باز شیری با شکر آمیختند

باز شیری با شکر آمیختند عاشقان با همدگر آمیختند روز و شب را از میان برداشتند آفتابی با قمر آمیختند رنگ معشوقان و رنگ عاشقان…

ادامه مطلب

بار منست او بچه نغزی، خواجه اگرچه همه مغزی

بار منست او بچه نغزی، خواجه اگرچه همه مغزی چون گذری بر سر کویش، پای نکونه که نلغزی حدثنی صاحب قلبی، طهرلی جلدة کلبی اضحکنی…

ادامه مطلب

باده بده ساقیا عشوه و بادم مده

باده بده ساقیا عشوه و بادم مده وز غم فردا و دی هیچ به یادم مده باده از آن خم مه پر کن و پیشم…

ادامه مطلب

با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم

با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم با چشم تو ز باده و خمار فارغیم خانه گرو نهاده و در کوی تو مقیم دکان…

ادامه مطلب

آینه‌ام من آینه‌ام من تا که بدیدم روی چو ماهش

آینه‌ام من آینه‌ام من تا که بدیدم روی چو ماهش چشم جهانم چشم جهانم تا که بدیدم چشم سیاهش چرخ زمین شد چرخ زمین شد…

ادامه مطلب

این کبوتربچه هم عزم هوا کرد و پرید

این کبوتربچه هم عزم هوا کرد و پرید چون صفیری و ندایی ز سوی غیب شنید آن مراد همه عالم چه فرستاد رسول که بیا…

ادامه مطلب

ایا یاری که در تو ناپدیدم

ایا یاری که در تو ناپدیدم تو را شکل عجب در خواب دیدم چو خاتونان مصر از عشق یوسف ترنج و دست بیخود می بریدم…

ادامه مطلب

ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا

ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا ای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا از هجر روزم قیر شد دل چون کمان بد…

ادامه مطلب

ای نور افلاک و زمین چشم و چراغ غیب بین

ای نور افلاک و زمین چشم و چراغ غیب بین ای تو چنین و صد چنین مخدوم جانم شمس دین تا غمزه‌ات خون ریز شد…

ادامه مطلب

ای ملامت گر تو عاشق را سبک پنداشتی

ای ملامت گر تو عاشق را سبک پنداشتی تا به پیش عاشقان بند و فسون برداشتی گه مثال و رمز گویی گه صریح و آشکار…

ادامه مطلب

ای گشته ز شاه عشق شهمات

ای گشته ز شاه عشق شهمات در خشم مباش و در مکافات در باغ فنا درآ و بنگر در جان بقای خویش جنات چون پیشترک…

ادامه مطلب

ای که تو از عالم ما می‌روی

ای که تو از عالم ما می‌روی خوش ز زمین سوی سما می‌روی ای قفس اشکسته و جسته ز بند پر بگشادی به کجا می‌روی؟…

ادامه مطلب

ای عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابم

ای عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابم تا غرقه شده‌ست از تو در خون جگر خوابم از کان شکر جستن اندر شب آبستن…

ادامه مطلب

ای طربناکان ز مطرب التماس می‌کنید

ای طربناکان ز مطرب التماس می‌کنید سوی عشرت‌ها روید و میل بانگ نی کنید شهسوار اسب شادی‌ها شوید ای مقبلان اسب غم را در قدم‌های…

ادامه مطلب

ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا

ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا هم ناظر روی تو هم مست سبوی تو…

ادامه مطلب

ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را

ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را آن راه زن دل را آن راه بر دین را زان می که ز دل خیزد…

ادامه مطلب

ای روترش به پیشم بد گفته‌ای مرا پس

ای روترش به پیشم بد گفته‌ای مرا پس مردار بوی دارد دایم دهان کرکس آن گفته پلیدت در روی شدت پدیدت پیدا بود خبیثی در…

ادامه مطلب

ای دهان آلوده جانی از کجا می خورده‌ای

ای دهان آلوده جانی از کجا می خورده‌ای و آن طرف کاین باده بودت از کجا ره برده‌ای با کدامین چشم تو از ظلمتی بگذشته‌ای…

