امروز روز نوبت دیدار دلبرست

امروز روز نوبت دیدار دلبرست امروز روز طالع خورشید اکبرست دی یار قهرباره و خون خواره بود لیک امروز لطف مطلق و بیچاره پرورست از…

ادامه مطلب

امروز بت خندان می‌بخش کند خنده

امروز بت خندان می‌بخش کند خنده عالم همه خندان شد بگذشت ز حد خنده پیوسته حسد بودی پرغصه ولیک این دم می‌جوشد و می‌روید از…

ادامه مطلب

آمد ز نای دولت بار دگر نوایی

آمد ز نای دولت بار دگر نوایی ای جان بزن تو دستی وی دل بکوب پایی تابان شده‌ست کانی خندان شده جهانی آراسته‌ست خوانی در…

ادامه مطلب

المنه لله که ز پیکار رهیدیم

المنه لله که ز پیکار رهیدیم زین وادی خم در خم پرخار رهیدیم زین جان پر از وهم کژاندیشه گذشتیم زین چرخ پر از مکر…

ادامه مطلب

الا ای باد شبگیرم بیار اخبار شمس الدین

الا ای باد شبگیرم بیار اخبار شمس الدین خداوندم ولی دانی تو از اسرار شمس الدین کسی کز نام او بر بحر بی‌کشتی عبر یابی…

ادامه مطلب

اگر زهر است اگر شکر چه شیرین است بی‌خویشی

اگر زهر است اگر شکر چه شیرین است بی‌خویشی کله جویی نیابی سر چه شیرین است بی‌خویشی چو افتادی تو در دامش چو خوردی باده…

ادامه مطلب

اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی

اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی وگر به یار رسیدی چرا طرب نکنی وگر رفیق نسازد چرا تو او نشوی وگر رباب ننالد چراش…

ادامه مطلب

اگر امروز دلدارم کند چون دوش بدمستی

اگر امروز دلدارم کند چون دوش بدمستی درافتد در جهان غوغا درافتد شور در هستی الا ای عقل شوریده بد و نیک جهان دیده که…

ادامه مطلب

اشکم دهل شده‌ست از این جام دم به دم

اشکم دهل شده‌ست از این جام دم به دم می زن دهل به شکر دلا لم و لم و لم هین طبل شکر زن که…

ادامه مطلب

از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست

از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست وز جمال لایزالی هفت و پنج و چار مست این قیامت بین که گویی آشکارا شد ز غیب…

ادامه مطلب

از چشم پرخمارت دل را قرار ماند

از چشم پرخمارت دل را قرار ماند وز روی همچو ماهت در مه شمار ماند چون مطرب هوایت چنگ طرب نوازد مر زهره فلک را…

ادامه مطلب

از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا

از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا شب و روزم ز تو روشن زهی رعنا زهی زیبا تو پاک پاکی از صورت ولیک…

ادامه مطلب

آخر گل و خار را بدیدی

آخر گل و خار را بدیدی روز و شب تار را بدیدی بس نقش و نگار درشکستی تا نقش و نگار را بدیدی از عالم…

ادامه مطلب

که بوده است تو را دوش یار و همخوابه

که بوده است تو را دوش یار و همخوابه که از خوی تو پر از مشک گشت گرمابه چو شانه سنگ ز عشق تو شاخ…

ادامه مطلب

گر آتش دل برزند بر مؤمن و کافر زند

گر آتش دل برزند بر مؤمن و کافر زند صورت همه پران شود گر مرغ معنی پر زند عالم همه ویران شود جان غرقه طوفان…

ادامه مطلب

گر تو خواهی که تو را بی‌کس و تنها نکنم

گر تو خواهی که تو را بی‌کس و تنها نکنم وامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم این تعلق به تو دارد سر رشته مگذار…

ادامه مطلب

گر چه در مستی خسی را تو مراعاتی کنی

گر چه در مستی خسی را تو مراعاتی کنی و آنک نفی محض باشد گر چه اثباتی کنی آنک او رد دل است از بددرونی‌های…

