کن به صبوح گلستان کن که به جوش…

ادامه مطلب

صد دهل می‌زنند در دل ما

صد دهل می‌زنند در دل ما بانگ آن بشنویم ما فردا پنبه در گوش و موی در چشمست غم فردا و وسوسه سودا آتش عشق…

ادامه مطلب

شیردلا صد هزار شیردلی کرده‌ای

شیردلا صد هزار شیردلی کرده‌ای در کرم از آفتاب نیز سبق برده‌ای چشم ببند و بکن بار دگر رحمتی بشکن سوگند را گر به خدا…

ادامه مطلب

شعر من نان مصر را ماند

شعر من نان مصر را ماند شب بر او بگذرد نتانی خورد آن زمانش بخور که تازه بود پیش از آنک بر او نشیند گرد…

ادامه مطلب

شب محنت که بد طبیب و تو افکار یاد کن

شب محنت که بد طبیب و تو افکار یاد کن که ز پای دلت بکند چنان خار یاد کن چو فتادی به چاه و گو…

ادامه مطلب

شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی

شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی عشق جامه می‌دراند عقل بخیه می‌زند هر دو…

ادامه مطلب

سوی خانه خویش آمد عشق آن عاشق نواز

سوی خانه خویش آمد عشق آن عاشق نواز عشق دارد در تصور صورتی صورت گداز خانه خویش آمدی خوش اندرآ شاد آمدی از در دل…

ادامه مطلب

سلمک الله نیست مثل تو یاری

سلمک الله نیست مثل تو یاری نیست نکوتر ز بندگی تو کاری ای دل گفتی که یار غار منست او هیچ نگنجد چنین محیط به…

ادامه مطلب

سر نهاده بر قدم‌های بت چین نیستی

سر نهاده بر قدم‌های بت چین نیستی ز آنک مسی در صفت خلخال زرین نیستی راست گو جانا که امروز از چه پهلو خاستی چیز…

ادامه مطلب

سحری کرد ندایی عجب آن رشک پری

سحری کرد ندایی عجب آن رشک پری که گریزید ز خود در چمن بی‌خبری رو به دل کردم و گفتم که زهی مژده خوش که…

ادامه مطلب

ساقیا عربده کردیم که در جنگ شویم

ساقیا عربده کردیم که در جنگ شویم می گلرنگ بده تا همه یک رنگ شویم صورت لطف سقی الله تویی در دو جهان رخ می…

ادامه مطلب

ساقی چو شه من بد بیش از دگران خوردم

ساقی چو شه من بد بیش از دگران خوردم برگشت سر از مستی تخلیط و خطا کردم آن ساقی بایستم چون دید که سرمستم بگرفت…

ادامه مطلب

زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا

زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو…

ادامه مطلب

زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست

زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست از دور ببینی تو مرا شخص رونده آن…

ادامه مطلب

ز فلک قوت بگیرم دهن از لوت ببندم

ز فلک قوت بگیرم دهن از لوت ببندم شکم ار زار بگرید من عیار بخندم مثل بلبل مستم قفس خویش شکستم سوی بالا بپریدم که…

ادامه مطلب

ز خود شدم ز جمال پر از صفا ای دل

ز خود شدم ز جمال پر از صفا ای دل بگفتمش که زهی خوبی خدا ای دل غلام تست هزار آفتاب و چشم و چراغ…

ادامه مطلب

ز اول بامداد سرمستی

ز اول بامداد سرمستی ور نه دستار کژ چرا بستی سخت مستست چشم تو امروز دوش گویی که صرف خوردستی جان مایی و شمع مجلس…

ادامه مطلب

روی تو به رنگریز کان ماند

روی تو به رنگریز کان ماند زلف تو به نقش بند جان ماند گر سایه برگ گل فتد بر تو بر عارض نازکت نشان ماند…

ادامه مطلب

روحیست بی‌نشان و ما غرقه در نشانش

روحیست بی‌نشان و ما غرقه در نشانش روحیست بی‌مکان و سر تا قدم مکانش خواهی که تا بیابی یک لحظه‌ای مجویش خواهی که تا بدانی…

ادامه مطلب

رو ترش کردی مگر دی باده‌ات گیرا نبود

رو ترش کردی مگر دی باده‌ات گیرا نبود ساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبود یا به قاصد رو ترش کردی ز بیم چشم…

ادامه مطلب

رضیت بما قسم‌الله لی

رضیت بما قسم‌الله لی و فوضت امری دلی خالقی لقد احسن‌الله فیما مضی کذالک یحسن فیما بقی ایا ساقی جان هر متقی بگردان چو مردان،…

