اشکم دهل شده‌ست از این جام دم به دم

اشکم دهل شده‌ست از این جام دم به دم می زن دهل به شکر دلا لم و لم و لم هین طبل شکر زن که…

ادامه مطلب

از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست

از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست وز جمال لایزالی هفت و پنج و چار مست این قیامت بین که گویی آشکارا شد ز غیب…

ادامه مطلب

از چشم پرخمارت دل را قرار ماند

از چشم پرخمارت دل را قرار ماند وز روی همچو ماهت در مه شمار ماند چون مطرب هوایت چنگ طرب نوازد مر زهره فلک را…

ادامه مطلب

از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا

از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا شب و روزم ز تو روشن زهی رعنا زهی زیبا تو پاک پاکی از صورت ولیک…

ادامه مطلب

آخر گل و خار را بدیدی

آخر گل و خار را بدیدی روز و شب تار را بدیدی بس نقش و نگار درشکستی تا نقش و نگار را بدیدی از عالم…

ادامه مطلب

که بوده است تو را دوش یار و همخوابه

که بوده است تو را دوش یار و همخوابه که از خوی تو پر از مشک گشت گرمابه چو شانه سنگ ز عشق تو شاخ…

ادامه مطلب

گر آتش دل برزند بر مؤمن و کافر زند

گر آتش دل برزند بر مؤمن و کافر زند صورت همه پران شود گر مرغ معنی پر زند عالم همه ویران شود جان غرقه طوفان…

ادامه مطلب

گر تو خواهی که تو را بی‌کس و تنها نکنم

گر تو خواهی که تو را بی‌کس و تنها نکنم وامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم این تعلق به تو دارد سر رشته مگذار…

ادامه مطلب

گر چه در مستی خسی را تو مراعاتی کنی

گر چه در مستی خسی را تو مراعاتی کنی و آنک نفی محض باشد گر چه اثباتی کنی آنک او رد دل است از بددرونی‌های…

ادامه مطلب

گر شراب عشق کار جان حیوانیستی

گر شراب عشق کار جان حیوانیستی عشق شمس الدین به عالم فاش و یک سانیستی گر نه در انوار غیرت غرق بودی عشق او حلقه…

ادامه مطلب

گر ناز تو را به گفت نارم

گر ناز تو را به گفت نارم مهر تو درون سینه دارم بی‌مهر تو گر گلی ببویم در حال بسوز همچو خارم ماننده ماهی ار…

ادامه مطلب

گستاخ مکن تو ناکسان را

گستاخ مکن تو ناکسان را در چشم میار این خسان را درزی دزدی چو یافت فرصت کم آرد جامه رسان را ایشان را دار حلقه…

ادامه مطلب

گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم

گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم گفتا چگونه بندی چیزی که من شکستم با وی چو شهد و شیرم هم دامنش بگیرم اما…

ادامه مطلب

گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی

گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی گهی به هجر گرایی چه آفتی چه بلایی گهی جمال بتانی گهی ز بت شکنانی گهی نه…

ادامه مطلب

لحظه‌ای قصه کنان قصه تبریز کنید

لحظه‌ای قصه کنان قصه تبریز کنید لحظه‌ای قصه آن غمزه خون ریز کنید در فراق لب چون شکر او تلخ شدیم زان شکرهای خدایانه شکرریز…

ادامه مطلب

ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر

ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر دیوانگان را می‌کند زنجیر او دیوانه‌تر ای عشق شوخ بوالعجب آورده جان را در…

ادامه مطلب

ما می‌نرویم ای جان زین خانه دگر جایی

ما می‌نرویم ای جان زین خانه دگر جایی یا رب چه خوش است این جا هر لحظه تماشایی هر گوشه یکی باغی هر کنج یکی…

ادامه مطلب

ماییم و دو چشم و جان خیره

ماییم و دو چشم و جان خیره بنگر تو به عاشقان خیره تو چون مه و ما به گرد رویت سرگشته چو آسمان خیره عقل…