ادامه مطلب

گر شراب عشق کار جان حیوانیستی

گر شراب عشق کار جان حیوانیستی عشق شمس الدین به عالم فاش و یک سانیستی گر نه در انوار غیرت غرق بودی عشق او حلقه…

ادامه مطلب

گر ناز تو را به گفت نارم

گر ناز تو را به گفت نارم مهر تو درون سینه دارم بی‌مهر تو گر گلی ببویم در حال بسوز همچو خارم ماننده ماهی ار…

ادامه مطلب

گستاخ مکن تو ناکسان را

گستاخ مکن تو ناکسان را در چشم میار این خسان را درزی دزدی چو یافت فرصت کم آرد جامه رسان را ایشان را دار حلقه…

ادامه مطلب

گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم

گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم گفتا چگونه بندی چیزی که من شکستم با وی چو شهد و شیرم هم دامنش بگیرم اما…

ادامه مطلب

گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی

گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی گهی به هجر گرایی چه آفتی چه بلایی گهی جمال بتانی گهی ز بت شکنانی گهی نه…

ادامه مطلب

لحظه‌ای قصه کنان قصه تبریز کنید

لحظه‌ای قصه کنان قصه تبریز کنید لحظه‌ای قصه آن غمزه خون ریز کنید در فراق لب چون شکر او تلخ شدیم زان شکرهای خدایانه شکرریز…

ادامه مطلب

ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر

ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر دیوانگان را می‌کند زنجیر او دیوانه‌تر ای عشق شوخ بوالعجب آورده جان را در…

ادامه مطلب

ما می‌نرویم ای جان زین خانه دگر جایی

ما می‌نرویم ای جان زین خانه دگر جایی یا رب چه خوش است این جا هر لحظه تماشایی هر گوشه یکی باغی هر کنج یکی…

ادامه مطلب

ماییم و دو چشم و جان خیره

ماییم و دو چشم و جان خیره بنگر تو به عاشقان خیره تو چون مه و ما به گرد رویت سرگشته چو آسمان خیره عقل…

ادامه مطلب

مخمورم پرخواره اندازه نمی‌دانم

مخمورم پرخواره اندازه نمی‌دانم جز شیوه آن غمزه غمازه نمی‌دانم یاران به خبر بودند دروازه برون رفتند من بی‌ره و سرمستم دروازه نمی‌دانم آوازه آن…

ادامه مطلب

مرا چون تا قیامت یار اینست

مرا چون تا قیامت یار اینست خراب و مست باشم کار اینست ز کار و کسب ماندم کسبم اینست رخا زر زن تو را دینار…

ادامه مطلب

مرا می‌گفت دوش آن یار عیار

مرا می‌گفت دوش آن یار عیار سگ عاشق به از شیران هشیار جهان پر شد مگر گوشت گرفتست سگ اصحاب کهف و صاحب غار قرین…

ادامه مطلب

مرگ ما هست عروسی ابد

مرگ ما هست عروسی ابد سر آن چیست هو الله احد شمس تفریق شد از روزنه‌ها بسته شد روزنه‌ها رفت عدد آن عددها که در…

ادامه مطلب

مستی و عاشقی و جوانی و جنس این

مستی و عاشقی و جوانی و جنس این آمد بهار خرم و گشتند همنشین صورت نداشتند مصور شدند خوش یعنی مخیلات مصورشده ببین دهلیز دیده…

ادامه مطلب

مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو

مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو ای شه و سلطان ما ای طربستان ما در حرم جان ما بر…

ادامه مطلب

مکن ای دوست غریبم سر سودای تو دارم

مکن ای دوست غریبم سر سودای تو دارم من و بالای مناره که تمنای تو دارم ز تو سرمست و خمارم خبر از خویش ندارم…

ادامه مطلب

من از کی باک دارم خاصه که یار با من

من از کی باک دارم خاصه که یار با من از سوزنی چه ترسم و آن ذوالفقار با من کی خشک لب بمانم کان جو…

