روستایی بچه‌ای هست درون بازار

روستایی بچه‌ای هست درون بازار دغلی لاف زنی سخره کنی بس عیار که از او محتسب و مهتر بازار بدرد در فغانند از او از…

ادامه مطلب

روح زیتونیست عاشق نار را

روح زیتونیست عاشق نار را نار می‌جوید چو عاشق یار را روح زیتونی بیفزا ای چراغ ای معطل کرده دست افزار را جان شهوانی که…

ادامه مطلب

رهید جان دوم از خودی و از هستی

رهید جان دوم از خودی و از هستی شده‌ست صید شهنشاه خویش در مستی زهی وجود که جان یافت در عدم ناگاه زهی بلند که…

ادامه مطلب

رشاء العشق حبیبی لشرود و مضل

رشاء العشق حبیبی لشرود و مضل کل قلب لهواه وجد الصبر یصل سنه الوصل قصیر عجل معتجل سنه الهجر طویل و مدید و ممل یملاء…

ادامه مطلب

راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این

راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این بیش فلک نمی‌کشد درد مرا و نی زمین این دل من چه پرغم است وان…

ادامه مطلب

دیدن روی تو هم از بامداد

دیدن روی تو هم از بامداد درد مرا بین که چه آرام داد در دل عشاق چه آتش فکند جانب اسرار چه پیغام داد چون…

ادامه مطلب

دوش همه شب دوش همه شب

دوش همه شب دوش همه شب گشتم من بر بام افندی آخر شب شد آخر شب شد خوردم می از جام افندی شیر و شکر…

ادامه مطلب

دو چشم آهوانش شیرگیرست

دو چشم آهوانش شیرگیرست کز او بر من روان باران تیرست کمان ابروان و تیر مژگان گواهانند کو بر جان امیرست چو زلف درهمش درهم…

ادامه مطلب

دلارام نهان گشته ز غوغا

دلارام نهان گشته ز غوغا همه رفتند و خلوت شد برون آ برآور بنده را از غرقه خون فرح ده روی زردم را ز صفرا…

ادامه مطلب

دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم

دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم خط را کنی مسلسل یعنی که من نخوانم بر تخته خیالات آن را نه من نبشتم…

ادامه مطلب

دل آمد و دی به گوش جان گفت

دل آمد و دی به گوش جان گفت ای نام تو این که می‌نتان گفت درنده آنک گفت پیدا سوزنده آنک در نهان گفت چه…

ادامه مطلب

درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم

درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم تا نقش‌های خود را یک یک فروتراشیم از خویش خواب گردیم همرنگ آب گردیم ما شاخ یک…

ادامه مطلب

به خدایی که در ازل بوده‌ست

به خدایی که در ازل بوده‌ست حی و دانا و قادر و قیوم نور او شمع‌های عشق فروخت تا بشد صد هزار سر معلوم از…

ادامه مطلب

در دلت چیست عجب که چو شکر می‌خندی

در دلت چیست عجب که چو شکر می‌خندی دوش شب با کی بدی که چو سحر می‌خندی ای بهاری که جهان از دم تو خندان…

ادامه مطلب

در پرده خاک ای جان عیشی است به پنهانی

در پرده خاک ای جان عیشی است به پنهانی و اندر تتق غیبی صد یوسف کنعانی این صورت تن رفته و آن صورت جا مانده…

ادامه مطلب

دارد درویش نوش دیگر

دارد درویش نوش دیگر و اندر سر و چشم هوش دیگر در وقت سماع صوفیان را از عرش رسد خروش دیگر تو صورت این سماع…

ادامه مطلب

خوشدلم از یار همچنانک تو دیدی

خوشدلم از یار همچنانک تو دیدی جان پرانوار همچنانک تو دیدی از چمن یار صد روان مقدس در گل و گلزار همچنانک تو دیدی هر…

ادامه مطلب

خواجه ترش مرا بگو سرکه به چند می‌دهی

خواجه ترش مرا بگو سرکه به چند می‌دهی هست شکرلبی اگر سرکه به قند می‌دهی گر تو نمی‌خری مخر می به هوس همی‌خرم عاشق و…

ادامه مطلب

خلق می‌جنبند مانا روز شد

خلق می‌جنبند مانا روز شد روز را جان بخش جانا روز شد چند شب گشتیم ما و چند روز در غم و شادی تو تا…

ادامه مطلب

خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم

خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم سر مست گفته باشد من از این خبر ندارم شب و روز می بکوشم که برهنه را…

ادامه مطلب

حرام گشت از این پس فغان و غمخواری

حرام گشت از این پس فغان و غمخواری بهشت گشت جهان زانک تو جهان داری مثال ده که نروید ز سینه خار غمی مثال ده…

ادامه مطلب

چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند

چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند نیست عجب که از جنون صد چو مرا چنین کند بال برآرد این دلم چونک غمت پرک…

ادامه مطلب

چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم

چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم از معانی در معانی تا روم من خوشترم در معانی گم شدستم همچنین شیرینتر است سوی صورت…

ادامه مطلب

چون بزند گردنم سجده کند گردنش

چون بزند گردنم سجده کند گردنش شیر خورد خون من ذوق من از خوردنش هین هله شیر شکار پنجه ز من برمدار هین که هزاران…

ادامه مطلب

چو فرستاد عنایت به زمین مشعله‌ها را

چو فرستاد عنایت به زمین مشعله‌ها را که بدر پرده تن را و ببین مشعله‌ها را تو چرا منکر نوری مگر از اصل تو کوری…

