گر لاش نمود راه قلاش

گر لاش نمود راه قلاش ای هر دو جهان غلام آن لاش ای دیده جهان و جان ندیده جانست جهان تو یک نفس باش گردیست…

ادامه مطلب

گر یار لطیف و باوفایی

گر یار لطیف و باوفایی ور از دل و جان از آن مایی خواهم که در این میان درآیی ای ماه بگو که کی برآیی…

ادامه مطلب

گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان

گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان آمد آن گلعذار کوفت مرا بر دهان گفت که سلطان منم جان گلستان منم حضرت چون من شهی…

ادامه مطلب

گل سرخ دیدم شدم زعفرانی

گل سرخ دیدم شدم زعفرانی یکی لعل دیدم شدم زر کانی دلم چون ستاره شبی در نظاره به هر برج می‌شد به چرخ معانی چو…

ادامه مطلب

گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی

گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی از جنبش او جنبش این پرده نبینی از تابش آن مه که در افلاک نهان است صد ماه…

ادامه مطلب

ما به تماشای تو بازآمدیم

ما به تماشای تو بازآمدیم جانب دریای تو بازآمدیم سیل غمت خانه دل را ببرد زود به صحرای تو بازآمدیم چون سر ما مطبخ سودای…

ادامه مطلب

ما صحبت همدگر گزینیم

ما صحبت همدگر گزینیم بر دامن همدگر نشینیم یاران همه پیشتر نشینید تا چهره همدگر ببینیم ما را ز درون موافقت‌هاست تا ظن نبری که…

ادامه مطلب

مانده شده‌ست گوش من از پی انتظار آن

مانده شده‌ست گوش من از پی انتظار آن کز طرفی صدای خوش دررسدی ز ناگهان خوی شده‌ست گوش را گوش ترانه نوش را کو شنود…

ادامه مطلب

متاز ای دل سوی دریای ناری

متاز ای دل سوی دریای ناری که می‌ترسم که تاب نار ناری وجودت از نی و دارد نوایی ز نی هر دم نوایی نو برآری…

ادامه مطلب

مرا آن دلبر پنهان همی‌گوید به پنهانی

مرا آن دلبر پنهان همی‌گوید به پنهانی به من ده جان به من ده جان چه باشد این گران جانی یکی لحظه قلندر شو قلندر…

ادامه مطلب

مرا گویی چه سانی من چه دانم

مرا گویی چه سانی من چه دانم کدامی وز کیانی من چه دانم مرا گویی چنین سرمست و مخمور ز چه رطل گرانی من چه…

ادامه مطلب

مرغ اندیشه که اندر همه دل‌ها بپری

مرغ اندیشه که اندر همه دل‌ها بپری به خدا کز دل و از دلبر ما بی‌اثری آفتابی که به هر روزنه‌ای درتابی از سر روزن…

ادامه مطلب

مستان می ما را هم ساقی ما باید

مستان می ما را هم ساقی ما باید با آن همه شیرینی گر ترش کند شاید با آن همه حسن آن مه گر ناز کند…

ادامه مطلب

مشو ای دل تو دگرگون که دل یار بداند

مشو ای دل تو دگرگون که دل یار بداند مکن اسرار نهانی که وی اسرار بداند همه را از تو چو خاشاک بر آن آب…

ادامه مطلب

مطربم سرمست شد انگشت بر رق می‌زند

مطربم سرمست شد انگشت بر رق می‌زند پرده عشاق را از دل به رونق می‌زند رخت بربندید ای یاران که سلطان دو کون ایستاده بر…

ادامه مطلب

مگر مستی نمی‌دانی که چون زنجیر جنبانی

مگر مستی نمی‌دانی که چون زنجیر جنبانی ز مجنونان زندانی جهانی را بشورانی مگر نشنیده‌ای دستان ز بی‌خویشان و سرمستان وگر نشنیده‌ای بستان به جان…