ادامه مطلب

ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود

ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود غزل سرا شدم از دست عشق و دست زنان…

ادامه مطلب

دیده خون گشت و خون نمی‌خسبد

دیده خون گشت و خون نمی‌خسبد دل من از جنون نمی‌خسبد مرغ و ماهی ز من شده خیره کاین شب و روز چون نمی‌خسبد پیش…

ادامه مطلب

دوش همه شب دوش همه شب گشتم من بر بام حبیبی

دوش همه شب دوش همه شب گشتم من بر بام حبیبی اختر و گردون اختر و گردون برده ز زهره جام حبیبی جمله جان‌ها جمله…

ادامه مطلب

دوش از بت من جهان چه می‌شد

دوش از بت من جهان چه می‌شد وز ماه من آسمان چه می‌شد در پیش رخش چه رقص می‌کرد وز آتش عشق جان چه می‌شد…

ادامه مطلب

دلاراما چنین زیبا چرایی

دلاراما چنین زیبا چرایی چنین چست و چنین رعنا چرایی گرفتم من که جانی و جهانی چنین جان و جهان آرا چرایی گرفتم من که…

ادامه مطلب

دل من چون صدف باشد خیال دوست در باشد

دل من چون صدف باشد خیال دوست در باشد کنون من هم نمی‌گنجم کز او این خانه پر باشد ز شیرینی حدیثش شب شکافیدست جان…

ادامه مطلب

دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردی

دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردی به ساقی گو که زود آخر هم از اول قدح دردی بیا ای ساقی لب گز…

ادامه مطلب

درهم شکن چو شیشه خود را، چو مست جامی

درهم شکن چو شیشه خود را، چو مست جامی بد نام عشق جان شو، اینست نیکنامی پرذوق، چون صراحی بنشین، اگر نشینی کن کالقدح مذیقا…

ادامه مطلب

به دست هجر تو زارم تو نیز می‌دانی

به دست هجر تو زارم تو نیز می‌دانی طمع به وصل تو دارم، تو نیز می‌دانی چو در دل آمد عشق تو و قرار گرفت…

ادامه مطلب

در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری

در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری اندرآ در باغ تا ناموس گلشن بشکند…

ادامه مطلب

در پرده دل بنگر صد دختر آبستان

در پرده دل بنگر صد دختر آبستان زان گنجگه دل‌ها زان سجده گه مستان بشنو چه به اسرارم می آید از آن طارم یک دم…

ادامه مطلب

داد دهی ساغر و پیمانه را

داد دهی ساغر و پیمانه را مایه دهی مجلس و میخانه را مست کنی نرگس مخمور را پیش کشی آن بت دردانه را جز ز…

ادامه مطلب

خوشی آخر بگو ای یار چونی

خوشی آخر بگو ای یار چونی از این ایام ناهموار چونی به روز و شب مرا اندیشه توست کز این روز و شب خون خوار…

ادامه مطلب

خواجه چرا کرده‌ای روی تو بر ما ترش

خواجه چرا کرده‌ای روی تو بر ما ترش زین شکرستان برو هست کس این جا ترش در شکرستان دل قند بود هم خجل تو ز…

ادامه مطلب

خلق را زیر گنبد دوار

خلق را زیر گنبد دوار چشم‌ها کور و دیدنی بسیار جور او کش از آنک شورش دل نور چشمست یا اولوالابصار بر دو دیده نهم…

ادامه مطلب

خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد

خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد خبرت هست که دی گم شد و تابستان شد خبرت هست که ریحان و قرنفل در باغ…

ادامه مطلب

حریف جنگ گزیند تو هم درآ در جنگ

حریف جنگ گزیند تو هم درآ در جنگ چو سگ صداع دهد تن مزن برآور سنگ به خویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن…

ادامه مطلب

چونک در باغت به زیر سایه طوبیستم

چونک در باغت به زیر سایه طوبیستم گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم همچو سایه بر طوافم گرد نور آفتاب گه سجودش می کنم…

ادامه مطلب

چون روی آتشین را یک دم تو می‌نپوشی

چون روی آتشین را یک دم تو می‌نپوشی ای دوست چند جوشم گویی که چند جوشی ای جان و عقل مسکین کی یابد از تو…

ادامه مطلب

چون بسته کنی راهی آخر بشنو آهی

چون بسته کنی راهی آخر بشنو آهی از بهر خدا بشنو فریاد و علی اللهی در روح نظر کردم بی‌رنگ چو آبی بود ناگاه پدید…

ادامه مطلب