چو فرستاد عنایت به زمین مشعله‌ها را

چو فرستاد عنایت به زمین مشعله‌ها را که بدر پرده تن را و ببین مشعله‌ها را تو چرا منکر نوری مگر از اصل تو کوری…

ادامه مطلب

چو دررسید ز تبریز شمس دین چو قمر

چو دررسید ز تبریز شمس دین چو قمر ببست شمس و قمر پیش بندگیش کمر چو روی انور او گشت دیده دیده مقام دیدن حق…

ادامه مطلب

چو اسم شمس دین اسما تو دیدی

چو اسم شمس دین اسما تو دیدی خلاصه او است در اشیاء تو دیدی چه دارد عقل‌ها پیشش ز دانش برابر با سری کش پا…

ادامه مطلب

چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم

چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم میان مجلس جان حلقه حلقه می گردیم همی‌خوریم می جان به حضرت سلطان چنانک بی‌لب و ساغر…

ادامه مطلب

چه باشد ای برادر یک شب اگر نخسپی

چه باشد ای برادر یک شب اگر نخسپی چون شمع زنده باشی همچون شرر نخسپی درهای آسمان را شب سخت می‌گشاید نیک اختریت باشد گر…

ادامه مطلب

چند روی بی‌خبر آخر بنگر به بام

چند روی بی‌خبر آخر بنگر به بام بام چه باشد بگو بر فلک سبزفام تا قمری همچو جان جلوه شود ناگهان صد مه و صد…

ادامه مطلب

چمن جز عشق تو کاری ندارد

چمن جز عشق تو کاری ندارد وگر دارد چو من باری ندارد چه بی‌ذوقست آن کش عشق نبود چه مرده‌ست آن که او یاری ندارد…

ادامه مطلب

چرا منکر شدی ای میر کوران

چرا منکر شدی ای میر کوران نمی‌گویم که مجنون را مشوران تو می گویی که بنما غیبیان را ستیران را چه نسبت با ستوران در…

ادامه مطلب

جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان

جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان که بحر تلخ بود جای گوهر و مرجان وفای توست یکی بحر دیگر خوش خوار که چارجوی…

ادامه مطلب

جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی

جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی من دم نزنم زیرا دم می‌نزند ماهی بر خیمه این گردون تو دوش قنق بودی مه سجده همی‌کردت…

ادامه مطلب

جان خراباتی و عمر بهار

جان خراباتی و عمر بهار هین که بشد عمر چنین هوشیار جان و جهان جان مرا دست گیر چشم جهان حرف مرا گوش دار صورت…

ادامه مطلب

تویی نقشی که جان‌ها برنتابد

تویی نقشی که جان‌ها برنتابد که قند تو دهان‌ها برنتابد جهان گر چه که صد رو در تو دارد جمالت را جهان‌ها برنتابد روان گشتند…

ادامه مطلب

تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست

تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست چو باز زنده شدی زین سپس بدانی زیست هر آن کسی که چو ادریس مرد و بازآمد…

ادامه مطلب

تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را

تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را فرومگذار در مجلس چنین اشگرف جامی را ز خون ما قصاصت را بجو این دم…

ادامه مطلب

تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او

تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او بشکن خمار را سر که سر همه شکست او بنواز نغمه تر به نشاط جام احمر…

ادامه مطلب

تشنه خویش کن مده آبم

تشنه خویش کن مده آبم عاشق خویش کن ببر خوابم تا شب و روز در نماز آیم ای خیال خوش تو محرابم گر خیال تو…

ادامه مطلب

تا که درآمد به باغ چهره گلنار تو

تا که درآمد به باغ چهره گلنار تو اه که چه سوز افکند در دل گل نار تو دود دل لاله‌ها ز آتش جان رنگ…

ادامه مطلب

تا به کی ای شکر چو تن بی‌دل و جان فغان کنم

تا به کی ای شکر چو تن بی‌دل و جان فغان کنم چند ز برگ ریز غم زرد شوم خزان کنم از غم و اندهان…

ادامه مطلب

پیش چنین جمال جان بخش چون نمیرم

پیش چنین جمال جان بخش چون نمیرم دیوانه چون نگردم زنجیر چون نگیرم چون باده تو خوردم من محو چون نگردم تو چون میی من…

ادامه مطلب

پرسید کسی که ره کدامست

پرسید کسی که ره کدامست گفتم کاین راه ترک کامست ای عاشق شاه دان که راهت در جست رضای آن همامست چون کام و مراد…

ادامه مطلب

بی‌برگی بستان بین کآمد دی دیوانه

بی‌برگی بستان بین کآمد دی دیوانه خوبان چمن رفتند از باغ سوی خانه زردی رخ بستان کز فرقت آن خوبان بستان شده گورستان زندان شده…

ادامه مطلب

بیا کز غیر تو بیزار گشتم

بیا کز غیر تو بیزار گشتم وگر خفته بدم بیدار گشتم بیا ای جان که تا روز قیامت مقیم خانه خمار گشتم ز پر و…

ادامه مطلب

بیا بیا که چو آب حیات درخوردی

بیا بیا که چو آب حیات درخوردی بیا بیا که شفا و دوای هر دردی بیا بیا که گلستان ثنات می‌گوید بیا بیا بنما کز…

ادامه مطلب

بیا ای جان نو داده جهان را

بیا ای جان نو داده جهان را ببر از کار عقل کاردان را چو تیرم تا نپرانی نپرم بیا بار دگر پر کن کمان را…

ادامه مطلب

بوی باغ و گلستان آید همی

بوی باغ و گلستان آید همی بوی یار مهربان آید همی از نثار جوهر یارم مرا آب دریا تا میان آید همی با خیال گلستانش…