ادامه مطلب

من اگر نالم اگر عذر آرم

من اگر نالم اگر عذر آرم پنبه در گوش کند دلدارم هر جفایی که کند می رسدش هر جفایی که کند بردارم گر مرا او…

ادامه مطلب

من پیش از این می‌خواستم گفتار خود را مشتری

من پیش از این می‌خواستم گفتار خود را مشتری و اکنون همی‌خواهم ز تو کز گفت خویشم واخری بت‌ها تراشیدم بسی بهر فریب هر کسی…

ادامه مطلب

من سر نخورم که سر گران‌ست

من سر نخورم که سر گران‌ست پاچه نخورم که استخوان‌ست بریان نخورم که هم زیان‌ست من نور خورم که قوت جان‌ست من سر نخوهم که…

ادامه مطلب

منم آن دزد که شب نقب زدم ببریدم

منم آن دزد که شب نقب زدم ببریدم سر صندوق گشادم گهری دزدیدم ز زلیخای حرم چادر سر بربودم چو بدیدم رخ یوسف کف خود…

ادامه مطلب

مهره‌ای از جان ربودم بی‌دهان و بی‌دهان

مهره‌ای از جان ربودم بی‌دهان و بی‌دهان گر رقیب او بداند گو بدان و گو بدان سر او را نقش کردم نقش کردم نقش کرد…

ادامه مطلب

میان باغ گل سرخ‌های و هو دارد

میان باغ گل سرخ‌های و هو دارد که بو کنید دهان مرا چه بو دارد پیاله‌ای به من آورد لاله که بخوری خورم چرا نخورم…

ادامه مطلب

می‌شدی غافل ز اسرار قضا

می‌شدی غافل ز اسرار قضا زخم خوردی از سلحدار قضا این چه کار افتاد آخر ناگهان این چنین باشد چنین کار قضا هیچ گل دیدی…

ادامه مطلب

نبشتست خدا گرد چهره دلدار

نبشتست خدا گرد چهره دلدار خطی که فاعتبروا منه یا اولی الابصار چو عشق مردم خوارست مردمی باید که خویش لقمه کند پیش عشق مردم…

ادامه مطلب

نشانی‌هاست در چشمش نشانش کن نشانش کن

نشانی‌هاست در چشمش نشانش کن نشانش کن ز من بشنو که وقت آمد کشانش کن کشانش کن برآمد آفتاب جان فزون از مشرق و مغرب…

ادامه مطلب

نگاهبان دو دیده‌ست چشم دلداری

نگاهبان دو دیده‌ست چشم دلداری نگاه دار نظر از رخ دگر یاری وگر نه به سینه درآید به غیر آن دلبر بگو برو که همی‌ترسم…

ادامه مطلب

نه که مهمان غریبم تو مرا یار مگیر

نه که مهمان غریبم تو مرا یار مگیر نه که فلاح توام سرور و سالار مگیر نه که همسایه آن سایه احسان توام تو مرا…

ادامه مطلب

نیست عجب صف زده پیش سلیمان پری

نیست عجب صف زده پیش سلیمان پری صف سلیمان نگر پیش رخ آن پری آن پریی کز رخش گشت بشر چون ملک یافت فراغت ز…

ادامه مطلب

هر آن بیمار مسکین را که از حد رفت بیماری

هر آن بیمار مسکین را که از حد رفت بیماری نماند مر ورا ناله نباشد مر ورا زاری نباشد خامشی او را از آن کان…

ادامه مطلب

هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی

هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی در دل هر خار غم گلزار جان افزاستی گر نه جوشاجوش غیرت کف برون انداختی نقش بند…

ادامه مطلب

هر شب و هر سحر تو را من به دعا بخواستم

هر شب و هر سحر تو را من به دعا بخواستم تا به چه شیوه‌ها تو را من ز خدا بخواستم تا شوی از سجود…

ادامه مطلب

هر کی در او نیست از این عشق رنگ

هر کی در او نیست از این عشق رنگ نزد خدا نیست بجز چوب و سنگ عشق برآورد ز هر سنگ آب عشق تراشید ز…