ادامه مطلب

چو دررسید ز تبریز شمس دین چو قمر

چو دررسید ز تبریز شمس دین چو قمر ببست شمس و قمر پیش بندگیش کمر چو روی انور او گشت دیده دیده مقام دیدن حق…

ادامه مطلب

چو اسم شمس دین اسما تو دیدی

چو اسم شمس دین اسما تو دیدی خلاصه او است در اشیاء تو دیدی چه دارد عقل‌ها پیشش ز دانش برابر با سری کش پا…

ادامه مطلب

چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم

چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم میان مجلس جان حلقه حلقه می گردیم همی‌خوریم می جان به حضرت سلطان چنانک بی‌لب و ساغر…

ادامه مطلب

چه باشد ای برادر یک شب اگر نخسپی

چه باشد ای برادر یک شب اگر نخسپی چون شمع زنده باشی همچون شرر نخسپی درهای آسمان را شب سخت می‌گشاید نیک اختریت باشد گر…

ادامه مطلب

چند روی بی‌خبر آخر بنگر به بام

چند روی بی‌خبر آخر بنگر به بام بام چه باشد بگو بر فلک سبزفام تا قمری همچو جان جلوه شود ناگهان صد مه و صد…

ادامه مطلب

چمن جز عشق تو کاری ندارد

چمن جز عشق تو کاری ندارد وگر دارد چو من باری ندارد چه بی‌ذوقست آن کش عشق نبود چه مرده‌ست آن که او یاری ندارد…

ادامه مطلب

چرا منکر شدی ای میر کوران

چرا منکر شدی ای میر کوران نمی‌گویم که مجنون را مشوران تو می گویی که بنما غیبیان را ستیران را چه نسبت با ستوران در…

ادامه مطلب

جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان

جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان که بحر تلخ بود جای گوهر و مرجان وفای توست یکی بحر دیگر خوش خوار که چارجوی…

ادامه مطلب

جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی

جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی من دم نزنم زیرا دم می‌نزند ماهی بر خیمه این گردون تو دوش قنق بودی مه سجده همی‌کردت…

ادامه مطلب

جان خراباتی و عمر بهار

جان خراباتی و عمر بهار هین که بشد عمر چنین هوشیار جان و جهان جان مرا دست گیر چشم جهان حرف مرا گوش دار صورت…

ادامه مطلب

تویی نقشی که جان‌ها برنتابد

تویی نقشی که جان‌ها برنتابد که قند تو دهان‌ها برنتابد جهان گر چه که صد رو در تو دارد جمالت را جهان‌ها برنتابد روان گشتند…

ادامه مطلب

تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست

تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست چو باز زنده شدی زین سپس بدانی زیست هر آن کسی که چو ادریس مرد و بازآمد…

ادامه مطلب

تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را

تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را فرومگذار در مجلس چنین اشگرف جامی را ز خون ما قصاصت را بجو این دم…

ادامه مطلب

تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او

تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او بشکن خمار را سر که سر همه شکست او بنواز نغمه تر به نشاط جام احمر…

ادامه مطلب

تعال یا مدد العیش و السرور تعال

تعال یا مدد العیش و السرور تعال تعال یا فرج الهم فاتح الاقفال لقاء وجهک فی الهم فالق الاصباح سقا جودک فی الفقر منتهی الاقبال…

ادامه مطلب

تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم

تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم دیو نیم پری نیم از همه چون نهان شدم برف بدم گداختم تا که مرا…

ادامه مطلب

تا به شب ای عارف شیرین نوا

تا به شب ای عارف شیرین نوا آن مایی آن مایی آن ما تا به شب امروز ما را عشرتست الصلا ای پاکبازان الصلا درخرام…

ادامه مطلب

پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری

پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری بی ز وجود وز عدم باز شدم یکی دری بی‌مه و سال سال‌ها روح زده‌ست بال‌ها نقطه…

ادامه مطلب

پرده دل می‌زند زهره هم از بامداد

پرده دل می‌زند زهره هم از بامداد مژده که آن بوطرب داد طرب‌ها بداد بحر کرم کرد جوش پنبه برون کن ز گوش آنچ کفش…

ادامه مطلب

بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست

بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست بیایید بیایید که دلدار رسیده‌ست بیارید به یک بار همه جان و جهان را به خورشید سپارید که خوش تیغ…

ادامه مطلب

بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس

بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس بیا بیا که حریفان همه به گوش تواند بیا بیا…

ادامه مطلب

بیا بیا که تویی شیر شیر شیر مصاف

بیا بیا که تویی شیر شیر شیر مصاف ز مرغزار برون آ و صف‌ها بشکاف به مدحت آنچ بگویند نیست هیچ دروغ ز هر چه…

ادامه مطلب

بیا ای آنک بردی تو قرارم

بیا ای آنک بردی تو قرارم درآ چون تنگ شکر در کنارم دل سنگین خود را بر دلم نه نمی‌بینی که از غم سنگسارم بیا…

ادامه مطلب

بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این

بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این بوی آن یار جهان آرای جان افزاست این این چنین بویی کز او اجزای عالم مست…

ادامه مطلب

به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی

به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی چه بود حیات بی‌او هوسی و چارمیخی چه بود به…

ادامه مطلب