ادامه مطلب

مخمورم پرخواره اندازه نمی‌دانم

مخمورم پرخواره اندازه نمی‌دانم جز شیوه آن غمزه غمازه نمی‌دانم یاران به خبر بودند دروازه برون رفتند من بی‌ره و سرمستم دروازه نمی‌دانم آوازه آن…

ادامه مطلب

مرا چون تا قیامت یار اینست

مرا چون تا قیامت یار اینست خراب و مست باشم کار اینست ز کار و کسب ماندم کسبم اینست رخا زر زن تو را دینار…

ادامه مطلب

مرا می‌گفت دوش آن یار عیار

مرا می‌گفت دوش آن یار عیار سگ عاشق به از شیران هشیار جهان پر شد مگر گوشت گرفتست سگ اصحاب کهف و صاحب غار قرین…

ادامه مطلب

مرگ ما هست عروسی ابد

مرگ ما هست عروسی ابد سر آن چیست هو الله احد شمس تفریق شد از روزنه‌ها بسته شد روزنه‌ها رفت عدد آن عددها که در…

ادامه مطلب

مستی و عاشقی و جوانی و جنس این

مستی و عاشقی و جوانی و جنس این آمد بهار خرم و گشتند همنشین صورت نداشتند مصور شدند خوش یعنی مخیلات مصورشده ببین دهلیز دیده…

ادامه مطلب

مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو

مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو ای شه و سلطان ما ای طربستان ما در حرم جان ما بر…

ادامه مطلب

مکن ای دوست غریبم سر سودای تو دارم

مکن ای دوست غریبم سر سودای تو دارم من و بالای مناره که تمنای تو دارم ز تو سرمست و خمارم خبر از خویش ندارم…

ادامه مطلب

من از کی باک دارم خاصه که یار با من

من از کی باک دارم خاصه که یار با من از سوزنی چه ترسم و آن ذوالفقار با من کی خشک لب بمانم کان جو…

ادامه مطلب

من بسازم ولیک کی شاید

من بسازم ولیک کی شاید زاغ با طوطیان شکر خاید هر یکی را ولایتست جدا کژ با راست راست کی آید گر چه طوطی خود…

ادامه مطلب

من دزد دیدم کو برد مال و متاع مردمان

من دزد دیدم کو برد مال و متاع مردمان این دزد ما خود دزد را چون می بدزدد از میان خواهند از سلطان امان چون…

ادامه مطلب

من مرید توام مراد تویی

من مرید توام مراد تویی من غلامم چو کیقباد تویی دل مرید تو و تو را خواهد کاین در بسته را گشاد تویی خاک پای…

ادامه مطلب

منم که کار ندارم به غیر بی‌کاری

منم که کار ندارم به غیر بی‌کاری دلم ز کار زمانه گرفت بیزاری ز خاک تیره ندیدم به غیر تاریکی ز پیر چرخ ندیدم به…

ادامه مطلب

موی بر سر شد سپید و روی من بگرفت چین

موی بر سر شد سپید و روی من بگرفت چین از فراق دلبری کاسدکن خوبان چین جان ز غیرت گوش را گوید حدیثش کم شنو…

ادامه مطلب

می‌دان که زمانه نقش سوداست

می‌دان که زمانه نقش سوداست بیرون ز زمانه صورت ماست زیرا قفسی‌ست این زمانه بیرون همه کوه قاف و عنقاست جویی‌ست جهان و ما برونیم…

ادامه مطلب

نازنینی را رها کن با شهان نازنین

نازنینی را رها کن با شهان نازنین ناز گازر برنتابد آفتاب راستین سایه خویشی فنا شو در شعاع آفتاب چند بینی سایه خود نور او…

ادامه مطلب

ندارد پای عشق او دل بی‌دست و بی‌پایم

ندارد پای عشق او دل بی‌دست و بی‌پایم که روز و شب چو مجنونم سر زنجیر می خایم میان خونم و ترسم که گر آید…