ادامه مطلب

من بسازم ولیک کی شاید

من بسازم ولیک کی شاید زاغ با طوطیان شکر خاید هر یکی را ولایتست جدا کژ با راست راست کی آید گر چه طوطی خود…

ادامه مطلب

من دزد دیدم کو برد مال و متاع مردمان

من دزد دیدم کو برد مال و متاع مردمان این دزد ما خود دزد را چون می بدزدد از میان خواهند از سلطان امان چون…

ادامه مطلب

من مرید توام مراد تویی

من مرید توام مراد تویی من غلامم چو کیقباد تویی دل مرید تو و تو را خواهد کاین در بسته را گشاد تویی خاک پای…

ادامه مطلب

منم که کار ندارم به غیر بی‌کاری

منم که کار ندارم به غیر بی‌کاری دلم ز کار زمانه گرفت بیزاری ز خاک تیره ندیدم به غیر تاریکی ز پیر چرخ ندیدم به…

ادامه مطلب

موی بر سر شد سپید و روی من بگرفت چین

موی بر سر شد سپید و روی من بگرفت چین از فراق دلبری کاسدکن خوبان چین جان ز غیرت گوش را گوید حدیثش کم شنو…

ادامه مطلب

می‌دان که زمانه نقش سوداست

می‌دان که زمانه نقش سوداست بیرون ز زمانه صورت ماست زیرا قفسی‌ست این زمانه بیرون همه کوه قاف و عنقاست جویی‌ست جهان و ما برونیم…

ادامه مطلب

نازنینی را رها کن با شهان نازنین

نازنینی را رها کن با شهان نازنین ناز گازر برنتابد آفتاب راستین سایه خویشی فنا شو در شعاع آفتاب چند بینی سایه خود نور او…

ادامه مطلب

ندارد پای عشق او دل بی‌دست و بی‌پایم

ندارد پای عشق او دل بی‌دست و بی‌پایم که روز و شب چو مجنونم سر زنجیر می خایم میان خونم و ترسم که گر آید…

ادامه مطلب

نک بهاران شد صلا ای لولیان

نک بهاران شد صلا ای لولیان بانگ نای و سبزه و آب روان لولیان از شهر تن بیرون شوید لولیان را کی پذیرد خان و…

ادامه مطلب

نماز شام چو خورشید در غروب آید

نماز شام چو خورشید در غروب آید ببندد این ره حس راه غیب بگشاید به پیش درکند ارواح را فرشته خواب به شیوه گله بانی…

ادامه مطلب

نوبهارا جان مایی جان‌ها را تازه کن

نوبهارا جان مایی جان‌ها را تازه کن باغ‌ها را بشکفان و کشت‌ها را تازه کن گل جمال افروخته‌ست و مرغ قول آموخته‌ست بی صبا جنبش…

ادامه مطلب

نیمیت ز زهر آمد نیمی دگر از شکر

نیمیت ز زهر آمد نیمی دگر از شکر بالله که چنین منگر بالله که چنان منگر هر چند که زهر از تو کانیست شکرها را…

ادامه مطلب

هر بشری که صاف شد در دو جهان ورا دلی

هر بشری که صاف شد در دو جهان ورا دلی دید غرض که فقر بد بانگ الست را بلی عالم خاک همچو تل فقر چو…

ادامه مطلب

هر روز بامداد درآید یکی پری

هر روز بامداد درآید یکی پری بیرون کشد مرا که ز من جان کجا بری گر عاشقی نیابی مانند من بتی ور تاجری کجاست چو…

ادامه مطلب

هر که را اسرار عشق اظهار شد

هر که را اسرار عشق اظهار شد رفت یاری زانک محو یار شد شمع افروزان بنه در آفتاب بنگرش چون محو آن انوار شد نیست…

ادامه مطلب

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست ما به چمن می‌رویم عزم تماشا که راست نوبت خانه گذشت نوبت بستان رسید صبح سعادت…

ادامه مطلب