تدبیر کند بنده و تقدیر نداند

تدبیر کند بنده و تقدیر نداند تدبیر به تقدیر خداوند نماند بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند حیله بکند لیک خدایی نتواند گامی دو چنان…

ادامه مطلب

تا عاشق آن یارم بی‌کارم و بر کارم

تا عاشق آن یارم بی‌کارم و بر کارم سرگشته و پابرجا ماننده پرگارم ماننده مریخی با ماه و فلک خشمم وز چرخ کله زرین در…

ادامه مطلب

تا با تو قرین شده‌ست جانم

تا با تو قرین شده‌ست جانم هر جا که روم به گلستانم تا صورت تو قرین دل شد بر خاک نیم بر آسمانم گر سایه…

ادامه مطلب

پیرهن یوسف و بو می‌رسد

پیرهن یوسف و بو می‌رسد در پی این هر دو خود او می‌رسد بوی می لعل بشارت دهد کز پی من جام و کدو می‌رسد…

ادامه مطلب

پذیرفت این دل ز عشقت خرابی

پذیرفت این دل ز عشقت خرابی درآ در خرابی چو تو آفتابی چه گویی دلم را که از من نترسی ز دریا نترسد چنین مرغ…

ادامه مطلب

بیامدیم دگربار چون نسیم بهار

بیامدیم دگربار چون نسیم بهار برآمدیم چو خورشید با صد استظهار چو آفتاب تموزیم رغم فصل عجوز فکنده غلغل و شادی میانه گلزار هزار فاخته…

ادامه مطلب

بیا کامروز گرد یار گردیم

بیا کامروز گرد یار گردیم به سر گردیم و چون پرگار گردیم بیا کامروز گرد خود نگردیم به گرد خانه خمار گردیم مگو با ما…

ادامه مطلب

بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم

بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم امانی از ندم دادی نه لافیدی نه…

ادامه مطلب

بی گهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری

بی گهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری آتشی اندرزنی از سوی مه در مشتری منگر آخر سوی روزن سوی روی من نگر تا ز…

ادامه مطلب

بوی آن خوب ختن می آیدم

بوی آن خوب ختن می آیدم بوی یار سیمتن می آیدم می رسد در گوش بانگ بلبلان بوی باغ و یاسمن می آیدم درد چون…

ادامه مطلب

به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه

به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه به دامان گل تازه درآویزیم مستانه چو باده بر سر باده خوریم از گلرخ ساده بیا تا چون…

ادامه مطلب

به شکرخنده اگر می‌ببرد جان رسدش

به شکرخنده اگر می‌ببرد جان رسدش وگر از غمزه جادو برد ایمان رسدش لشکر دیو و پری جمله به فرمان ویند با چنین عز و…

ادامه مطلب

ای جان ای جان فی ستر الله

ای جان ای جان فی ستر الله اشتر می‌ران فی ستر الله جام آتش درکش درکش پیش سلطان فی ستر الله ساغر تا لب می‌خور…

ادامه مطلب

به حق آن که در این دل بجز ولای تو نیست

به حق آن که در این دل بجز ولای تو نیست ولی او نشوم کو ز اولیای تو نیست مباد جانم بی‌غم اگر فدای تو…

ادامه مطلب

به تن با ما به دل در مرغزاری

به تن با ما به دل در مرغزاری چو دربند شکاری تو شکاری به تن این جا میان بسته چو نایی به باطن همچو باد…

ادامه مطلب

بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا

بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا باشد که بگشایی دری گویی که برخیز اندرآ غرقست جانم بر درت در بوی مشک و عنبرت…

ادامه مطلب

بگفتم عذر با دلبر که بی‌گه بود و ترسیدم

بگفتم عذر با دلبر که بی‌گه بود و ترسیدم جوابم داد کای زیرک بگاهت نیز هم دیدم بگفتم ای پسندیده چو دیدی گیر نادیده بگفت…

ادامه مطلب

بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد

بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد یا خود نبود چیزی یا بود و آن فنا شد منکر مباش بنگر اندر عصای موسی یک…

ادامه مطلب

بریده شد از این جوی جهان آب

بریده شد از این جوی جهان آب بهارا بازگرد و وارسان آب از آن آبی که چشمه خضر و الیاس ندیدست و نبیند آن چنان…

ادامه مطلب

برست جان و دلم از خودی و از هستی

برست جان و دلم از خودی و از هستی شدست خاص شهنشاه روح در مستی زهی وجود که جان یافت در عدم ناگاه زهی بلند…

ادامه مطلب

برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد

برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد دل را ز خواب برکن هنگام رفتن آمد تا کی اشارت آید تو ناشنوده آری ترسم…

ادامه مطلب

بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد

بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش…

ادامه مطلب

بده آن باده به ما باده به ما اولیتر

بده آن باده به ما باده به ما اولیتر هر چه خواهی بکنی لیک وفا اولیتر سر مردان چه کند خوبتر از سجده تو مسجد…

ادامه مطلب

بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا

بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا که حلقه حلقه نشستند و در میان حلوا هزار کاسه سر رفت سوی خوان فلک چو درفتاد از آن…

ادامه مطلب

بانگ تسبیح بشنو از بالا

بانگ تسبیح بشنو از بالا پس تو هم سبح اسمه الاعلی گل و سنبل چرد دلت چون یافت مرغزاری که اخرج المرعی یعلم الجهر نقش…

ادامه مطلب

بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده

بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده دروازه بلا را بر عشق باز کرده بازار یوسفان را از حسن برشکسته دکان شکران را یک یک فراز…