ادامه مطلب

هست به خطه عدم شور و غبار و غارتی

هست به خطه عدم شور و غبار و غارتی آتش عشق درزده تا نبود عمارتی ز آنک عمارت ار بود سایه کند وجود را سایه…

ادامه مطلب

هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت

هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت هله پیش آ که بگویم سخن راز به گوشت می روح آمد نادر رو از آن هم…

ادامه مطلب

هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند

هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند دلتان به چرخ پرد چو بدن گران نماند دل و جان به آب حکمت ز غبارها…

ادامه مطلب

هم نظری هم خبری هم قران را قمری

هم نظری هم خبری هم قران را قمری هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری هم سوی دولت درجی هم غم ما را فرجی…

ادامه مطلب

همیشه من چنین مجنون نبودم

همیشه من چنین مجنون نبودم ز عقل و عافیت بیرون نبودم چو تو عاقل بدم من نیز روزی چنین دیوانه و مفتون نبودم مثال دلبران…

ادامه مطلب

وجهک مثل القمر قلبک مثل الحجر

وجهک مثل القمر قلبک مثل الحجر روحک روح البقا حسنک نور البصر دشمن تو در هنر شد به مثل دم خر چند بپیماییش نیست فزون…

ادامه مطلب

یا بدیع الحسن قد اوضحت بالبلبال بال

یا بدیع الحسن قد اوضحت بالبلبال بال بالهوی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال قد رجعنا قد رجعنا جانبا من طورکم انظرونا انظرونا نستقی الماء…

ادامه مطلب

یا ساقی المدامه حی علی الصلا

یا ساقی المدامه حی علی الصلا املا زجاجنا بحمیا فقد خلا جسمی زجاجتی و محیاک قهوتی یا کامل الملاحه و اللطف و العلا ما فاز…

ادامه مطلب

یا من عجب فتادم یا تو عجب فتادی

یا من عجب فتادم یا تو عجب فتادی چندین قدح بخوردی جامی به من ندادی تو از شراب مستی من هم ز بوی مستم بو…

ادامه مطلب

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی…

ادامه مطلب

یک قوصره پر دارم ز سخن

یک قوصره پر دارم ز سخن جان می‌شنود تو گوش مکن دربند خودی زین سیر شدی گیری سر خود ای بی‌سر و بن چون مستمعان…

ادامه مطلب

فدیتک یا ذا الوحی آیاته تتری

فدیتک یا ذا الوحی آیاته تتری تفسرها سرا و تکنی به جهرا و انشرت امواتا و احییتهم بها فدیتک ما ادریک بالامر ما ادری فعادوا…

ادامه مطلب

کرانی ندارد بیابان ما

کرانی ندارد بیابان ما قراری ندارد دل و جان ما جهان در جهان نقش و صورت گرفت کدامست از این نقش‌ها آن ما چو در…

ادامه مطلب

کالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی

کالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی نیمشب بر بام مایی، تا کرمی طلبی گه سیه‌پوش و عصا، که منم کالویروس گه عمامه و نیزهٔ که…

ادامه مطلب

قصر بود روح ما نی تل ویرانه‌ای

قصر بود روح ما نی تل ویرانه‌ای همدم ما یار ما نی دم بیگانه‌ای بادیه‌ای هایلست راه دل و کی رسد جز که دل پردلی…

ادامه مطلب

فقر را در خواب دیدم دوش من

فقر را در خواب دیدم دوش من گشتم از خوبی او بی‌هوش من از جمال و از کمال لطف فقر تا سحرگه بوده‌ام مدهوش من…

ادامه مطلب

در فروبند که ما عاشق این انجمنیم

در فروبند که ما عاشق این انجمنیم تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم نقل و باده چه کم آید چو در این بزم…

ادامه مطلب

غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند

غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند زانک بلندت کند تا بتواند فکند قطره آب منی کز حیوان می‌زهد لایق قربان نشد تا…

ادامه مطلب