ادامه مطلب

به من نگر به دو رخسار زعفرانی من

به من نگر به دو رخسار زعفرانی من به گونه گونه علامات آن جهانی من به جان پیر قدیمی که در نهاد من است که…

ادامه مطلب

به شکرخنده بتا نرخ شکر می‌شکنی

به شکرخنده بتا نرخ شکر می‌شکنی چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو تا ز شرم تو نریزد…

ادامه مطلب

ای جان و دل از عشق تو در بزم تو پا کوفته

ای جان و دل از عشق تو در بزم تو پا کوفته سرها بریده بی‌عدد در رزم تو پا کوفته چون عزم میدان زمین کردی…

ادامه مطلب

به حق و حرمت آنک همگان را جانی

به حق و حرمت آنک همگان را جانی قدحی پر کن از آنک صفتش می‌دانی همه را زیر و زبر کن نه زبر مان و…

ادامه مطلب

به جان تو که بگویی وطن کجا داری

به جان تو که بگویی وطن کجا داری که سخت فتنه عقلی و خصم هشیاری چو خارپشت سر اندرکشید عقل امروز که ساقی می گلگون…

ادامه مطلب

به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز

به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز که گر تو روی بپوشی کنیم ما رو باز دمی که شعشعه این جمال درتابد صد آفتاب…

ادامه مطلب

بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد

بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد چه نقش‌ها که ببازد چه حیله‌ها که بسازد به نقش…

ادامه مطلب

بکشید یار گوشم که تو امشب آن مایی

بکشید یار گوشم که تو امشب آن مایی صنما بلی ولیکن تو نشان بده کجایی چو رها کنی بهانه بدهی نشان خانه به سر و…

ادامه مطلب

بستان قدح از دستم ای مست که من مستم

بستان قدح از دستم ای مست که من مستم کز حلقه هشیاران این ساعت وارستم هشیار بر رندی ضدی بود و ضدی همرنگ شو ای…

ادامه مطلب

برنشست آن شاه عشق و دام ظلمت بردرید

برنشست آن شاه عشق و دام ظلمت بردرید همچو ماه هفت و هشت و آفتاب روز عید اختران در خدمت او صد هزار اندر هزار…

ادامه مطلب

برجه که بهار زد صلایی

برجه که بهار زد صلایی در باغ خرام چون صبایی از شاخ درخت گیر رقصی وز لاله و که شنو صدایی ریحان گوید به سبزه…

ادامه مطلب

بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست

بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست خود اوست جمله طالب و ما همچو…

ادامه مطلب

بده یک جام ای پیر خرابات

بده یک جام ای پیر خرابات مگو فردا که فی التأخیر آفات به جای باده درده خون فرعون که آمد موسی جانم به میقات شراب…

ادامه مطلب

بتاب ای ماه بر یارم بگو یارا اغا پوسی

بتاب ای ماه بر یارم بگو یارا اغا پوسی بزن ای باد بر زلفش که ای زیبا اغا پوسی گر این جایی گر آن جایی…

ادامه مطلب

باوفاتر گشت یارم اندکی

باوفاتر گشت یارم اندکی خوش برآمد دی نگارم اندکی دی بخندید آن بهار نیکوان گشت خندان روزگارم اندکی خوش برآمد آن گل صدبرگ من سبزتر…

ادامه مطلب

بازآمدم خرامان تا پیش تو بمیرم

بازآمدم خرامان تا پیش تو بمیرم ای بارها خریده از غصه و زحیرم من چون زمین خشکم لطف تو ابر و مشکم جز رعد تو…

ادامه مطلب

باز درآمد ز راه بیخود و سرمست دوش

باز درآمد ز راه بیخود و سرمست دوش توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش گرز برآورد عشق کوفت سر عقل را شد ز بلندی…

ادامه مطلب

بار دیگر عزم رفتن کرده‌ای

بار دیگر عزم رفتن کرده‌ای بار دیگر دل چو آهن کرده‌ای نی چراغ عشرت ما را مکش در چراغ ما تو روغن کرده‌ای الله الله…

ادامه مطلب

با همگان فضولکی چون که به ما ملولکی

با همگان فضولکی چون که به ما ملولکی رو که بدین عاشقی سخت عظیم گولکی ای تو فضول در هوا ای تو ملول در خدا…

ادامه مطلب

با دل گفتم چرا چنینی

با دل گفتم چرا چنینی تا چند به عشق همنشینی دل گفت چرا تو هم نیایی تا لذت عشق را ببینی گر آب حیات را…

ادامه مطلب

اینک آن مرغان که ایشان بیضه‌ها زرین کنند

اینک آن مرغان که ایشان بیضه‌ها زرین کنند کره تند فلک را هر سحرگه زین کنند چون بتازند آسمان هفتمین میدان شود چون بخسپند آفتاب…

ادامه مطلب

این چه کژطبعی بود که صد هزاران غم خوریم

این چه کژطبعی بود که صد هزاران غم خوریم جمع مستان را بخوان تا باده‌ها با هم خوریم باده‌ای کابرار را دادند اندر یشربون با…

ادامه مطلب

ایا مربی جان از صداع جان چونی

ایا مربی جان از صداع جان چونی ایا ببرده دل از جمله دلبران چونی ز زحمت شب ما و ز ناله‌های صبوح که می‌رسد به…

ادامه مطلب

ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا

ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا آواز تو جان افزا تا روز مشین از پا سودی همگی سودی بر جمله برافزودی تا بود چنین بودی…

ادامه مطلب

ای نفس کل صورت مکن وی عقل کل بشکن قلم

ای نفس کل صورت مکن وی عقل کل بشکن قلم ای مرد طالب کم طلب بر آب جو نقش قدم ای عاشق صافی روان رو…

ادامه مطلب