ادامه مطلب

نک بهاران شد صلا ای لولیان

نک بهاران شد صلا ای لولیان بانگ نای و سبزه و آب روان لولیان از شهر تن بیرون شوید لولیان را کی پذیرد خان و…

ادامه مطلب

نماز شام چو خورشید در غروب آید

نماز شام چو خورشید در غروب آید ببندد این ره حس راه غیب بگشاید به پیش درکند ارواح را فرشته خواب به شیوه گله بانی…

ادامه مطلب

نوبهارا جان مایی جان‌ها را تازه کن

نوبهارا جان مایی جان‌ها را تازه کن باغ‌ها را بشکفان و کشت‌ها را تازه کن گل جمال افروخته‌ست و مرغ قول آموخته‌ست بی صبا جنبش…

ادامه مطلب

هان ای جمال دلبر ای شاد وقت تو

هان ای جمال دلبر ای شاد وقت تو ما با تو بس خوشیم که خوش باد وقت تو نیکو است حال ما که نکو باد…

ادامه مطلب

هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی

هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی بر گرد حوض گردی و در حوض درفتی اسپت بیاورند که چالاک فارسی شربت بیاورند که مخمور شربتی بی…

ادامه مطلب

هر سینه که سیمبر ندارد

هر سینه که سیمبر ندارد شخصی باشد که سر ندارد وان کس که ز دام عشق دورست مرغی باشد که پر ندارد او را چه…

ادامه مطلب

هر که را ذوق دین پدید آید

هر که را ذوق دین پدید آید شهد دنیاش کی لذیذ آید آن چنان عقل را چه خواهی کرد که نگوسار یک نبیذ آید عقل…

ادامه مطلب

هر نفسی از درون دلبر روحانیی

هر نفسی از درون دلبر روحانیی عربده آرد مرا از ره پنهانیی فتنه و ویرانیم شور و پریشانیم برد مسلمانیم وای مسلمانیی گفت مرا می…

ادامه مطلب

هست ما را هر زمانی از نگار راستین

هست ما را هر زمانی از نگار راستین لقمه‌ای اندر دهان و دیگری در آستین این حد خوبی نباشد ای خدایا چیست این هیچ سروی…

ادامه مطلب

هله دوشت یله کردم شب دوشت یله کردم

هله دوشت یله کردم شب دوشت یله کردم دغل و عشوه که دادی به دل پاک بخوردم بده امشب هم از آنم نخورم عشوه من…

ادامه مطلب

هم به بر این بت زیبا خوشکست

هم به بر این بت زیبا خوشکست من نشستم که همین جا خوشکست مطرب و یار من و شمع و شراب این چنین عیش مهیا…

ادامه مطلب

همه خوردند و بخفتند و تهی گشت وطن

همه خوردند و بخفتند و تهی گشت وطن وقت آن شد که درآییم خرامان به چمن دامن سیب کشانیم سوی شفتالو ببریم از گل تر…

ادامه مطلب

هین که خروس بانگ زد وقت صبوح یافتی

هین که خروس بانگ زد وقت صبوح یافتی شرح نمی‌کنم که بس عاقل را اشارتی فهم کنی تو خود که تو زیرک و پاک خاطری…

ادامه مطلب

وصف آن مخدوم می‌کن گر چه می‌رنجد حسود

وصف آن مخدوم می‌کن گر چه می‌رنجد حسود کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود گر چه خود نیکو نیاید وصف می از هوشیار…

ادامه مطلب

یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم

یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم در سینه از نی او صد مرغزار دارم قاصد به خشم آید چون سوی من گراید گوید…

ادامه مطلب

یا مالک دمة الزمان

یا مالک دمة الزمان یا فاتح جنة الامعانی لا هوتک موضح المصادر ناسوتک سلم الامانی من رام لقاک فی جهات ردوه بفول لن ترانی کم…

ادامه مطلب