ادامه مطلب

ای دل ز بامداد تو بر حال دیگری

ای دل ز بامداد تو بر حال دیگری وز شور خویش در من شوریده ننگری بر چهره نزار تو صفرای دلبری است تا خود چه…

ادامه مطلب

ای دریغا در این خانه دمی بگشودی

ای دریغا در این خانه دمی بگشودی مونس خویش بدیدی دل هر موجودی چشم یعقوب به دیدار پسر شاد شدی ساقی وصل شراب صمدی پیمودی…

ادامه مطلب

ای خواجه بفرما به کی مانم به کی مانم

ای خواجه بفرما به کی مانم به کی مانم من مرد غریبم نه از این شهر جهانم گر دم نزنم تا حسد خلق نجنبد دانم…

ادامه مطلب

ای چشم و چراغ شهریاری

ای چشم و چراغ شهریاری والله به خدا که آن تو داری شمعی که در آسمان نگنجد از گوشه سینه‌ای برآری خورشید به پیش نور…

ادامه مطلب

اتاک عید وصال فلا تذق حزنا

اتاک عید وصال فلا تذق حزنا و نلت خیر ریاض فنعم ما سکنا و زال عنک فراق امر من صبر و محنه فتنتنا و خاب…

ادامه مطلب

ای تو پناه همه روز محن

ای تو پناه همه روز محن بازسپردم به تو من خویشتن قلزم مهری که کناریش نیست قطره آن الفت مرد است و زن شیر دهد…

ادامه مطلب

ای بگفته در دلم اسرارها

ای بگفته در دلم اسرارها وی برای بنده پخته کارها ای خیالت غمگسار سینه‌ها ای جمالت رونق گلزارها ای عطای دست شادی بخش تو دست…

ادامه مطلب

ای ببرده دل تو قصد جان مکن

ای ببرده دل تو قصد جان مکن و آنچ من کردم تو جانا آن مکن بنگر اندر درد من گر صاف نیست درد خود مفرستم…

ادامه مطلب

ای آنک از میانه کران می‌کنی مکن

ای آنک از میانه کران می‌کنی مکن با ما ز خشم روی گران می‌کنی مکن دربند سود خویشی و اندر زیان ما کس زین نکرد…

ادامه مطلب

آورد طبیب جان یک طبله ره آوردی

آورد طبیب جان یک طبله ره آوردی گر پیر خرف باشی تو خوب و جوان گردی تن را بدهد هستی جان را بدهد مستی از…

ادامه مطلب

آه از این زشتان که مه رو می‌نمایند از نقاب

آه از این زشتان که مه رو می‌نمایند از نقاب از درون سو کاه تاب و از برون سو ماهتاب چنگ دجال از درون و…

ادامه مطلب

اندرآ ای مه که بی‌تو ماه را استاره نیست

اندرآ ای مه که بی‌تو ماه را استاره نیست تا خیالت درنیاید پای کوبان چاره نیست چون خیالت بر که آید چشمه‌ها گردد روان خود…

ادامه مطلب

انا فتحنا عینکم فاستبصروا الغیب البصر

انا فتحنا عینکم فاستبصروا الغیب البصر انا قضینا بینکم فاستبشروا بالمنتصر باد صبا ای خوش خبر مژده بیاور دل ببر جانم فدات ای مژده ور…

ادامه مطلب

آن کیست آن آن کیست آن کو سینه را غمگین کند

آن کیست آن آن کیست آن کو سینه را غمگین کند چون پیش او زاری کنی تلخ تو را شیرین کند اول نماید مار کر…

ادامه مطلب

آن شاخ خشک است و سیه‌هان ای صبا بر وی مزن

آن شاخ خشک است و سیه‌هان ای صبا بر وی مزن ای زندگی باغ‌ها وی رنگ بخش مرد و زن هان ای صبای خوب خد…

ادامه مطلب

آن خوب را طلب کن اندر میان حوران

آن خوب را طلب کن اندر میان حوران مشنو کسی که گوید آن فتنه را مشوران در دل چو نقش بندد جان از طرب بخندد…