ادامه مطلب

باز ترش شدی مگر یار دگر گزیده‌ای

باز ترش شدی مگر یار دگر گزیده‌ای دست جفا گشاده‌ای پای وفا کشیده‌ای دوش ز درد دل مها تا به سحر نخفته‌ام ز آنک تو…

ادامه مطلب

بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد

بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد دولت بار دگر در رخ ما رو گشاد سرمه کشید این جهان باز ز دیدار ما گشت جهان…

ادامه مطلب

با من ای عشق امتحان‌ها می‌کنی

با من ای عشق امتحان‌ها می‌کنی واقفی بر عجزم اما می‌کنی ترجمان سر دشمن می‌شوی ظن کژ را در دلش جا می‌کنی هم تو اندر…

ادامه مطلب

با آنک از پیوستگی من عشق گشتم عشق من

با آنک از پیوستگی من عشق گشتم عشق من بیگانه می باشم چنین با عشق از دست فتن از غایت پیوستگی بیگانه باشد کس بلی…

ادامه مطلب

این کیست این این کیست این در حلقه ناگاه آمده

این کیست این این کیست این در حلقه ناگاه آمده این نور اللهی است این از پیش الله آمده این لطف و رحمت را نگر…

ادامه مطلب

این جا کسی است پنهان دامان من گرفته

این جا کسی است پنهان دامان من گرفته خود را سپس کشیده پیشان من گرفته این جا کسی است پنهان چون جان و خوشتر از…

ادامه مطلب

ای یوسف مه رویان ای جاه و جمالت خوش

ای یوسف مه رویان ای جاه و جمالت خوش ای خسرو و ای شیرین ای نقش و خیالت خوش ای چهره تو مه وش آبست…

ادامه مطلب

ای هوس‌های دلم بیا بیا بیا بیا

ای هوس‌های دلم بیا بیا بیا بیا ای مراد و حاصلم بیا بیا بیا بیا مشکل و شوریده‌ام چون زلف تو چون زلف تو ای…

ادامه مطلب

ای نای بس خوش است کز اسرار آگهی

ای نای بس خوش است کز اسرار آگهی کار او کند که دارد از کار آگهی ای نای همچو بلبل نالان آن گلی گردن مخار…

ادامه مطلب

ای مبارک ز تو صبوح و صباح

ای مبارک ز تو صبوح و صباح ای مظفر فر از تو قلب و جناح ای شراب طهور از کف حور بر حریفان مجلس تو…

ادامه مطلب

ای که ز یک تابش تو کوه احد پاره شود

ای که ز یک تابش تو کوه احد پاره شود چه عجب ار مشت گلی عاشق و بیچاره شود چونک به لطفش نگری سنگ حجر…

ادامه مطلب

ای قلب و درست را روایی

ای قلب و درست را روایی پیش تو که زفت کیمیایی در ره خر بد ز اسب رهوار از فضل تو کرده پیش پایی گر…

ادامه مطلب

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما افتاده در غرقابه‌ای تا خود که داند آشنا گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر…

ادامه مطلب

ای شب خوش رو که تویی مهتر و سالار حبش

ای شب خوش رو که تویی مهتر و سالار حبش ما ز تو شادیم همه وقت تو خوش وقت تو خوش عشق تو اندرخور ما…

ادامه مطلب

ای سخت گرفته جادوی را

ای سخت گرفته جادوی را شیری بنموده آهوی را از سحر تو احولست دیده در دیده نهاده‌ای دوی را بنموده‌ای از ترنج آلو کی یافت…

ادامه مطلب

ای ز تو مه پای کوبان وز تو زهره دف زنان

ای ز تو مه پای کوبان وز تو زهره دف زنان می زنند ای جان مردان عشق ما بر دف زنان نقل هر مجلس شده‌ست…

ادامه مطلب

ای دیده مرا بر در واپس بکشیده سر

ای دیده مرا بر در واپس بکشیده سر باز از طرفی پنهان بنموده رخ عبهر یک لحظه سلف دیده کاین جایم تا دانی بر حیرت…

ادامه مطلب

ای دل صافی دم ثابت قدم

ای دل صافی دم ثابت قدم جئت لکی تنذر خیر الامم سر ننهی جز به اشارات دل بر ورق عشق ازل چون قلم از طرب…

ادامه مطلب

ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد

ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد مرغت شکار گردد صید حلال گیرد مه می‌دود چو آیی در ظل آفتابی بدری شود اگر چه…

ادامه مطلب

ای خیالی که به دل می‌گذری

ای خیالی که به دل می‌گذری نی خیالی نی پری نی بشری اثر پای تو را می‌جویم نه زمین و نه فلک می‌سپری گر ز…

ادامه مطلب

ای خفته به یاد یار برخیز

ای خفته به یاد یار برخیز می‌آید یار غار برخیز زنهارده خلایق آمد برخیز تو زینهار برخیز جان بخش هزار عیسی آمد ای مرده به…

ادامه مطلب

آتشی از تو در دهان دارم

آتشی از تو در دهان دارم لیک صد مهر بر زبان دارم دو جهان را کند یکی لقمه شعله‌هایی که در نهان دارم گر جهان…

ادامه مطلب

ای تو ز خوبی خویش آینه را مشتری

ای تو ز خوبی خویش آینه را مشتری سوخته باد آینه تا تو در او ننگری جان من از بحر عشق آب چو آتش بخورد…

ادامه مطلب

ای بی تو حیات‌ها فسرده

ای بی تو حیات‌ها فسرده وی بی‌تو سماع مرده مرده ما بر در عشق حلقه کوبان تو قفل زده کلید برده هر آتش زنده از…

ادامه مطلب