ادامه مطلب

امشب جان را ببر از تن چاکر تمام

امشب جان را ببر از تن چاکر تمام تا نبود در جهان بیش مرا نقش و نام این دم مست توام رطل دگر دردهم تا…

ادامه مطلب

امروز سرکشان را عشقت جلوه کردن

امروز سرکشان را عشقت جلوه کردن آورد بار دیگر یک یک ببسته گردن رو رو تو در گلستان بنگر به گل پرستان یک لحظه سجده…

ادامه مطلب

امروز جمال تو سیمای دگر دارد

امروز جمال تو سیمای دگر دارد امروز لب نوشت حلوای دگر دارد امروز گل لعلت از شاخ دگر رستست امروز قد سروت بالای دگر دارد…

ادامه مطلب

آمد سرمست سحر دلبرم

آمد سرمست سحر دلبرم بیخود و بنشست به مجلس برم گرم شد و عربده آغاز کرد گفت که تو نقشی و من آزرم تو به…

ادامه مطلب

الیوم من الوصل نسیم و سعود

الیوم من الوصل نسیم و سعود الیوم اری الحب علی العهد فعودوا رفته‌ست رقیب و بر آن یار نبود او بی‌زحمت دشمن دم عشاق شنود…

ادامه مطلب

الا ای جان جان جان چو می‌بینی چه می‌پرسی

الا ای جان جان جان چو می‌بینی چه می‌پرسی الا ای کان کان کان چو با مایی چه می‌ترسی ز لا و لم مسلم شو…

ادامه مطلب

اگر سرمست اگر مخمور باشم

اگر سرمست اگر مخمور باشم مهل کز مجلس تو دور باشم رخم از قبله جان نور گیرد چو با یاد تو اندر گور باشم قرارم…

ادامه مطلب

اگر چه لطیفی و زیبالقایی

اگر چه لطیفی و زیبالقایی به جان بقا رو ز جان هوایی هوا گاه سردست و گه گرم و سوزان وفا زو چه جویی ببین…

ادامه مطلب

اگر امروز دلدارم درآید همچو دی خندان

اگر امروز دلدارم درآید همچو دی خندان فلک اندر سجود آید نهد سر از بن دندان الا یا صاح لا تعجل بقتلی قد دنا المقتل…

ادامه مطلب

از یکی آتش برآوردم تو را

از یکی آتش برآوردم تو را در دگر آتش بگستردم تو را از دل من زاده‌ای همچون سخن چون سخن آخر فروخوردم تو را با…

ادامه مطلب

از سوی دل لشکر جان آمدند

از سوی دل لشکر جان آمدند لشکر پیدا و نهان آمدند جامه صبر من از آن چاک شد کز ره جان جامه دران آمدند چادر…

ادامه مطلب

از بهر مرغ خانه چون خانه‌ای بسازی

از بهر مرغ خانه چون خانه‌ای بسازی اشتر در او نگنجد با آن همه درازی آن مرغ خانه عقل است و آن خانه این تن…

ادامه مطلب

از اول امروز چو آشفته و مستیم

از اول امروز چو آشفته و مستیم آشفته بگوییم که آشفته شدستیم آن ساقی بدمست که امروز درآمد صد عذر بگفتیم و زان مست نرستیم…

ادامه مطلب

آخر مراعاتی بکن مر بی‌دلان را ساعتی

آخر مراعاتی بکن مر بی‌دلان را ساعتی ای ماه رو تشریف ده مر آسمان را ساعتی ای آن که هستت در سخن مستی می‌های کهن…

ادامه مطلب

که دید ای عاشقان شهری که شهر نیکبختانست

که دید ای عاشقان شهری که شهر نیکبختانست که آن جا کم رسد عاشق و معشوق فراوانست که تا نازی کنیم آن جا و بازاری…

ادامه مطلب

گر آبت بر جگر بودی دل تو پس چه کاره ستی

گر آبت بر جگر بودی دل تو پس چه کاره ستی تنت گر آن چنان بودی که گفتی دل نگاره ستی وگر بر کار بودی…

ادامه مطلب